پرسش و پاسخ
سوال خود را بپرسیدامامت در قرآن و روایات و بررسی واقعه غدیر
در تاریخ ۰۱ اسفند ۱۳۹۰ و ساعت ۱۵:۱۰
چندي است كه به همه اعتقاداتم شك كردهام؛ البته آنها همه موروثي بود و بر پايه علمي نبود. اما احساس ميكنم گمراه شدهام، خواهش ميكنم كمكم كنيد تا حقيقت را بيابم.
1- آيا در قرآن به مسئله امامت صریحا اشاره شده؟ و اگر نشده چرا به اين مسئله مهم اشاره نشده؟
2- اگر مسئله امامت در حديث آمده، كه امامي كه هنوز تاييد نشده چگونه ميتواند امامت را تائيد كند؟
3- اگر واقعه غدير صحيح است چرا مردم بعد از 2 ماه و 10 روز فراموش كردند و چرا از آن خيل كثير، كسي يادآوري نكرد؟ و آيا حضرت فاطمه در خطبه خود به غدير اشاره كردند؟
۴,۰۳۱ بازدید
هم رسانیشبهاتی در مورد واقعه عاشورا
در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ و ساعت ۱۷:۳۳
سلام من ... ساكن شهر زاهدان در استان سيستان و بلوچستان هستم. بنده شيعه ميباشم و با توجه به اينكه در اين استان مسئله شيعه و سني به طور حاد پيگيري ميشود، درخواست دارم به اين سوال من پاسخ دهيد. بنده به پيوست اين ايميل؛ نظريه يكي از دوستان اهل سنت را درباره مسائل مربوط به محرم و عاشورا ارسال كردهام، با توجه به اينكه اين افراد به شدت بر نظريه خود پافشاري دارند و من در آن حد اطلاعات ندارم كه پاسخشان را بدهم، خواهشمند است جوابيه اين نظريه را برايم بفرستيد، تا مسئله حداقل براي خودم حل شود. منتظر پاسختان خواهم بود.
تراژدي کودکانه: بازخواني داستان علي اصغر، رقيه و دو طفل مسلم. امروز با خيل تحصيل کردههايي روبرو هستيم که در مسايل مذهبي، از مردم کوچه و بازار قديم، بسيار عوامتر، متعصبتر و خرافيتر هستند. در گذشته مردم با اينکه بيسواد بودند ولي به دليل نشستن بر پاي منبرهاي مختلف و شنيدن سخنان متنوع در حد خود، قدرت تجزيه و تحليل مييافتند و هر حرف و سخني را باور نميکردند.
اما متاسفانه برخي از تحصيل کردههاي ما، اين حد از فهم مذهبي را هم ندارند و بدون مطالعه و اطلاعات علمي و منطقي يا منکر همه چيز ميشوند و يا فکر ميکنند هر چه بيحساب و خرافيتر بينديشند و کودکانهتر عمل کنند، ديندارتر هستند. گويا اين دو گروه معتقد هستند غير از موضوع تحصيل تخصصي آنها، براي تاييد يا رد مسائل ديني نيازي به هيچ مطالعه، تخصص و يا ديد کارشناسانه نيست.
اين موضوع وقتي تاسفبارتر ميشود که مبلغين مذهبي ما نيز عوام زده شده و مسئوليتهاي اجتماعي و امکانات دولتي را نيز به ظاهرگرايي و تظاهر بفروشند و براي خرافات که مشتري فراوان دارد خوراک تهيه کنند. نگارنده در اين ايام در صدد برآمد تا به بازخواني پرونده سه داستان غم انگيز جريان کربلا که غالباً در عزاداريها و رسانهها به آن اشاره ميشود بپردازد، تا حقيقت از تحريف، اسطوره و خرافه باز شناخته شود.
به نظر کارشناسان تاريخ براي قبول يک حقيقت تاريخي، زمان تنظيم سند حادثه بايد به آن حادثه بسيار نزديک باشد و هر چه زمان آن سند از حادثه فاصله بيشتري داشته باشد صحت آن سند مشکوکتر خواهد بود و با وجود سندهاي دست اول تکيه بر اسناد دورتر قابل توجيه نيست.
۱- همه شنیدهایم که «ابی عبدالله الحسین(ع) کودک شش ماههای به نام علی اصغر داشته است. زمانی که امام تشنگی کودک خود را احساس کرد، او را جلوی لشکر دشمن آورد و گفت: اگر به من رحم نمیکنید، لااقل بر لب تشنه و جگر سوخته این کودک رحم کنید و جرعهای آب به او بنوشانید. در این زمان حرمله با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را نشانه گرفت.»
این داستان به این شکل هیچ مستند تاریخی درستی ندارد و به نظر میرسد که از جعلیات ملاحسین کاشفی سنی مذهب، در کتاب «روضة الشهداء» باشد. او اسطوره پرداز متوفای ۹۱۰ هجری است. کاشفی این کتاب را به سفارش حاکم وقت و برای خوشایند او پردازش کرده است. این کتاب اولین مقتل فارسی است که با قلم زیبا و نثر روان فارسی تنظیم شد و مبلغین مذهبی با خواندن این کتاب به «روضه خوان» معروف شدند و به این مجالس، مجالس «روضه خوانی» گفته شد. دلیل اینکه میگوییم این داستان ساخته اوست این است که وی تراژدی علی اصغر را برخلاف برخی از اخبار یا داستانهای دیگر کتاب خود، که آن را از منبعی نقل میکند، بدون استناد به هیچ منبع، با آب و تاب بیشتر از آنچه نقل شد به همین صورت آن را پردازش کرده است.(روضة الشهداء، ص۷۵۳)
شیخ مفید متوفای ۴۱۳ هجری یعنی حدود پانصد سال قبل از کاشفی، در بخش مقتل کتاب «ارشاد» خود، که معتبرترین کتاب شیعه در زمینه تاریخ ائمه اطهار(ع) است مینویسد: پسران امام حسین(ع) عبارت بودند از جعفر، علی اصغر، علی اکبر و عبدالله. جعفر در زمان حیات امام فوت کرد. (الارشاد، ص۱۲۶) سه فرزند دیگر او که در کربلا حضور داشتند، یکی علی اصغر بود که مادرش لیلی دختر مسعود ثقفی بود و در کربلا جنگید و اولین شهید بنیهاشم شد. (تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۵۲)(همان که در بین ما امروز به علی اکبر معروف است) نام فرزند دیگر او علی اکبر بود. (الارشاد، ص۱۲۷) علی اکبر به نظر شیخ مفید همان امام زین العابدین(ع) است. عبدالله که کوچکترین فرزند امام بود، مثل برادرش در کربلا شهید شد. (همان،ص۱۲۹) نحوه شهادت عبدالله بن حسین(ع) اینگونه بود که امام حسین(ع) در حالی که جلو خیمهها نشسته بود، فرزندش عبدالله که کودکی بود پیش پدر آمد، امام او را بر روی زانوهای خود نشاند، مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد. آن تیر به گلوی کودک اصابت کرد و او شهید شد. سید الشهدا(ع) دست خود را از خون او پر کرد و به زمین ریخت. سپس گفت: پروردگارا اگر یاری خود از آسمان را بر ما دریغ میداری، پس پاداش ما را، در آنچه بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر.(تاریخ طبری هم، ج۷، ص۳۰۵۵) سپس امام آن کودک را برداشت و در کنار کشتگان خاندان خود نهاد.(الارشاد، ص۱۱۲)
ابوالفرج اصفهانی متوفای۳۵۶ هجری در کتاب «مقاتل الطالبیین» که در آن، از کشتهشدگان خاندان ابوطالب سخن میگوید، نحوه شهادت عبدالله بن الحسین را شبیه شیخ مفید نقل کرده است با این تفاوت که از قول یک راوی مینویسد که حضرت، خون گلوی او را به آسمان پرتاب کرد و قطرهای از آن به زمین باز نگشت. امام در این حال فرمود: بار خدایا این کودک در نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست.(مقاتل الطالبیین، ص۱۱۱) او مادر عبدالله بن الحسین را رباب دختر امرئ القیس دانسته است. ابو الفرج از قول امام باقر(ع) نقل میکند که حرمله قاتل عبدالله بن حسن(ع) در کربلا بوده است(همان، ص۱۰۹) احتمالا بین عبدالله بن حسن و عبدالله بن حسین(ع) مورخین خلط کردهاند.
این در حالیست که یعقوبی متوفای ۲۸۴ هجری در تاریخ خود آورده است: امام سوار اسب خویش بود. نوزادی را که در همان ساعت برای او متولد شده بود را به دستش دادند، ابی عبدالله در حالی که در گوش او اذان میگفت و کام او را بر میداشت، تیری در گلویکودک نشست و او را سر برید. امام، تیر را از گلوی کودک بیرون کشید و او را به خونش آغشته ساخت و گفت: به خدا سوگند که تو از ناقه صالح بر خدا گرامیتری، و محمد(ص) هم از صالح بر خدا گرامیتر است.(تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۱)
چنانچه ملاحظه شد قضیه التماس از دشمن و طلب آب از جانب امام حسین(ع) برای خود یا کودک شش ماههای به نام علی اصغر در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی ذکر نشده است.
۲- تراژدی کودکانه دیگری را که «ملاحسین کاشفی» در کتاب خود به نقل از کتاب «کنز الغرایب» آورده است، که این کتاب موجود نیست، داستان دختری است چهار ساله از امام حسین(ع) که در شام بهانه پدرش امام حسین(ع) را میگیرد و یزید دستور میدهد که سر پدر را نزد او ببرند. او با دیدن سر، غش کرده و جان به جان آفرین تسلیم میکند.(روضه الشهداء،ص۸۴۵)
این دختر در بین روضه خوانان «رقیه» نام دارد و سن او سه سال است ولی در هیچیک از کتب معتبر شیعی از گذشتگان، دختری با این نام برای امام حسین(ع) ثبت نشده است و این داستان را نیز کسی نقل نکرده است. بنا بر نقل شیخ مفید، امام حسین(ع) دو دختر بیشتر نداشت، یکی «سکینه» که مادر او «لیلی» بود و دیگری «فاطمه» نام داشت که مادرش «امِ اسحاق» دختر «طلحه بن عبید الله» بود.(روضه الشهداء،ص۱۳۷)
مقبره معروف «رقیه» در شام به احتمال قوی قبر «رقیه» دختر امیرالمومنین(ع) است، چون حضرت علی(ع) دو دختر به نام «رقیه» داشته است. یکی رقیه که مادرش «ام حبیب» دختر «ربیعه» بوده است و دیگری «رقیه صغری» که مادرش «جمانة» نام داشته و کنیهاش «ام جعفر» بوده است.(ارشاد مفید،ج۱،ص۳۵۵) این نقل با نقل کسانی که در کنار قبر شام سنگی را دیدهاند که بر روی آن نوشته بوده است که «هذا قبر رقیة بنت امیرالمومنین(علیه السلام)» هماهنگ است. البته امام حسن مجتبی(ع) نیز دختری به نام رقیه داشتهاند.(همان، ج۲، ص۱۶)
در صورتی که داستان رقیه، مرتبط با دختر امام حسن باشد، اگر امام حسن این دختر را در آخرین لحظات عمر خویش نیز به دنیا آورده باشد، در جریان حادثه کربلا حداقل باید ۱۱ ساله باشد، بنابراین داستان خرابه شام و دختر سه یا چهار ساله امام حسین(ع) هم پایه و مبنای تاریخی ندارد.
۳- تراژدی کودکانه، دیگر مربوط به «دو طفل مسلم» است. این داستان را نیز «ملا حسین کاشفی» در کتاب «روضة الشهداء» بدون اینکه از کتابی نقل کند آورده است. به احتمال قوی این داستان غم انگیز طولانی که به این صورت در هیچ کتاب تاریخی از آن خبری نیست، از داستانهای ساختگی خود کاشفی باشد.
داستان بنا بر نقل او اینگونه است که: مسلم در کوفه دو کودک خود، «محمد» و «ابراهیم» را به «شریح قاضی» سپرد و بعد از شهادت مسلم، قاضی آنها را راهی مدینه کرد ولی آنان در بین راه دستگیر شدند و به زندان افتادند. آنان بار دیگر به دست «مشکور» زندانبان فرار کردند ولی باز راه را گم کرده، زنی آنان را پناه داد که شوهرش «حارث» برای کسب جایزه خود به دنبال دو طفل مسلم بود. او پس از آگاه شدن از ماجرا، آنها را به کنار رودی برد تا به قتل برساند و سر آنان را نزد ابن زیاد ببرد. چون زن و فرزند و غلام او، وی را از این کار باز میداشتند، او فرزند و غلام خود را کشت و سپس دو طفل مسلم را نیز کشته، تن آنها را در آب انداخت و سر آن دو کودک را نزد ابن زیاد آورد. «ابن زیاد» گریست و دستور قتل حارث را صادر کرد. ابن زیاد حارث را به «مقاتل» نامی که دوستدار اهل بیت بود سپرد تا او وی را بکشد. او حارث را به همان مکانی آورد که کودکان کشته شده بودند و سر آن دو کودک را نیز به آب انداخت. بالاخره «مقاتل»، «حارث» را تکه تکه کرد و به دریا ریخت، دریا آنان را بیرون انداخت، به چاه انداخت، چاه آنان را بیرون انداخت، ناچار وی را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند.(روضه الشهداء، ص۵۰۳-۵۲۲)
باید توجه داشت که در کتب معتبر پیشینیان نامی از «ابراهیم» به عنوان فرزند مسلم بن عقیل نیست. نام فرزندان مسلم در کتب تاریخ از جمله «مقاتل الطالبیین،ص113»(ابو الفرج اصفهانی)، «محمد» و «عبدالله» است. خوارزمی در مقتل خود، شیخ صدوق در امالی، و طبری در تاریخ خود آوردهاند که هر دو فرزند مسلم روز عاشورا در کربلا شهید شدند. «عبدالله بن مسلم بن عقیل» اولین کسی بود که از اهل بیت به میدان آمد و بعد از خواندن رجزی و کشتن تعدادی از دشمنان به شهادت رسید. برخی نحوه شهادت او را اینگونه توصیف کردهاند که او در حالی که دستش به پیشانیش بود تیر خورد، به طوری که دیگر نتوانست دست خود را از پیشانی جدا کند و سپس با تیری دیگر به شهادت رسید. پس چنانچه ملاحظه شد داستان «دو طفل مسلم» نیز جعلی است و دو فرزندی که مسلم داشت در کربلا شهید شدند.
بلی، در مجلس نوزده کتاب «امالی» شیخ صدوق شبیه این داستان را برای دو کودک فراری از لشکر ابن زیاد پس از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده است که آنها نه فرزندان مسلم بلکه فرزندان جعفر طیار بودند که تحویل ابن زیاد داده شدند و آنها فرار کردند.(ج۱، ص۸۲-۸۸) این در حالی است که جعفر ابن ابی طالب در حدود پنجاه سال قبل در نبرد تبوک به شهادت رسیده است و داشتن کودکانی در آن زمان محال است. خوارزمی در «مقتل الحسین» فراریان از لشکر ابن زیاد را پناهنده به زنی میداند که بعدا شوهرش تصمیم میگیرد سر آنان را به ابن زیاد تحویل دهد.(امالی، ج۲،ص ۵۴-۵۸)
این سه داستان را به صورت نمونه از منابع اولیه و معتبر نقل کردیم تا معلوم شود چگونه ناآگاهانه اموری را مسلّم و قطعی دانستهایم در حالی که اصل و پایهای برای آنها نمیتوان ترتیب داد. به همین جهت از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه انتظار میرود که بدون مطالعه و تحقیق کارشناسانه به عنوان دین، اذهان خود و مردم را آلوده به خرافات نکنند و ذهن تودهها را چنان شکل ندهند که آکنده از امور نادرستی شود که دیگر نتوان آن را از اذهان پاک ساخت.
در این شبها، تلویزیون فیلمی در مورد «طفلان مسلم» پخش میکند و برای آن داستانهایی پرداخته است که چنانچه ملاحظه شد ساختگی است. وقتی این داستان آن هم از رسانه ملی پخش شود چگونه میتوان آن را از ذهنها پاک کرد. در اقصی نقاط مناطق شیعه نشین دنیا، با جمعیتها و هیئتهایی به نام «علی اصغر» و «رقیه خاتون» روبرو هستیم که حتی توسط تحصیل کردهها شکل گرفته است و چنانچه ملاحظه شد وجود چنین فرزندانی برای امام حسین(ع) به شدت مشکوک است.
نگارنده در این سالها در شهر اصفهان مشاهده کرده است که سرتاسر شهر، به پیروی از آنچه در سالهای گذشته در تهران انجام گرفته پردههایی از طرف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، مجتمع فرهنگی امام خمینی، انجمن جوانان باب الحوائج علی اصغر، تحت عنوان «باب الحوائج علی اصغر(ع)» تدارک دیده شده است. جای تعجب است که در جایی، خود امام حسین(ع) باب الحوائج معرفی نمیشود ولی علی اصغر(ع) کودک شیرخوار و افسانهای او، باب الحوائج برخی مسئولین امور فرهنگی شهر است.
۷,۳۳۹ بازدید
هم رسانیپاسخ به نظریه تناسخ
در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ و ساعت ۱۷:۳۱
من يک جوانم که کلي سؤال و شبهه ديني دارم. از هر کس ميپرسم ميگوید از دين خارج شدم.
من به نظريه نسوخ(بازگشت ارواح در قالب اجسام جديد به دنيا) اعتقاد دارم و ميگویم خدا ارواحي که بد بودهاند را در جسم زن به دنيا بر ميگرداند تا زجر بکشند.
چرا همه سختي و بديهارا برای زنها گذاشتهاند؟
چرا خدا در قرآن خودش را با صيغه مذکر گفته؟
چرا همه پيامبران و امامان مرد هستند؟ آیا خدا مرد است؟ به زنها نامحرم است؟
چرا بايد زنها سر نماز پوشيده باشند اما مردها نه؟
چرا زن در خانه بماند بهتر است؟
چرا در قرآن خدا وظايف را برابر گفته، ولي آخرش گفته مردها بر زنها برتري دارند؟
و هزار چراي ديگر؟!
۵,۳۷۲ بازدید
هم رسانیمقام زن در اسلام و منافات آن با روایات در مذمت زن
در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ و ساعت ۱۷:۲۲
اينها سؤالات همسر بنده از من است، لطف كنيد با سند جواب دهيد، خيلي برای من مهم است. سؤال من، در مورد «مقام زن در اسلام» است. گر چه پس از اسلام، زن مقام والايي در خانواده و اجتماع بدست آورد، و از منجلاب فساد جاهليت بيرون آمد و اسلام به او حيثيت داد، ولي از جهاتي ديگر او را در تنگنا قرار داده و مقامش را پستتر نمود. احاديث زيادي داريم که زن را موجودي احمق، بيوفا و عامل فساد ناميدهاند. چرا حضرت علي(ع) مخالف حقوق زن بودند؟! من که شيعه هستم و قلبي مالامال از عشق به اهل بيت(ع) دارم، چه کنم وقتي ميبينم هم جنسان من در تمام اديان الهي ارزش چنداني ندارند؟! من از زن بودن خود احساس شرمندگي ميکنم. وقتي حتي قرآن هم، مردان را بر زنان برتري داده است، و فرموده: مردان بر زنان سرورند و ما گروهي را بر گروهي ديگر سرور و رهبر قرار داديم.
حضرت علي(ع) خطاب به فرزند خود امام حسن(ع) ميفرمايند: از مشورت با زنها پرهيز کن، زيرا نظر آنها به نقص و عيب است و تصميم آنها به سستي و....! رسول اکرم(ص) ميفرمايند: زن چون پيش آيد مانند شيطان است و باز چون پشت کند مثل شيطان خواهد بود. و به هر صورت، راهزن ايمان و فريبنده انسان و منحرف کننده دلهاي مردم ميباشد. نيز روايت است که پيامبر روزي در وقت صبح به جانب زنها رو کرد و مقابل ايشان توقف نموده و فرمود: اي جماعت زنان! نديدهام مانند شما افرادي را که از جهت عقل و دين ضعيف باشند و در عين حال دلهاي صاحبان خرد را جلب کرده و مفتون خود نمايند. من بيشتر اهل آتش را از شما ديدم.
در حديثي ديگر ميفرمايند: شما زنها اکثريت اهل جهنم را تشکيل ميدهيد. زني پرسيد يا رسولالله براي چه؟ فرمود: شما بدگويي بسيار و طرد و لعن زيادي به ديگران مينماييد و در مقابل شوهر و افراد فاميل کفران نموده و خوبيهاي آنها را ناديده ميگيريد. و در عين حال، رأي شما کوتاه و دين شما ضعيف است. زنها گفتند: کوتاهي فکر و ضعف دين ما از کجاست؟ فرمود: دليل نقصان فکر شما اين است که: پروردگار متعال، شهادت دو نفر از شما را به جاي شهادت يک مرد قرار داده است. اما نقصان دين شما به اين دليل است که هر ماه روزها و شبهايي ميگذرد، بيآنکه مقابل پروردگار سجده کرده و عبادت او را انجام دهيد.
اين مسايل براي من مبهم است که چرا شهادت دو زن در برابر يک مرد است؟ چرا عادت ماهيانه، دليل ضعف دين تلقي شده؟ آيا خدا عادت ماهيانه را براي تمسخر زن قرار داده؟! يا براي اين که در اين چند روز اذيت و آزار ببيند؟! يا اين که به مصلحت زن است و موجب پاکيزگي جسم؟! يا نويسندهاي در کتابش پس از ذکر حديثي از اميرالمؤمنين(ع) به اين مضمون: «پرهيز کنيد از ضررهاي زنهاي بد و از زنهاي خوب بر حذر باشيد. و هر گاه به کار نيکويي شما را امر کردند، اطاعت نکنيد، تا در برآوردن منکرات و اطاعت امور ناشايست از شما توقع نداشته باشند»، نوشته بود: «اگر مرد در امور خود تحت تأثير خواستههاي زن قرار گرفته و رعايت رضايت او را کند از پيشرفت و موفقيت محروم خواهد ماند». حضرت علي(ع) در اين حديث بطور کلي نظر زنها و حضورشان را مردود ميداند، يا او را فقط براي بقاي نسل و ارضاي شهوت لازم ميداند.
آيا کسي نبود به اين آقاي مؤلف بگويد: کسي که نه ماه زحمت بارداري و بزرگ شدن شما را کشيد، مرد بود يا زن؟
رسول اکرم(ص) ميفرمايند: زنها را در غرفههاي بالا جاي ندهيد و به آنان کتابت ياد نداده، و ريسندگي و تفسير سوره نور را به ايشان بياموزيد. آري! زن بايد از حق دانش، اظهار نظر، تصميم و... محروم باشد و تماماً دنبالهرو باشد!
رسول اکرم ((ص) در حديثي ديگر ميفرمايند: زنها از جهت گفتن ناقص و منطق آنها ضعيف بوده، و وجودشان پوشيدني است. پس آنها را در خانهها محفوظ نگه داريد، و ضعف گفتارشان را با سکوت جبران کنيد.
حديثي ديگر: اگر ممکن بود دستور دهم کسي غير از پروردگار سجده شود، سفارش ميکردم زنها در مقابل شوهرانشان سجده کنند. سوگند به خداوند، زن نتواند حقوق مربوط به پروردگار را بجا آورد، تا هنگامي که حقوق شوهرش را انجام نداده است.
يعني زن عيب بشريت است. او را پنهان کنيد تا موجب خجالت شما نشود. چون احمق است، در مقابل سؤالاتش سکوت کنيد.
آيا حديثي داريم که بگويد عبادت مرد قبول نيست، مگر آنکه آسايش همسرش را تأمين کرده باشد؟! يا حتي با او مهربان باشد؟! آه خدايا! آيا اين عدالت توست؟ مگر نه اين است که قرآن فرموده: برتري به تقواست؟ پس چرا مرد را موجود برتر ناميدهاند؟ آيا تبعيض نيست اگر زني شب را به صبح رساند و شوهرش از او ناراضي باشد، تمام فرشتگان تا صبح او را لعن خواهند نمود؟!(گر چه حق با او باشد؟) يعني اي زن، تو بايد غلام حلقه بگوش مرد باشي و دم بر نياوري؟! زيرا در آن صورت ملعون پروردگار و فرشتگان خواهي بود؟ آيا اين ضعف اسلام نيست؟ آيا اين عدل است؟! آيا فقط مردان ايمان پايدار دارند؟ من از وقتي اين مسايل را فهميدم نماز نميخوانم، زيرا در شرايطي که در مقايسه با برادرانم نماز آنها مقبولتر است، گر چه ايمان من قويتر باشد، چرا نماز بخوانم؟ و تا وقتي اين مسايل برايم روشن نشود، هرگز سر بر سجده نخواهم گذاشت.
۱۰,۵۴۵ بازدید
هم رسانیپاسخ به شبهات حجاب
در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ و ساعت ۱۷:۱۳
پيرو نامهي شمارهي ... متوجه شدم با توجه کامل، به سؤالات پاسخ ميدهید و از اينرو بار ديگر به خود باليدم که مقلد آیت الله فاضل لنکراني هستم. با توجه به توضيحات کامل شما، مواردي را که براي من مبهم است، مطرح ميکنم، با اين اميد که شما بتوانيد مرا راهنمايي کنيد.
حقيقت این است که من تا 2 سال پيش آنچنان به حجاب اعتقاد داشتم که اگر هد بندم را پيدا نميکردم بيرون نميرفتم! ولي مواردي پيش آمد که موجب شد کاملا اعتقادم را از دست بدهم. کجاي قرآن نوشته اگر یک تار موي زن بيرون باشد در قیامت از همان تار مو آويزانش ميکنند؟!
مگر دين اختياري نيست؟! کجاي قرآن نوشته اگر مانتوی زنها از يه مقداري کوتاهتر بود بايد مثل مجرمها جلوي در دانشگاه و در خيابان با ایشان رفتار شود؟! مگر دين اختياري نيست؟! کجاي قرآن نوشته در جامعهي اسلامي مردها هر جور مایل بودند باشند (با لباس کشتي، وزنه برداري و...) ولی خانمها بايد چشمهایشان را ببندند؟ چرا ما خانمها بايد براي آرامش اعصاب و روان آقايان همه کاري انجام دهیم ولي آنها...؟ کجاي قرآن نوشته هر چي دلت ميخواد غيبت کن، دروغ بگو، حق مردم رو بخور، ولي باز به خاطر حجاب و چادری که الکي سرت کردی، همه جا محترم باش؟ کجاي قرآن نوشته به زور مردم را اجبار کنید حجاب داشته باشند؟ شايد يکي اصلا مسلمان نبود. چطور تلويزيون ما همهاش غرب را نشان ميدهد که نميگذارند دخترهاي باحجاب به مدرسه بروند و اين کار را بد ميداند ولي اينجا همه مجبورند با روسري و گاهي اوقات با چادر به مدرسه و دانشگاه بروند؟!
باز هم خدا با من بوده که من به نماز و روزه و خدا اعتقاد دارم و مثل خيلي از دوستانم اينها را با هم قاطي نکردهام. مطمئنا اگر شما هم در يک خانوادهي غربي متولد ميشديد، اينطور راجع به حجاب حرف نميزديد. اسلام گفته کاري نکنيد که جلب توجه شود. من اگر در کشور بيگانه با حجاب بيرون بروم، بيشتر جلب توجه ميشود. منظور من هم از بي حجابي، پوشش نامناسب نبود، بلکه پوششي رسمي، مناسب و در عين حال غير جلب توجه کننده است. من دارم در اين جامعه و در اين جوّ وحشتناک خفه ميشوم. باز هم منتظر راهنماييهاي بيطرفانه، غیر متعصبانه و منطقي شما هستم.
۵,۶۰۶ بازدید
هم رسانی