دروس بیع - شرايط عوضين
جلسه 44- در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۹۴
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
بررسی دلالت روایت
مرحله اول؛ بررسی معنای «غرر»
کلام مرحوم نراقی درباره کلمه «غرر»
کلام جوهری در صحاح اللغه درباره «غرر»
کلام صاحب قاموس درباره «غرر»
کلام ابن اثیر و ازهری درباره «غرر»
دیدگاه محقق نراقی درباره معنای «غرر»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
سند روایت «نهی النبی ص عن الغرر» را بررسی کرده و عرض کردیم مرحوم خوئی یک جا فرمودهاند سند این روایت صحیح نیست و در جای دیگر فرمودهاند صحیح است (از جمله در کتاب مصباح الفقاهه، صفحه551 ایشان میفرماید «و الروایة و إن کان صحیحاً من حیث السند»). ما بحث مفصل روایت را از نظر سندی بحث کردیم آنچه مهم است بحث از متن این روایت و فقه الحدیث است.بررسی دلالت روایت
در روایت وارد شده «نهی النبی(ص) عن بیع الغرر»، رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) از بیع غرر نهی کردند. حال در اینکه ما «عن بیع الغرر» داریم یا نه در آینده بحث خواهیم کرد. در هیچ کتاب روایی به این برخورد نکردیم، یک جا در کلمات علامه عبارت عن الغرر آمده که ظاهر این است در آنجا سقطی واقع شده؛ زیرا در کتابهای دیگر علامه، تماماً «عن بیع الغرر» است.برای اینکه ما فقه الحدیث روایت را درست متوجه شویم، ابتدا باید روی کلمهی «غرر» بحث را متمرکز کنیم، بعد ببینیم مراد از «بیع الغرر» چیست و بعد ببینیم که نهی چه معنایی دارد. ما برای اینکه فقه الحدیث را درست متوجه شویم این سه مرحله را باید طی کنیم. آیا نهی تکلیفی است یا وضعی است؟ آیا این عنوان حکومتی دارد یا ندارد، اینها را باید بحث کنیم.
مرحله اول؛ بررسی معنای «غرر»
راجع به خودِ غرر، ما روشی که مرحوم نراقی در عوائد الایام دنبال کرده است را دنبال میکنیم. ایشان ابتدا غرر را از حیث معنای لغوی بررسی کرده (این یک). بعد موارد استعمال غرر در کلمات فقها را ذکر کرده که فقها در کجا کلمهی غرر را به کار میبرند.قبل از اینکه معنای لغوی غرر را شروع کنیم، باید توجه داشت که در کتب لغت معانی مختلف برای غرر ذکر شده است، آیا غرر، مشترک لغوی بین این معانی است؟ مشترک معنوی بین این معانی است؟ یا ممکن است جمیع معانی به یک معنا برگردد، مثلاً مجموعاً از کلمات شیخ استفاده میشود جمیع معانی که برای غرر ذکر شده به جهالت برمیگردد. حالا آیا جمیع معانی به جهالت برمیگردد؟ یا جمیع معانی به خدعه برمیگردد؟ یا جمیع معانی به خطر برمیگردد؟ آنهایی که میگویند غرر یک معنا بیشتر ندارد و میخواهند بقیه معانی را به او برگردانند باید دید آن معنا چیست؟ اختلاف بینشان هست. لذا در درجهی اول قول لغویها را بررسی کنیم ببینیم چه نتیجهای میگیریم؟
کلام مرحوم نراقی درباره کلمه «غرر»
نکتهای که باید دقت داشت آن است که آیا کلمهی «غرَّ» با «غرَرَ» یک معنا دارد یا دو معنا؟ آیا بین اینها اختلاف نیست؟ آیا قاعدهای که در ادبیات میگویند که گاهی اوقات خود هیئت یا اشتقاق یک معنای دیگری هم برای لفظ می آورد، در اینجا هست یا نیست، که مرحوم نراقی در نتیجهگیری به این هم اشاره میکند.[1]کلام جوهری در صحاح اللغه درباره «غرر»
مرحوم نراقی از کتب لغت نقل کرده است که جوهری در صحاح میگوید: «الغرور، مکاسر الجلد»؛ کسی که پوست خودش را شکننده کند (کسی که اخمهایش را در هم ببرد)، مفرد غرور هم غرَّ است، «و الغُرَّ بالضم بیاضٌ فی جبهة الفرس فوق الدرهم»؛ آن سفیدی که در پیشانی اسب است و بزرگتر از یک درهم است «و رجلٌ أغر أی شریف، فلانٌ غرة قومه أی سیّدهم»؛ آقایشان است «و غرّة کلّ شیءٍ أوله و أکرمه»؛ غرهی هر چیزی را به اول آن آن میگویند، (مثلاً میگویند در غرّهی ماه رمضان، گاهی اوقات مؤلف مینویسد «قد تمّت فی غرّة رمضان» یعنی در اول ماه رمضان).بعد میفرماید: «و الغرر ثلاث لیالٍ من أول الشهر»؛ سه شب اول هر ماهی را میگویند «غرر»، باز «غرّه» به معنای عبد و أمه آمده است. بنابراین، «غَرّ» به فتح به معنای کسی است که پوست خودش را درهم میگیرد و اخم میگیرد و بالضم به معنای بیاض و شرافت است، به معنای اولیت و اکرمیت است، «غِرّ» به معنای غیر مجرّب است «رجلٌ غِرّ» یعنی غیر مجربٍ. «و قد غرَّ یغرُّ بالکسر غرارةً» یعنی ما یک «غراره» بالفتح داریم و یک «غِراره» داریم «و الاسم الغرَّه و الغرَةُ الغفلة»؛ غِره به معنای غفلت است نه غَره، غَره به معنای همان کسی است که پوست خودش را جمع میکند اخم میکند، «غِره» به معنای غفلت است، این قاعدهای که داریم «المغرور یرجع إلی من غَرّه»، اسم این «من غَره»، غِره است و غار از غِره است یعنی آنکه سبب غفلت شده است. غار در لغت به معنای غافل هم آمده است.
بنابراین، اولاً دقت کنید ما یک غَره داریم و یک غُره داریم و یک غِره داریم؛ هنوز هیچ جا کلمهی غَرَرَ نیامده، یک غُرَر داشتیم که ثلاث لیالٍ من أول الشهر است و «إغتَرَّه» از باب افتعال یعنی «أتاه علی غِرّةٍ منه» یعنی وقتی آمد که غافل بود و غفلت داشت، میگوئیم این را فریب داد. «إغتَرَّ بالشیء» یعنی او را فریب داد، اما «اغترّه» یعنی «اتاه علی غفلةٍ منه».
«و اغتَرَّ بالشیء أی خدع به»، اولین جایی که کلمهی خُدعه میآید یعنی ما غرر ثلاثی مجرّد به معنای خدعه نداریم آن هم جایی که این «إغتَرَّ» با باء متعدّی شود «إغتَرَّ بالشیء» یعنی خدعه است، «و الغَرَر»، جوهری میگوید: «و الغَرَر، الخطر»، بعد میفرماید «و نهی رسول الله(ص) عن بیع الغرر و هو مثل بیع السمک فی الماء و الطیر فی الهواء»؛ اگر انسان ماهی در دریا را فروخت میگویند بیع غرری، کبوتر در آسمان را فروخت میگویند بیع غرری.
ابن سکّیت میگوید: «الغرور»، به معنای شیطان است «و لا یغرّنکم بالله الغرور»، غرور یک معنایش شیطان است که در این آیه شریفه هم به شیطان معنا شده. بعد میگوید یک معنای دیگری هم هست، «ما یتغرغرُ به من الادویه»؛ آن ادویهای که با آن دهان غرغره میشود و دهان را با آن میشویند، پس غرور بالفتح به معنای شیطان آمده، به معنای «یتغرغر» هم آمده.
بعد غُرور و الغرور «ما اغتُرّ به»؛ غرور آن است که انسان به وسیلهاش فریب میخورد «من متاع الدنیا»، لذا میگویند دنیا دار غرور و دار فریب است و انسان به وسیلهی او فریب میخورد، «الغِرار»؛ «النوم القلیل لبس فلانٌ قرار شهرٍ» یعنی مقدار شهرٍ، بعد میفرماید: «ثم ذکر معانی کثیره للغرار بکسر المعجمه فقال و غرّ یغرّه غروراً خدعه فقال ما غرّک بفلان أی کیف اجتمعت علیه... و التغریر حمل النفس علی الغرر»؛ اگر انسان نفس خودش را بر خطر بیندازد این میشود تغریر.[2]
تا اینجا ما باشیم و صحاح اللغة جوهری، غرر یعنی خطر، اینجا نه غرر را به معنای خُدعه معنا کرده، نه غرر را به جهالت معنا کرده، نه غرر را غفلت بیان کرده، اگر ما این صحاح جوهری را ملاک قرار بدهیم (که یکی از امّ الکتب اللغویة است)، غرر به معنای خطر است نه خُدعه، نه جهالت، نه غفلت.
کلام صاحب قاموس درباره «غرر»
در قاموس میگوید: «غرّه غرّاً و غروراً و غِرةً بالکسر فهو مغرورٌ و غریر»؛ غَره و غِره را میگوید «أی خدعه و أطمعه بالباطل»؛ او را فریب داد، «فاغترّه»؛ فریب خورد، «و الغرور الدنیا»، در صحاح جوهری بالضم به معنای دنیا آمده، اینجا نگفته بالضم بگوئیم، حالا غرور یا غُرور بگوئیم همهاش به معنای دنیاست. «غرّره بنفسه تغریراً و تغرّة عرضها للهلکة»؛ اگر کسی نفس خودش را در معرض هلاکت قرار دهد. اینجا در قاموس میگوید «غرر»، اسم مصدر است، چیزی که در صحاح جوهری نبود و در قاموس آمده میگوید «و الاسم (یعنی اسم غرّره تغرّةٍ تغریراً مصدر به معنای عرضها للهلکة) الغرر محرکةً»؛ اگر خود «غرّرَ» به معنای «عرضها للهلکه» باشد، اسمش میشود خود هلاکت، هلاکت همان خطر است.در جایی که مصدر غَرّه را غُرور یا غَرور بگیریم، به معنای خُدعه است، اگر «غَرّه غرّاً و غروراً و غِرة»، به معنای خُدعه میآید و اگر مصدرش تغریر باشد «أی عرضها للهلکة» و اسم مصدرش هم خود هلکه و خطر است، بعد میفرماید «و الغرّة و الغُرغره بالضم، بیاضٌ للجبهه»؛ غُره به معنای عبد هم آمده، «و الغار الغافل و اغترّ غفل و الاسم الغِرة»؛ غافل اسم مصدرش غِره است.[3]
کلام ابن اثیر و ازهری درباره «غرر»
ابن اثیر در نهایه میگوید: «غِرّة بالکسر غفلةٌ و الاغترار بطلب الغفلة، قال النبی(ص) و نهی عن بیع الغرر ما کان له ظاهرٌ یغرّ المشتری و باطنٌ مجهول»؛ این بیع غرر یعنی بیعی که یک ظاهری دارد که مشتری را فریب میدهد، ولی باطن مجهولی دارد.[4]نکته قابل توجه آن است که باید در کلمات فقها دقت شود که آیا اینجا در شرع یک معنای دیگری شارع برای غرر آورده یا نه؟ اصلاً غرر یک معنای شرعی و جدید دارد یا نه؟ معنایش «ما له ظاهرٌ یغرّ المشتری و باطنٌ مجهول» است؟
ازهری میگوید «بیع الغرر ما کان علی غیر عهدةٍ و لا ثقة»، میگوید بیع غرری آن است که بر عهده نمیآید و تعهدی در آن نیست مثل اینکه ماهی درون دریا را میفروشد، اطمینانی به اینکه به دست شما برسد نیست، «و تدخل فیه بیوع التی لا یحیط بکنهها المتابیعان من کل مجهولٍ»، ازهری میگوید درست است غرر به معنای جهل نیامده، اما بیوعی که دو طرف بیع یا یک طرفش جهل دارند، این هم «تدخل فی الغرر».
اینجا اولین جایی است که میبینیم غرر به نحوی با جهالت ارتباط پیدا کرده، نه در صحاح و نه در قاموس، نه خود ابن اثیر در نهایه، حرفی از اینکه غرر به معنای جهالت است نمیآورد، محقق نراقی فقط کلامی را از ازهری نقل میکند آن هم ملحق کرده لحظهای که مجهول است بیع غرر میباشد یعنی خود ازهری هم قبول دارد که غرر برای جهالت نیست، میگوید «ما کان علی غیر عهدة و لا ثقة»، اما میگوید «و تدخل فیه البیوع التی لا یحیط من کنهها المتبایعان من کل مجهولٍ»، بعد ازهری احادیث زیادی آورده گفته کلمه «غِرّ، غُر، غِر، أغر، غرار». و غِرهی به کسر را به غفلت و اغترار را طلب الغفله معنا کرده است.
دیدگاه محقق نراقی درباره معنای «غرر»
اینجا اول کلام نراقی را ذکر کنیم ببینیم چه میگوید؟ محقق نراقی بعد از اینکه اینها را نقل میکند اختیار میکند که غرر فقط معنایش خطر است و بقیهی معانی به این برمیگردد، البته اینکه بقیهی معانی به این برمیگردد را نمیگوید، بلکه ماده و اشتقاق و هیئت دخالت دارد، میفرماید: «أقول و إن ظهر من کلماتهم أن الموضوع من تلک الماده ألفاظٌ عدیدة من المصادر المجرّدة کالغِرة و الغراره و الغرور و الغرغره و غیر المجرّده کالتغریر و المغارّه و التغرّه و الاغترار و من الاسماء کالغرّه و الغُرّة و الغِر و الغرار و الغَرور بالفتح و الغُرور بالضم و غیر ذلک».میفرماید درست است کلمات لغویین در اینکه از مصدر ثلاثی مجرّد گرفته شود یا مصدر ثلاثی مزید گرفته شود، اما «کلها متطابقةٌ علی أن الغرر هو الاسم من التغریر الذی معناه التعریض للتهلکة و أن معنی الغرر هو الخطر»، میفرماید ما از تمام اینها استفاده میکنیم که غرر به معنای خطر است، «تغریر تعریض للخطر» است اسم مصدرش غرر است به معنای خودِ خطر و «الخطر المصدری الاشراف علی الهلاک»؛ خطر اسمی که معنایش روشن است، خودِ مصدر یعنی اشراف بر هلاک «و المخاطرة و ارتکاب ما فیه خطرٌ و هلاک»، میگوئیم بالأخره این شما را به مخاطره قرار میدهد یعنی مرتکب یک کاری میشوید که خطر در آن هست «أی فیه احتمالٌ راجح أو مساوٍ فی التلف و الهلاکة فیکون هو معنی الغرر... و لا یکون مشترکا».
میفرماید این کلمهی غرر مشترک نیست و نمیتوانیم بگوئیم غرر مشترک است بین الغفلة، غفلت از غِرّه و غرارةً است به معنای خدعه است، خدعه از «اغترَّ به» است، به معنای غفلت و خدعه، به معنای جهالت که مرحوم شیخ انصاری در مکاسب اصرار بر این دارد، اصلاً در کتب لغوی نیامده، آنچه در کتب لغوی تصریح به آن شده غرر یعنی خطر، غرر اسم مصدر است و مصدرش تغریر است و اشراف بر خطر.
«فیکون هو معنی الخطر بتصریح اللغویین من غیر معارضٍ»؛ معارض ندارد و مشترک هم نیست، «و وضع الفاظٍ اُخر متحدةً مادةً مع هذا اللفظ لمعان اخر لا یوجب اشتراک هذا اللفظ بعد اختلاف الهیئة و عدم الاشتقاق»، میفرماید هر چیزی که یک معنای دیگری دارد یک هیئتی دارد مشتقّ از چیز دیگری است، مبدأ اشتقاقشان فرق میکند.
از مرحوم نراقی میپرسیم به نظر شما بیع الغرر یعنی چه؟ میفرماید: «بیع یکون احد العوضین فیه فی الخطر»، میگوئیم خطر وجود دارد یعنی چه؟ یعنی «فی شرف الهلاکة و التلف»، اگر شما یک پولی دادی سمک در دریا را خریدید، این غرر است؛ زیرا پول تو در شرف تلف شدن و از بین رفتن است، احد العوضین در شرف تلف و از بین رفتن است.
در مجمع البحرین میگوید: «التغریر حمل النفس علی الغُرور» یا «غَرَر و هو أن یعرض الرجل نفسه للهلکة»؛ انسان خودش را در معرض هلکه قرار میدهد. بعد میفرماید حدیث داریم «لا یغرّر الرجل بنفسه»؛ انسان هیچ وقت خودش را در هلاکت قرار نمیدهد. در مجمع البیان این آیهی شریفه «ما غرّک بربک الکریم» میفرماید چند احتمال دارد: «یجوز أن یکون من الغَر و الغِرارة» و بعد میگوید «ما أجهلک و اغفلک عما یراد بک»، ما غرّک یعنی ما اجهلک؛ چه چیز سبب شد که تو جهل پیدا کنی و غافل شوی، «و یجوز أن یکون من الغُرور علی غیر القیاس و الغُرور ظهور أمرٍ یتوهم به جهلاً الأمان من المحذور»، انسان میگوید یک چیزی ظهوری در امری دارد که خیال میکند از محذور در امان است این میشود غُرور یا غَرور، بعد میفرماید: «إن الکافرون إلا فی غُرور قیل ما هم إلا فی أمرٍ لا حقیقة له»؛ صاحب مجمع البیان میگوید یعنی یک چیزی که حقیقت ندارد .فیض در صافی میگوید: «لا معتمد لهم»، اینهارا هم باز مرحوم نراقی در عوائد آورده است.
ابتدا باید کلام شیخ انصاری را بگوئیم که غَرر را در مکاسب چگونه معنا کرده و بعد کلام اصفهانی و ایروانی و سپس کلام امام را بگوئیم، اینها غرر را چطور معنا کردند.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ «و أما الثاني: أي معنى الغرر، فنبيّنه بعد ذكر مقامين: المقام الأول: في نقل طائفة من كلام أهل اللغة و غيرهم في معنى تلك المادة: قال الجوهري في الصحاح، ما عبارته بعد حذف الزوائد: الغرور: مكاسر الجلد. الواحد: غرّ بالفتح. و منه قولهم: طويت الثوب على غرّه أي: على كسره الأول. و الغرّة بالضم: بياض في جبهة الفرس فوق الدرهم. و رجل أغرّ: أي شريف. و فلان غرّة قومه: أي سيّدهم. و غرّة كل شيء: أوّله و أكرمه. و الغرر: ثلاث ليال من أول الشهر. و الغرّة: العبد و الأمة. و رجل غرّ بالكسر و غرير: أي غير مجرّب. و قد غرّ يغرّ بالكسر غرارة. و الاسم: الغرّة. و عيش غرير إذا كان لا يفزّع أهله. و الغرّة: الغفلة. و الغارّ: الغافل. و اغترّه: أي أتاه على غرّة منه. و اغترّ بالشيء: أي خدع به. و الغرر: الخطر، و نهى رسول الله(صلى الله عليه و آله و سلم) عن بيع الغرر، و هو مثل بيع السمك في الماء و الطير في الهواء. ابن السكيت: الغرور: الشيطان. و منه قوله تعالى وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ. و الغرور أيضا: ما يتغرغر به من الأدوية. قال: و الغرور، بالضم: ما اغترّ به من متاع الدنيا. و الغرار، بالكسر: النوم القليل. و لبث فلان غرار شهر: أي مكث مقدار شهر. و الغرار: نقصان لبن الناقة. ثم ذكر معاني كثيرة للغرار بكسر المعجمة، فقال: و غرّه يغرّه غرورا: خدعه. يقال: ما غرّك بفلان؟ أي كيف اجترأت عليه. و غرّ الطائر أيضا فرخه، يغره غرارا: أي زقّه. و التغرير: حمل النفس على الغرر. و قد غرّر بنفسه تغريرا و تغرّة، كما يقال: حلّل تحليلا و تحلّة. و يقال أيضا: غررت ثنيّتا الغلام: أي طلعت أوّل ما تطلع. الأصمعي يقال: غارّت الناقة تغارّ غرارا: قلّ لبنها. أبو زيد: غارّت السوق تغارّ غرارا: كسدت. و الغرغرة: تردّد الروح في الحلق. انتهى. و قال صاحب القاموس، ما ملخصه: غرّه غرّا و غرورا و غرّة بالكسر، فهو مغرور و غرير: خدعه و أطمعه بالباطل، فاغترّ هو. و الغرور الدنيا، و ما يتغرغر به من الأدوية، و ما غرّك، أو يخصّ بالشيطان. و بالضم: الأباطيل جمع غار. و أنّا غريرك منه: أي احذّركه. و غرّر بنفسه تغريرا و تغرّة: عرضها للهلكة. و الاسم: الغرر محركة. و الغرّة و الغرغرة بضمها: بياض في الجبهة. إلى أن قال: غرّ وجهه يغرّ بالفتح غررا محركة، و غرّة بالضم. و غرارة بالفتح: صار ذا غرّة و ابيضّ. و الغرّة بالضم: العبد و الأمة، و من الشهر ليلة استهلال القمر. إلى أن قال: و الغارّ: الغافل. و اغترّ: غفل. و الاسم: الغرّة بالكسر. انتهى. و قال ابن الأثير في النهاية: فيه «أنّه جعل في الجنين غرّة عبدا أو أمة» ثم ذكر أحاديث كثيرة ذكر فيها: الغرة، و الغر بالضم، و الغر بالكسر، و الأغر، و الغرار، و الغرير، و الاغترار. و فسر الغرة بالكسر: بالغفلة. و الاغترار: بطلب الغفلة. فقال: و فيه «أنه نهى عن بيع الغرر»، و هو ما كان له ظاهر يغرّ المشتري، و باطن مجهول. و قال الأزهري: بيع الغرر: ما كان على غير عهدة و لا ثقة، و تدخل فيه البيوع التي لا يحيط بكنهها المتبايعان، من كل مجهول. و قد تكرر في الحديث. و منه حديث مطرّف: «إنّ لي نفسا واحدة، و إني أكره أن اغرّر بها» أي أحملها على غير ثقة. و به سمّي الشيطان غرورا، لأنه يحمل الإنسان على حجابة محابّه، و وراء ذلك ما يسوء. و منه حديث الدعاء: «و تعاطى ما نهيت عنه تغريرا» أي: مخاطرة و غفلة عن عاقبة أمره. و منه الحديث: «لأن أغترّ بهذه الآية و لا أقاتل، أحبّ إليّ من أن أغترّ بهذه الآية» يريد قوله تعالى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي و قوله وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً المعنى: أن أخاطر بتركي مقتضى الأمر بالأولى أحبّ إليّ من أن أخاطر بالدخول تحت الآية الأخرى. و منه حديث عمر: أيّما رجل بايع آخر، فإنه لا يؤمّر واحد منهما تغرّة أن يقتلا. التغرّة: مصدر غرّرته، إذا ألقيته في الغرر، و هي من التغرير، كالتعلّة من التعليل، و في الكلام مضاف محذوف، تقديره: خوف تغرّة أن يقتلا: أي خوف وقوعهما في القتل. انتهى. و في مجمع البحرين: و غرّه غرّا و غرورا و غرّة بالكسر، فهو مغرور: خدعه و أطمعه بالباطل، فاغتر هو. إلى أن قال: و في الخبر: نهى رسول الله(صلى الله عليه و آله) و سلم عن بيع الغرر، و فسّر بما يكون له ظاهر يغرّ المشتري، و باطن مجهول، مثل بيع السمك بالماء و الطير في الهواء. إلى أن قال: و التغرير: حمل النفس على الغرور، و هو أن يعرض الرجل نفسه للمهلكة. و منه الحديث: «لا يغرّر الرجل بنفسه». انتهى. و في مجمع البیان ما غَرَّكَ يجوز أن يكون من الغر و الغرارة، فيكون معناه ما أجهلك و أغفلك عما يراد بك. و يجوز أن يكون من الغرور على غير القياس. و فيه أيضا: و الغرور: ظهور أمر يتوهم به جهلا الأمان من المحذور. يقال: غره غرورا، و أغرّه اغترارا. و فيه إِنِ الْكافِرُونَ إِلا فِي غُرُورٍ و قيل: معناه ما هم إلّا في أمر لا حقيقة له. و في الصافي إِنِ الْكافِرُونَ إِلّا فِي غُرُورٍ لا معتمد لهم. انتهى. أقول: و إن ظهر من كلماتهم أن الموضوع من تلك المادة ألفاظ عديدة من المصادر المجردة كالغرة، و الغرارة، و الغرار، و الغرور و (الغرغرة) و غير المجردة: كالتغرير، و المغارة، و التغرّة، و الاغترار. و من الأسماء، كالغرة بالكسر، و الغرة بالضم، و الغر، و الغرار و الغرور بالفتح، و الغرور بالضم، و الغرر محركة، و غير ذلك. و لكن كلها متطابقة على أنّ الغرر: هو الاسم من التغرير الذي معناه التعريض للتهلكة، و أنّ معنى الغرر: هو الخطر. و الخطر المصدري: الإشراف على الهلاك. و المخاطرة: ارتكاب ما فيه خطر و هلاك، أي فيه احتمال راجح أو مساو في التلف و الهلاكة، فيكون هو معنى الغرر بتصريح اللغويين من غير معارض، و لا يكون مشتركا. و وضع ألفاظ أخر متحدة مادة مع هذا اللفظ لمعان أخر لا يوجب اشتراك هذا اللفظ بعد اختلاف الهيئة و عدم الاشتقاق. ثم معنى بيع الغرر: بيع يكون أحد العوضين فيه في الخطر، أي في شرف الهلاك و معرض التلف. المقام الثاني: في ذكر طائفة من كلام الفقهاء في موارد استعمالاتهم لفظ الغرر.» عوائد الأيام في بيان قواعد الأحكام، ص: 89-85.
[2] ـ «الغُرُورُ: مَكَاسِرُ الجِلد... غَرٌّ بالفتح... و منه قولهم: طويت الثوبَ على غَرِّهِ، أى كَسرِه الأوَّل. قال الأصمعىُّ: و حدثنى رجلٌ عن رؤبة أنَّه عُرِض عليه ثوبٌ، فنظَرَ إليه و قلَّبه ثم قال: اطْوِهِ على غَرِّهِ. و الغُرَّةُ، بالضم: بياضٌ فى جبهة الفرس فوق الدِرهم. يقال فرسٌ أَغَرُّ. و الأَغَرُّ: الأبيضُ. و قومٌ غُرَّانٌ... رجلٌ أَغَرُّ، أى شريفٌ. و فلان غُرَّةُ قومِه، أى سيِّدهم. و هم غُرَرُ قومهم. و غُرَّةُ كلِّ شىء: أولُه و أكرمُه. و الغُرَرُ: ثلاث ليالٍ من أوّل الشهر. و الغُرَّةُ: العبدُ أو الأَمَةُ. و فى الحديث: «قضَى رسولُ الله(صلى الله عليه و سلم) فى الجَنِينِ بِغُرَّةٍ» ، كأنه عبّر عنْ الجسم كله بالغُرَّةِ. و رجلٌ غِرُّ بالكسر و غَرِيرٌ، أى غير مجرِّب. و جاريةٌ غِرَّةٌ و غَرِيرَةٌ، و غِرُّ أيضاً، بيِّنة الغَرَارَةِ بالفتح. و جمع الغِرِّ أَغْرَارٌ، و جمع الغَرِيرِ أَغِرَّاءُ. و قد غَرَّ يَغِرُّ بالكسر غَرَارَةً. و الاسم الغِرَّةُ. يقال: كان ذلك فى غَرَارَتِى و حداثتى، أى فى غِرَّتِي. و عيشٌ غَرِيرٌ، إذا كان لا يُفَزَّعُ أهْلُه. و الغِرَّةُ: الغفلةُ. و الغارُّ: الغافل. تقول منه: اغْتَرَرْتَ يا رجلُ. و اغْتَرَّهُ، أى أتاه على غِرَّةٍ منه. و اغْتَرَّ بالشىء: خُدِع به. و قولهم: أنا غَرِيرُكَ من فلان، قال أبو نصر فى كتاب الأجناس: أى لن يأتيك منه ما تَغْتَرُّ به. و الغَرِيرُ: الخُلَقُ الحسنُ. يقال للرجل إذا شاخَ: «أدبر غَرِيرُهُ، و أقبل هَرِيرُهُ»، أى قد ساء خُلُقُهُ. و الغَررُ: الخَطَر. و نهى رسول الله(صلى الله عليه و سلم) عن بيع الغَرَرِ ، و هو مثل بيع السمك فى الماء و الطير فى الهواء. ابن السكيت: الغَرُورُ: الشيطان. و منه قوله تعالى: وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ*. و الغَرُورُ أيضاً: ما يُتَغرغر به من الأدوية، و هو مثل قولهم: لَدُودٌ، و لَعوقٌ، و سَعوطٌ. قال: و الغُرورُ بالضم: ما اغْتُرَّ به من متاع الدنيا. و الغِرَارُ بالكسر: النومُ القليل. و لبث فلان غِرَارَ شهرٍ، أى مكث مقدار شهر. و الغِرَارُ: نقصان لبنِ الناقة. و فى الحديث: «لا غِرَارَ فى صلاةٍ» ، و هو أن لا يُتمَّ ركوعها و سجودها. و الغِرَارَانِ: شَفْرتا السيف. و كلُّ شىءٍ له حدُّ فحدُّه غِرَارُهُ. و الجمع أَغِرَّةٌ. و أتانا على غِرَارٍ، أى على عجلة. قال الأصمعى: الغِرَارُ: الطريقةُ. يقال: رميت ثلاثَة أسهمٍ على غِرَارٍ واحد، أى على مَجرًى واحد. و ولدتْ فلانةُ ثلاثةَ بنينَ على غِرَارٍ، أى بعضهم خَلْف بعض. و بنى القوم بيوتَهم على غِرَارٍ واحد. و الغِرَارُ: المثال الذى تُطبَع عليه نِصال السهام. يقال: ضرب نصالَه على غرَارٍ واحدٍ... و يقال: ليتَ اليوم غِرَارُ شهرٍ، أى مثال شهر، أى طول شهر. و الغِرَارَةُ: واحدة الغَرَائِر التى للتِبن، و أظنُّه معرباً. و غَرَّهُ يَغُرُّهُ غُرُوراً: خَدَعه. يقال: ما غَرَّكَ بفلان؟ أى كيفَ اجترأتَ عليه؟ و مَن غَرَّكَ مِن فلان؟ أى مَن أوطأك عَشْوَةً فيه. و غَرَّ الطائر أيضاً فرخَه يَغُرُّهُ غِرَاراً، أى زَقَّهُ. و التَّغْرِيرُ: حَمْل النفس على الغَرَرِ. و قد غَرَّرَ بنفسه تَغْرِيراً و تَغِرَّةً، كما يقال: حلَّل تحليلًا و تَحِلَّةً، و عَلَّلَ تَعْلِيلًا و تَعِلَّةً. و يقال أيضاً. غَرَّرَتْ ثنيَّتا الغلامِ، أى طلعتْ أوَّلَ ما تطلع. الأصمعى: يقال: غَارَّتِ الناقُة، أى نفرتْ فرفَعت الدِرَّةَ. و فى المثل: «سبق دِرَّتُهُ غِرَارَهُ. يقال: ناقةٌ مُغَارَّةٌ بالضم، و نوقٌ مَغَارُّ يا هذا، بفتح الميم، غير مصروف. أبو زيد: غَارَّتِ السُوقُ تُغَارُّ غِرَاراً: كسدتْ. و دَرَّتْ دِرَّةً: نفَقَتْ. و الغَرْغَرَةُ: تردُّد الرُوح فى الحلق. و يقال: الراعى يُغَرْغِرُ بصوته، أى يردَّده فى حلقه. و يَتَغَرْغَرُ صوته فى حلقه، أى يتردَّد. و الغِرْغِرُ بالكسر: الدَجاج البَرِّىُّ، الواحدة غِرْغِرَةٌ. و أنشد أبو عمرٍ و لابن أحمر:... و الغُرْغُرَةُ بالضم: غُرَّةُ الفرس. و رجل غُرْغُرَةٌ أيضاً: شريفٌ، عن اللحيانى.» الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، ج2، ص770-767.
[3] ـ تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص: 300، ذیل ماده غرر.
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
بررسی دلالت روایت
مرحله اول؛ بررسی معنای «غرر»
کلام مرحوم نراقی درباره کلمه «غرر»
کلام جوهری در صحاح اللغه درباره «غرر»
کلام صاحب قاموس درباره «غرر»
کلام ابن اثیر و ازهری درباره «غرر»
دیدگاه محقق نراقی درباره معنای «غرر»
نظر شما