دروس بیع - بيع فضولي
جلسه 75- در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۹۳
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
ارزیابی دیدگاه فقها و بیان دیدگاه برگزیده
موضوع بحث آینده
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
دیدگاه فقها در این بحث بیان شد. هم کلام مرحوم شیخ و هم کلام مرحوم سید و محقق اصفهانی نقل شد. مرحوم شیخ فرمود وقتی فقها فسخ را، من حین الفسخ میدانند، دلیل بر این است که زمان، قید در مضمون عقد نیست، بلکه مضمون عقد (که نقل و انتقال است)، مقیّد به حین العقد نیست.مرحوم سید فرمود بین این مطلب (یعنی فسخ من حین الفسخ) و اینکه زمان قید باشد، ارتباطی نیست و دلالتی وجود ندارد، بلکه فسخ به خاطر دو خصوصیتی که در آن وجود دارد، از آن استفاده میشود باید من حین الفسخ باشد و عمده سخن ایشان این بود که عقد، در موضوع فسخ اخذ شده است.[1]
محقق اصفهانی فرمود اینکه عقد در موضوع فسخ اخذ شده باشد، محال است؛ زیرا عقد و فسخ، متقابلان هستند و اینکه احد المتقابلین، در موضوع دیگری اخذ شده باشد، این را قبول نداریم. بالأخره مرحوم اصفهانی کلامی را ذکر کردند که هم ردّ بر مرحوم شیخ بود و هم ردّ بر مرحوم سید. در اینجا باید دید تحقیق در مسئله چیست؟
ارزیابی دیدگاه فقها و بیان دیدگاه برگزیده
مرحوم شیخ میخواهد فسخ را (که فقها میگویند من حین الفسخ است)، دلیل قرار دهد بر اینکه زمان، قید برای مضمون عقد نیست. ایشان میفرماید اگر زمان، قید برای مضمون عقد باشد، فسخ العقد حتماً باید اثرش از حین عقد باشد و حال که اثر فسخ، از حین فسخ است، معلوم میشود که زمان، قید برای مضمون عقد نیست، بلکه ظرف است.در اینجا به بیان چند مطلب میپردازیم؛
مطلب نخست: به مرحوم شیخ عرض میکنیم هیچ ملازمهای بین اینها وجود ندارد، بلکه ممکن است زمان قید نباشد، اما عقلا، فسخ را از همان زمان عقد قرار بدهند. مگر این امکان وجود ندارد؟! اگر فرض کنید عقلا میگفتند وقتی یک عقدی فسخ شد، ما اعتبار میکنیم آثار فسخ را از حین عقد، این اعتبار مانعی نداشت. از طرف دیگر؛ اگر زمان را نیز قید قرار بدهند، باز این امکان وجود دارد که عقلا فسخ را از حین فسخ قرار بدهند.
بنابراین، بین اینها هیچ ملازمهای وجود ندارد، بلکه اینها دو امر اعتباری است. عقلا در خود عقد میگویند اثر عقد، از حین العقد است یعنی تا «بِعتُ» و «اشتریتُ» تمام شد، اثر عقد که ملکیت است میآید. حالا بگوئیم این زمان نقل، قید برای این نقل است! اما الآن که به زمان فسخ میرسد، عقلا میتوانند بگویند فسخ را، از حین عقد قرار میدهیم یا از حین فسخ قرار میدهیم و این به حسب دلیل است.
بدینسان، اشکال ما در مقام ثبوت بر مرحوم شیخ این است که آیا در مقام ثبوت، این امکان ندارد که بگوئیم اگر زمان قید باشد، فسخ من حین الفسخ است، اگر هم قید نباشد، فسخ من حین العقد باشد؟! ثبوتاً که امکان دارد. حالا که ثبوتاً امکان دارد، باید ببینیم اثباتاً دلیل چه مقدار دلالت دارد. به بیان دیگر؛ ثبوتاً بین اینها ارتباط و ملازمهای وجود ندارد، بلکه ثبوتاً عقلا و شارع، فسخ را میتوانند من حین العقد قرار بدهند اگرچه قید نباشد، یا اینکه میتوانند من حین الفسخ قرار بدهند اگرچه زمان قید هم باشد.
خلاصه آنکه؛ در اینجا امکان وقوعی دارد که این، مقیّد باشد، اما فسخ من حین الفسخ باشد، مقیّد هم نباشد، فسخ من حین العقد باشد. از نظر ثبوت، امکان دارد و مرحوم شیخ زمانی میتوانست برای ما استدلال کند که بگوید اگر زمان، قید برای عقد باشد، لا محاله باید فسخ نیز من حین العقد باشد یعنی شارع و عقلا، چارهای غیر از این ندارند و ثبوتاً باید فسخ نیز من حین العقد باشد در حالی که چنین چیزی نیست.
مطلب دوم: مرحوم سید فرمود در موضوع فسخ، عقد وجود دارد. باید بگوئیم مرحوم اصفهانی از کلام مرحوم سید، این برداشت را کرده یا این را به عنوان دلیل قول سید قرار داده یعنی اینگونه بگوئیم که مرحوم سید، قائل به این است که فسخ، دلالت بر استمرار دارد و به معنای مانع بودن از استمرار است، حتماً دلیل او این است که در موضوع فسخ، عقد قرار دارد و میشود فسخ العقد و «فسخ العقد لا معنی له» إلا اینکه استمرارش را از بین ببرد و گرنه اگر بگوئیم این فسخ، از ابتدا خود عقد را از بین میبرد، دیگر فسخ العقد نشد![2]
نکتهای که وجود دارد این است که باز یک خلط و مغالطهای شده؛ عقد، متعلق فسخ است نه موضوع فسخ. وقتی میگوئیم فسخ آمد، میگوئیم متعلق به فسخ چیست؟ «فسخ العقد» است. فقط آنچه کافی است این است که در یک زمانی، یک عقدی واقع شده باشد. حال این اعم از این است که این فسخ، اثرش را من حین العقد بگذارد یا من حین الفسخ.
بنابراین، عقد، متعلق برای فسخ است نه موضوع و وقتی متعلق شد، میگوئیم در یک زمانی (دو سه ثانیه)، اگر این عقد واقع شده باشد، این فسخ به او میخورد. خلاصه آنکه؛ باید دید این فسخ، به چه مقدار عقد را از بین میبرد؛ آیا من حین العقد یا من حین الفسخ؟ و مجرد اینکه این عقد، متعلّق برای فسخ است، ملازمه ندارد به اینکه «لابدّ و أن یکون الفسخ من حین الفسخ».
بدینسان، در مطلب دوم میگوئیم اشکال این است که عقد، موضوع برای فسخ نیست (که بگوئیم حین الفسخ، باید موضوع باشد، بعد هم متعلق است)، بلکه عقد، متعلق است و وقتی متعلق شد، فرقی نمیکند اثرش از حین عقد باشد یا از حین فسخ.
مطلب سوم: این است که محقق اصفهانی فرمود اولاً؛ «الحل و العقد متقابلان»؛ بین فسخ و عقد، تقابل وجود دارد. ثانیاً؛ یک کبرایی آورد که «لا یعقل أخذ أحد المتقابلین فی موضوع الآخر». ثالثاً؛ «موردهما (یعنی هم مورد عقد و هم مورد فسخ) هو القرار المعاملی أو الالتزام القلبی». رابعاً؛ این التزام و قرار، یا مقیّد به زمان خاص است و یا مقیّد به زمان خاص نیست.
شبههای که در فرمایش ایشان داریم آن است که میگوئیم مسئلهی تقابل، مربوط به امور تکوینیه است و اصلاً معنا ندارد که بگوئیم بین حلّ و عقد تقابل است. چرا ما این قاعده «لا یعقل أخذ أحد المتقابل فی موضوع الآخر» را، که مربوط به امور تکوینیه است، اینجا بیاوریم؟!
همچنین کلام محقق اصفهانی که فرمود «العقد بسیطٌ و البسیط لا یتبعض»[3]؛ این در بسیط و مرکب تکوینی است، اما در بسیط و مرکب اعتباری، جای این سخن نیست، بلکه بستگی دارد به اینکه چگونه اعتبار شود. به عنوان مثال؛ یک عقدی بر روی این زمین واقع شده است. بعد معلوم شده که نصف این زمین مال خودش و نصف مال دیگری است، اینجا همه قائل به تبعضاند یا اینکه در عقد واحد، یک معاملهای انجام میشود و یک گوسفند و یک خوک را با هم میفروشد. در اینجا همه قائل به تبعض صفقهاند. به مرحوم اصفهانی عرض میکنیم پس شما باید خیار تبعض را منکر شوید. اگر میفرمائید «العقد بسیطٌ و البسیط لا یتبعض»، پس خیار تبعض صفقه از کجا آمد؟! بنابراین، اینها همه مربوط به امور بسیط و مرکب تکوینی و حقیقی است، اما در بسیط و مرکب اعتباری این حرفها مطرح نمیشود.
اشکال دیگر بر محقق اصفهانی این است که مرحوم اصفهانی میگوید هم عقد و هم فسخ، روی التزام قلبی میآید که این سخن معنا ندارد. فسخ میآید روی عقد و عقد به معنای التزام قلبی است نه اینکه بگوئیم اینها یک مورد واحد دارند؛ هم عقد روی آن آمده و هم فسخ میخواهد روی آن بیاید. نه، میگوئیم عقد چیست؟ «العقد هو القرار المعاملی أو الالتزام القلبی»، میگوئیم فسخ چیست؟ فسخ این است که از حالا به بعد، دیگر التزامی ندارم.
بیان شد که در باب فسخ هم، چه زمان در آن قرار معاملی قید باشد و چه نباشد، امکان اینکه این فسخ بگوید من از اول میخواهم آثارش را منتفی کنم، وجود دارد. نمیتوانیم بگوئیم من تا حالا التزام داشتم، حالا که میخواهم فسخ کنم، میخواهم بگویم از اول التزام نداشتم، این نفی و اثبات امکان ندارد؛ زیرا این یک امر واقعی است. التزام یک امر اعتباری نیست و اینها را نباید خلط کنیم. متأسفانه اینها یک مقدار در کلمات آقایان خلط میشود! التزام، قرار، یک امر تکوینی واقعی است. من ملتزم شدم به ملکیت این مبیع برای مشتری. حال بعد از ده روز برای خودم خیار فسخ گذاشتم و آمدم فسخ کردم. میگوئیم فسخ به این معناست که من التزام نداشتم؟ اینکه نمیشود. میگوئیم هم التزام داشتن و هم التزام نداشتن اعتباری نیست، بلکه تناقض است و محال. پس این التزام بوده و الآن هم که میخواهم فسخ کنم، میگویم از حالا به بعد من التزام ندارم.
و روی همین مبناست که میگویند معنای فسخ، مانعیت از استمرار است نه اینکه بگوئیم در موضوع فسخ، عقد است یا در متعلقش است. البته هم شارع و هم عقلا میتوانستند بگویند درست است تا حالا التزام بوده، اما آثار شرعیه یا آثار اعتباریهی التزام را، از زمان قبل میخواهیم منتفی کنیم. اما در مقام اثبات میگویند اولاً؛ از حین الفسخ دیگر التزامی نیست و اصلاً آن التزام سابق هم از حالا به بعد وجود ندارد و هیچ ارتباطی به اینکه آیا زمان قیدش هست یا نیست، ندارد. ثانیاً؛ ارتباطی به اینکه این عقد، در موضوع فسخ یا در متعلقش اخذ شده ندارد. ارتباطی به مسئلهی تقابل نیز ندارد.
تعجب این است که محقق اصفهانی، مسئلهی تقابل را مطرح کرده و میگوید یکی نمیتواند در موضوع دیگری اخذ شود. ما میگوئیم وقتی گفته میشود فسخ، این به حسب مقام اثبات است و اینکه از حالا به بعد، من دیگر التزامی ندارم و الآن التزام برطرف شد. اصلاً حقیقت فسخ این است. شاید آن مطلب اولی که مرحوم سید فرمود «الفسخ مانع عن الاستمرار»، اشارهی به همین دارد.
مرحوم سید میفرماید «الفسخ حل العقد بلحاظ استمرار العقد لا بلحاظ اصله فهو مقابل للالتزام بالعقد» که مطلب درستی است. فسخ مقابل التزام است نه اینکه بگوئیم مرحوم اصفهانی تصریح دارد عقد و فسخ، هر دو موردشان این التزام است، این اصلاً معنا ندارد، این اشکالاتی بود که به هر سه بزرگوار وارد است.
بنابراین، درباره خود فسخ، همین تحقیقی است که عرض کردیم که مراد از فسخ چیست.
موضوع بحث آینده
جلسه بعد به بررسی ادامه جواب مرحوم شیخ از دلیل دوم میپردازیم. مرحوم شیخ فرمود لا إشکال در اینکه اجازه، به این نحو میشود که مالک بگوید «رضیتُ بکون مالی لزید»[4]، همهی فقها میگویند با این سخن، اجازه واقع میشود در حالی که متعلق این اجازه، انشاء عقد نیست. به دیگر سخن؛ مستدل میگفت مضمون عقد، نقل من حین العقد است و اجازه هم، اجازه این عقد است. پس ما باید کاشفی شویم و کشف را قبول کنیم. مرحوم شیخ میفرماید حال اگر متعلق رضا، خود عقد نبود، بلکه اثر العقد بود، در اینجا چه پاسخی میدهید؟! کلام محقق اصفهانی را در حاشیه «مکاسب»، دیده شود که ایشان نیز در اینجا، نکات خوبی بیان کرده است.[5]
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ «و أمّا التنظير بالفسخ فليس في محلّه و ذلك لأنّه حلّ للعقد بحسب الاستمرار و ليس متعلّقا بأصل العقد فليس مقابلا للإجازة بل هو مقابل للالتزام بالعقد و الإمضاء بمعنى إسقاط الخيار نعم الردّ مقابل للإجازة و لا نسلّم عدم تأثيره في أصل العقد فحاله حال الإجازة في الكشف عن عدم الأثر من الأوّل بل هو أظهر.» حاشية المكاسب (لليزدي)، ج1، ص151.
محقق اصفهانی نیز سخن مرحوم سید یزدی را اینگونه بیان میکند: «ربّما يقال: بأنّ الفسخ حل العقد بلحاظ استمراره لا بلحاظ أصله، فهو مقابل للالتزام بالعقد، و الإجازة مقابلة مع الرد، و مقتضاهما من حيث ترتب الأثر من الأول و عدمه واحد، و لعل الموهم لعدم تعلق الفسخ بأصل العقد كون الفسخ مضافا إلى العقد و حلا له، فيجب فرض الموضوع حتى يعقل تعلق الحل به، فلا معنى لانحلاله مع فرض الموضوع إلّا بلحاظ استمراره المجامع مع أصله.» حاشية كتاب المكاسب (للأصفهاني، ط - الحديثة)، ج2، ص139.
[2] ـ «و التحقيق: أنّ الحل و العقد بمعنى الربط و الشد متقابلان، و لا يعقل أن يكون أحد المتقابلين موضوعا للآخر، بل موردهما القرار المعاملي المعبّر عنه بالالتزام من الطرفين، و الالتزامان مورد الشد و الارتباط و الفسخ و الانحلال، و عليه فانحلال مورد العقد و الربط يقتضي قيامه مقام الربط و الشد، فإذا كان المعقود عليه هما الالتزامان المرتبطان من زمان خاص، فمقتضى الفسخ انحلال الالتزامين المخصوصين بمبدء خاص، و إلّا لم يكن الفسخ حلا لتمام المعقود عليه، بل لبعضه.» حاشية كتاب المكاسب (للأصفهاني، ط- الحديثة)، ج2، ص139.
[3] ـ «و ربّما يقال: أنّ العقد بسيط، و البسيط لا يتبعّض، فإمّا أن لا ينحل، و إمّا أن ينحل، بخلاف ما إذا لم يؤخذ الزمان قيدا في مدلول العقد، بل كان المعقود عليه نفس الالتزامين و القرارين المعامليين، فإنّ الارتباط يحدث بينهما بسببه عند تمامية السبب الرابط، و الانحلال أيضا يحدث بسببه، فمقتضاه حصول انحلال الالتزامين عند وجود سببه التام من دون لزوم التبعّض، حيث لم يؤخذ الزمان فيه بوجه، فالفسخ و إن كان مقتضاه حلّ الارتباط بلحاظ استمراره لا بلحاظ أصله، إلّا أنّه بلحاظ استمراره الناشئ عن بقاء المعلول ببقاء علته، لا الاستمرار الناشئ عن أخذ الزمان و كون العقد موضوعا للحل فتدبر و لا تغفل.» حاشية كتاب المكاسب (للأصفهاني، ط- الحديثة)، ج2، ص140-139.
[4] ـ «و الحاصل: أنّه لا إشكال في حصول الإجازة بقول المالك: «رضيت بكون مالي لزيد بإزاء ماله» أو «رضيت بانتقال مالي إلى زيد» و غير ذلك من الألفاظ التي لا تعرّض فيها لإنشاء الفضولي فضلًا عن زمانه. كيف! و قد جعلوا تمكين الزوجة بالدخول عليها إجازة منها، و نحو ذلك، و من المعلوم: أنّ الرضا يتعلّق بنفس نتيجة العقد، من غير ملاحظة زمان نقل الفضولي. و بتقرير آخر: أنّ الإجازة من المالك قائمة مقام رضاه و إذنه المقرون بإنشاء الفضولي أو مقام نفس إنشائه، فلا يصير المالك بمنزلة العاقد إلّا بعد الإجازة، فهي إمّا شرط أو جزء سبب للملك. و بعبارة أُخرى: المؤثّر هو العقد المرضيّ به، و المقيّد من حيث إنّه مقيّد لا يوجد إلّا بعد القيد، و لا يكفي في التأثير وجود ذات المقيّدالمجرّدة عن القيد.» كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط- الحديثة)، ج3، ص405-404.
[5] ـ « قوله(قدّس سرّه): (و الحاصل أنّه لا إشكال في حصول الإجازة .. إلخ). بيانه: أنّ الإجازة إذا تعلقت بالإنشاء المأخوذ فيه الزمان صح دعوى النفوذ من زمانه، و أمّا إذا تعلّقت بأثر الإنشاء و هو النقل في نظر الناقل، فهو أثر العقد بلا موجب لتقييده بالزمان، فلا موجب لنفوذ الإنشاء من ذلك الزمان، و من المعلوم صحة تعلّقها بأثر العقد، فلا بد إمّا من الالتزام بالتفصيل، و هو الكشف على تقدير تعلقها بالعقد، و النقل على تقدير تعلقها بأثره، أو من الالتزام بأنّ تعلقها بالعقد كتعلقها بأثره من حيث عدم أخذ الزمان في مدلوله، و لا يصح دعوى العكس حيث لا موجب لتقيد أثره بالزمان. و فيه أولا: أنّ النقل الاسمي الذي هو عين النقل المصدري وجودا، و إن امتاز الثاني عن الأول بلحاظ النسبة الناقصة المصدرية فيه دون الأول، إلّا أنّ تقيّد الإيجاد بالزمان الخاص يوجب تقيّد الوجود به، فاعتبار النقل في نظره بكلامه الإنشائي لا بد من مطابقته لمدلول كلامه. و ثانيا: للخصم أن يقول إنّ الإجازة المعتبرة هي إجازة العقد، و إنّما تصح إجازة أثره، لأنّه بالالتزام إجازة لسببه، كما أنّ إجازة العقد بالالتزام إجازة لأثره، فإجازة الأثر بما هو و إن كان لا يقتضي الكشف إلّا أنّه من حيث تعلقها بالعقد التزاما يقتضي الكشف، هذا إذا أريد تعلقها بأثر العقد اتفاقا.
- نقش زمان در مضمون عقد
- زمان فسخ شدن
- نقش زمان در ماهیت عقد
- اثر فسخ
- متعلق فسخ
- موضوع فسخ
- رابطه فسخ و عقد
- بساطتت عقد
- التزام قلبی در عقد
- الفسخ مانع عن الاستمرار
- مراد از فسخ
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
ارزیابی دیدگاه فقها و بیان دیدگاه برگزیده
موضوع بحث آینده
نظر شما