بحث برائت
جلسه 154- در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۸۹
چکیده نکات
بررسی دلائل روایی اخباریون بر اصالة الاحتیاط
بررسی طائفه دوم از اخبار دال بر احتیاط
بررسی صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج
بررسی منظور از مشار الیه «هذا» در فراز «اذا اصبتم بمثل هذا»
نتیجه گیری از صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج
بحث اخلاقی، تفسیری پیرامون «ذکر الموت»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
یادآوری1؛ محقق انصاری(ره): مشار الیه «هذا» در فراز «اذا اصبتم بمثل هذا»در صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج دو احتمال وجود دارد؛ 1. سئوال از موضوع و 2. سئوال از حکم
بحث در اين صحيحه عبدالرحمن بن الحجاج است، اخباريها به اين روايت تمسك كردند بر اينكه در شبهه تحريميه احتياط واجب است، متن روايت را خوانديم و عرض كرديم كه مرحوم شيخ اعظم انصاري ميفرمايد كه اين مشارٌ إليه «هذا» يا آن موضوع مشتبه الحكم است، يعني خود آن واقعهاي كه مورد سؤال در روايت بوده يا اين هست، يا وقتي ميفرمايد كه وقتي به چنين موردي برخورد كرديد مراد از اين مشارٌ إليه «هذا»يعني حكمي كه نميدانيد.
اگر در يك موردي از شما سؤال كردند، چون بعدش داشت: «إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَنِي عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَيْهِ» اگر از چيزي سؤال كردند كه نميدانيد«فَعَلَيْكُمْ بِالِاحْتِيَاطِ حَتَّى تَسْأَلُوا عَنْهُ فَتَعْلَمُوا» شيخ فرموده است؛
یادآوری2؛ محقق انصاری(ره): اگر مشاراليه «هذا» در این روایت، سئوال از موضوع باشد، يا مساله از قبيل اقل و اكثر ارتباطي است يا از قبيل اقل و اكثر استقلالي
اگر مراد خود آن موضوع و واقعهي مورد سؤال باشد اينجا يا مسئله از باب أقل و أكثر استقلالي است و يا از باب أقل و اكثر ارتباطي است.
بررسی اقل و اکثر استقلالی در مشار الیه «هذا» در فراز «اذا اصبتم بمثل هذا» در فرض پرداخت قیمت بدنه
مرحوم شیخ انصاری ميفرمايند اگر ما بيائيم بگوئيم مسئله از باب اقل و اكثر استقلالي است كه در اين مورد نظاير فراواني دارد؛ آنجايي كه كسي ميداند به شخصي مديون است اما نميداند كه آيا هزار تومان مديون است يا بيشتر؟ در باب تردد دين بين الاقل و الاكثر؛ اگر در اينجا يعني اين مورد روايت مسئله از باب اقل و اكثر ارتباط استقلالي باشد كه ديروز عرض كردم ولو ظاهراً در كلام شيخ نيامده، در كلام مرحوم نائيني آمده كه اگر ما گفتيم قيمت آن بدنه را بخواهد بپردازد، قيمت آن شتر را بخواهد بپردازد مانعي ندارد، حالا كه اين دو نفر يك صيدي را انجام دادند هر كدام ميآيند نصف قيمت اين بدنه را ميپردازند. آن وقت شك دارند آيا زائد بر اين نصف اضافهي ديگري يا نصف ديگر قيمت بر هر يك از اينها واجب است يا نه؟ مسئله ميشود از باب اقل و اكثر استقلالي.
محقق انصاری(ره): وجود دو اشکال در اقل و اکثر استقلالی بودن مساله
شيخ ميفرمايد اگر اين باشد اينجا دو تا اشكال وجود دارد،
اشکال اول: این روایت درباره شبهه وجوبیه است و در شبهات وجوبیه همه (اخباری ها و اصولی ها) قائل به برائت هستند
يك اشكال اين است كه چون شبهه شبههي وجوبيه است هم اخباري و هم اصولي در شبهات وجوبيه قائل به برائت اند، در شبهات وجوبيه بين اخباري و اصولي اختلافي وجود ندارد، هيچ كس قائل به احتياط نيست.
اشکال دوم: احتیاط در ما نحن فیه ربطی به این روایت ندارد؛ این روایت مربوط به جایی است که علم اجمالی به اصل تکلیف یا لزوم کفاره وجود دارد، در حالیکه محل بحث در جایی است که هيچ گونه علمي نسبت به تكليف وجود ندارد؟!
اشكال دوم كه شيخ فرموده این است كه بنا بر اينكه ما در مورد اين روايت بگوئيم احتياط لازم است اما باز اين اجنبي از محل كلام است، چون در مورد روايت اصل يك تكليف معلوم بالاجمال هست، اجمالاً اين دو نفري كه آمدند يك صيدي را انجام دادند ميدانند كه بايد يك كفارهاي را بپردازند، اصل تكليف معلوم بالاجمال است اما نميدانند حالا يك كفاره بايد بدهند يا دو تا؟ در حالي كه در ما نحن فيه بحث ما در شبههي بدويه در آنجايي است كه اصلاً تكليف معلوم بالاجمال نيست.
باز به تعبير ديگر محل بحث ما در شبههي بدويهاي است كه «لم يسبق العلم بالتكليف في موردها بوجهٍ من الوجوه» اصلاً علم به تكليف و لو علم اجمالي به هيچ نحوي نيست، در حالي كه در مورد اين روايت، علم اجمالي داريم به لزوم كفاره، منتهي نميدانيم كفاره بايد يكي داده شود يا دو تا؟ متعلّق كفاره مردّد است بين الأقل و الاكثر؛ لذا ممكن است بگوئيم در مورد اين روايت، يعني در همين موضوع مشتبه الحكمي كه در اين روايت است، چون علم اجمالي وجود دارد احتياط واجب است، اما اين چه ارتباطي به محل بحث ما دارد كه محل بحث ما هيچ گونه علمي، نه علم تفصيلي و نه علم اجمالي، اصلاً نسبت به تكليف وجود ندارد، كه با اين جواب ديگر مسئلهي موضوعي بودن كار را حل نميكند چون در مورد روايت علم اجمالي است، اين در صورتي كه مراد از اين اقل و اكثر، استقلالي باشد.
بررسی اقل و اکثر ارتباطی در مشار الیه «هذا» در فراز «اذا اصبتم بمثل هذا»، فقط در فرض پرداخت عین بدنه
اما اگر اين اقل و اكثر از قبيل اقل و اكثر ارتباطي باشد، گفتيم روي اين فرض است كه بگوئيم خود بدنه را بايد بدهد، یعنی خود شتر را بايد به عنوان كفاره بدهد، اگر گفتيم كفاره خود بدنه و شتر است؛ نصف شتر و دو سوم شتر به عنوان كفاره محسوب نميشود. در اقل و اكثر استقلالي مسئله روي قيمت ميآمد ميگفتيم نصف قيمت را كه بدهد به همين اندازه، اگر هم واقعاً تمام قيمت بر او واجب باشد همين نصفش هم بخشي از آن ميشود، اما در اينجا اگر بخواهد نصف شتر را بدهد فايدهاي ندارد، دو نفري هر كدام ميگويند نصف شتر مال من و نصف شتر مال تو، به عنوان كفاره بدهيم، از هيچ كدام چيزي واقع نميشود.
پس اقل و اكثر ارتباطي در فرضي است كه بگوئيم در باب كفاره، پرداخت قيمت، مُجزي نيست و بايد خود شتر را بپردازد.
محقق انصاری(ره): وجود اشکال در اقل و اکثر ارتباطی بودن مساله؛ صحیحه عبد الرحمن بن الحجاج از محل بحث خارج است؛ چون، محل بحث در شک در تکلیف است و روایت در شک در مکلف به!!!
شيخ فرموده است در اقل و اكثر ارتباطي درست است برخي از اصوليين هم مثل اخباريها قائل به احتياط و قائل به اشتغالاند، چون عنوان شك در مكلّف به را دارد. اما اين روايت ارتباط به محل بحث ما ندارد چون روي اين بيان روايت ميرود در شك در مكلّف به در حالي كه نزاع ما اصوليها با اخباريها در شك در تكليف است،
در شبههي بدويهاي است كه عنوان شك در تكليف را دارد، لذا باز روايت ارتباطي به محل بحث ما ندارد. تا اينجا روي فرض اينكه مشارٌ إليه «هذا» آن واقع و آن موضوع مشتبه الحكم باشد.
محقق انصاری(ره): اگر مشاراليه «هذا» در این روایت، سئوال از حکم باشد، دو احتمال وجود دارد؛ احتمال فتوای به احتیاط و احتمال احتیاط در فتو
اما اگر مراد از اين «هذا» يعني اگر چنين سؤالي كه نميدانيد را از شما پرسيدند كه نميدانيد، حضرت ميفرمايد اينجا «عَلَيْكُمْ بِالِاحْتِيَاطِ حَتَّى تَسْأَلُوا عَنْهُ فَتَعْلَمُوا» شيخ در رسائل فرموده اگر مراد اين باشد، اينجا دو احتمال وجود دارد:
«إما أن يراد بالاحتياط هو الفتوي بالاحتياط أو يراد به الاحتياط في الفتوي» اين «عَلَيْكُمْ بِالِاحْتِيَاطِ» يا امام عليه السلام ميفرمايد اينجا بايد احتياط كنيد، امام به احتياط فتوا ميدهد، از مواردي كه خود احتياط متعلّق فتوا قرار ميگيرد يعني حكم در اين مورد لزوم الاحتياط است، يا اينكه مراد احتياط در فتواست، احتياط در فتوا يعني «لا تفتي بشيءٍ»احتياطاً چيزي نگو. «عَلَيْكُمْ بِالِاحْتِيَاطِ» يا مراد فتواي به احتياط است، فتواي به احتياط هم يا اين است كه در آن مورد احتياط كن و يا آن رأيي كه مطابق با احتياط است را بيان كن. اما اگر گفتيم مراد احتياط در فتواست يعني چيزي نگو، احتياط در فتوا يعني فتوايي نده، ساكت شو، سكوت كن تا اينكه به ما مراجعه و سوال كني.
محقق انصاری(ره): در هر دو احتمال، این صحیحه به نفع اخباری ها نیست؛زیرا فرض روایت در فرض تمکن از علم است اما فرض بحث عدم تمكّن از علم است
شيخ در رسائل فرموده چه مراد فتواي به احتياط باشد و چه احتياط در فتوا باشد، در هر صورت اين روايت براي اخباريها نفعي ندارد، چرا؟ چون فرض روايت و مفروض روايت فرض تمكّن از علم است «تسألوا فتعلموا» اما فرض ما اين است كه در زمان ما مجتهد در شبههي بدويه بعد الفحص هر چه تلاش كرده راه پيدا نكرده و نميداند، سؤال و علم براي مجتهد امكان ندارد، فرض عدم تمكّن از علم است، لذا روايت ارتباطي به محل بحث ما ندارد.
محقق نائینی(ره): در صحيحه عبدالرحمن دو خصوصيت وجود دارد كه به همین جهت ارتباطي به محل بحث ندارد
مرحوم محقق نائيني هم در فوائد الاصول همين مطالب شيخ را دارد و اضافهاي ندارد، يعني ميفرمايد در اين روايت صحيحه عبدالرحمن دو تا خصوصيت وجود دارد كه هيچ يك ارتباطي به محل بحث ما ندارد.
خصوصيت اول: در صحیحه عبدالرحمن، تكليف معلوم بالاجمال است، در حاليكه محلّ نزاع، تكليف به هیچ وجه معلوم نيست.
خصوصيت اول اين است كه در اين مورد روايت تكليف معلوم بالاجمال هست، در حالي كه در محلّ بحث ما تكليف اصلاً معلوم نيست لا بالاجمال و لا بالتفصیل.
خصوصيت دوم: در صحیحه عبدالرحمن، تمكّن از سؤال و علم، مفروض است، در حاليكه در محل نزاع، تمكّن از سوال و علم وجود ندارد.
خصوصيت دوم اينكه در اين روايت تمكّن از سؤال و علم مفروض است در حالي كه در محل نزاع بين اصولي و اخباري ميگويد تمكّن از سوال و علم وجود ندارد، اين دو تا خصوصيت؛ حالا اساساً اگر شما بگوئيد براي ما روشن نيست مشارٌ إليه هذا چيست؟ ولي بالأخره اين دو خصوصيت در اين روايت مفروض است و هر دو سبب ميشود كه اين روايت اجنبيّ از محل نزاع شود.
امام رضوان الله عليه ميفرمايد: اين روايت احتمالات كثيره دارد كه قابل استدلال نيست. مرحوم آقاي خوئي هم ظاهراً در «مصباح الاصول» اين روايت را متعرض نشدند.
اشکال محقق روحانی(ره) بر قسمت دوم کلام محقق انصاری(ره)؛ اگر مشارالیه «هذا» در این روایت سؤال از «حکم» باشد از آن استفادهي وجوب الاحتياط قبل الفحص ميشود. اما ربطي به محل كلام ندارد، زیرا محل كلام وجوب الاحتياط بعد الفحص است.
اينجا صاحب كتاب منتقي الاصول نسبت به اين قسمت دوم كلام شيخ يك اشكالي دارد.
ايشان فرموده است اگر ما آمديم «هذا» را به آن سؤال «أما لا يعلم حكمه» برگردانديم، از روايت به خوبي استفاده ميكنيم وجوب احتياط را، روايت دلالت دارد كه وجوب احتياط تام است، منتهي در آخر ميگويند البته دلالت بر وجوب احتياط قبل الفحص دارد، قبل السؤال دارد، اما باز دلالت بر وجوب احتياط بعد السؤال و بعد الفحص كه محل كلام ماست ندارد.
حالا اينجا ايشان اين نكته را دارند كه به همان جلد چهارم«منتقي الاصول» صفحه 473 و 474 مراجعه كنيد، اين جملهي «إذا أصبتم مثل هذا» خود شما با چنين موردي برخورد كنيد، «فلم تدروا، فعليكم بالاحتياط حتى تسألوا و تعلموا» ايشان سه تا فرض در اينجا تصوير كردند و نتيجه همان بود كه عرض كرديم، ميخواهند بفرمايند اگر «هذا» را به سؤال «عما لا يعلم بحكمه» برگردانديم از آن استفادهي وجوب الاحتياط قبل الفحص ميشود. اما باز ربطي به محل كلام ندارد، چون محل كلام ما وجوب الاحتياط بعد الفحص است.
نتیجه گیری از صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج: این روایت از محل نزاع خارج است و نافع اخباریون نیست
حالا با قطع نظر از اين مطلب اضافهاي كه ايشان دارد اين دو تا خصوصيت مسلّم در اين روايت مفروض است، الآن شما اگر بخواهيد واقعاً نفستان استقلال و اطمينان پيدا كند كه نمي شود به اين روايت استدلال كرد، همين دو جهت را در نظر بگيريد، در روايت تكليف معلوم بالاجمال هست، در روايت امكان تعلّم و سوال هست. هر دو فرض خارج از محل نزاع است. لذا به اين روايت اخباريها نميتوانند استدلال كنند. روايت بعدي را شنبه عرض ميكنيم.
روزهای چهارشنبه بحث تفسیر قرآن بر مبنای تفسیر المیزان
يك پيشنهادي را بعضي از آقايان دادند و آن اين است كه روزهاي چهارشنبه را ـ البته در ذهن خود ما هم بود ـ بحث تفسيري داشته باشيم. من در ذهن خودم يك مطلبي هست و آن اينكه اگر آقايان موافقت كنند ما چهارشنبهها را هم در فقه و هم در اصول روي مجلّدات تفسير الميزان مرحوم علامه با تعليقاتي كه خودمان هم داريم بحث كنيم. در اصول از يك جلد و در فقه از جلد ديگر شروع كنيم، آرام آرام پيش برويم تا اينكه ببينيم چه مقدار توفيق داريم تا با تفسير ارتباط داشته باشيم. از نظر من مانعي نيست اگر آقايان موافقت كنند به طوري كه درس اينطور نشود كه به هم بخورد، اعلام كنيم كه چهارشنبهها بحث تفسير باشد، در اصول از نيمهي دوم قرآن شروع كنيم منتهي چون بحث تفسير چند جور ميشود مطرح بشود، انسان گاهي اوقات ميتواند در يك آيه يك سال بحث كند، خيلي حرف راجع به قرآن ميشود زد. اما طوري باشد كه بالأخره يك مبدأ و منتهايي داشته باشد. در درس اصول از جلد اول شروع كنيم و در درس فقه از جلد پانزدهم شروع كنيم، در هر سالي ما بتوانيم نيمي از هر جلدي را هم ملاحظه كنيم خودش پيش ميرود و به نظر من خيلي هم مفيد است. حالا اگر آقايان موافقت داشتند به ما خبر بدهيد كه تنظيم كنيم.
ذکر الموت از امور مستحبه عبادی دارای اثرات اخلاقی
يك عنواني در روايات هست كه زياد هم شنيديد و شنيديم، اما متأسفانه هر مقدار هم اينها را انسان ميشنود در مقام عمل از آن غافل ميشود و آن «ذكر الموت» كه يكي از امور مستحبه است.
نه تنها اثر اخلاقي دارد يكي از مستحبات و عبادات، بلكه در برخي از روايات دارد «افضل العبادة ذكر الموت» و بالاتر از آن «كثرة ذكر الموت» است، اينكه انسان زياد به ياد مُردن باشد. اين در روايات بسيار مورد توجه قرار گرفته.
امام صادق(ع): اثر کثرت ذکر موت، زهد در دنیاست
«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»(وسائلالشيعة/ج2ص 434).
«أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع حَدِّثْنِي بِمَا أَنْتَفِعُ بِهِ»، به حضرت عرض كرد يك مطلبي بگوئيد كه ما از آن نفعي ببريم «فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ» ياد مُردن را زياد كن، ماهها ميآيند و ميروند انسان يك بار هم به ياد اين نيست كه انسان وقتي از دنيا ميرود چه خواهد شد و چه در پيش دارد اين «أَكْثِرْ» يعني هر روز و مكرر به ياد مُردن باشد. «فَإِنَّهُ لَمْ يُكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِي الدُّنْيَا» آثار ذكر موت اين است كه انسان زهد در دنيا دارد، آن كسي كه زهد و بي رغبتي به دنيا ندارد، معلوم ميشود ياد مُردن نيست، آن كس كه دنبال این است كه براي خودش مقامي را دست و پا كند، عنواني را دست و پا كند، اموالي را دست و پا كند، تكاثر در اموال كند، اين معلوم ميشود كه ذكر موت در وجودش نيست.
امیر المومنین(ع): پس از تقوای الهی توصیه به کثرت ذکر موت.
امير المؤمنين عليه السلام در خطبهاي كه در نماز عيد خواندند: «أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» (منلايحضرهالفقيه/شیخ صدوق(ره) ج1 ص51) كه دنبال تقواي الهي مسئلهي كثرت ذكر موت مطرح است.
پیامبر اکرم(ص): با فضیلت ترین زهد، عبادت و تفکر، کثرت ذکر موت است
در اين روايتي كه از وجود مبارك پيامبر (ص) وارد شده كه حضرت فرمودند «أَفْضَلُ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوْتِ فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»(جامع الاخبار/ تاج الدین شعیری/ ص165).
اگر كسي وقتي به ياد مرگ ميافتد يك بار خيلي سنگيني را احساس كند. اين باز يك نكتهي ديگري است، انسان به ياد مُردن ميافتد كه يك روزي بايد از اين دنيا برود، معلوم ميشود كه آن ذكر الموتي مراد است كه انسان آن سنگيني اين حادثه را روي دوش خودش احساس كند، اين ميشود كثرت ذكر الموت. مرحوم صاحب وسائل يك بابي در کتاب«وسائل الشیعة» دارد به نام: «بَابُ اسْتِحْبَابِ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ الِاسْتِعْدَادِ لِذَلِک»(وسائلالشيعةج2ص434) روايات فراواني در آنجا وجود دارد،
امام صادق(ع): ذکر موت نابود کننده شهوات و خاموش کننده آتش حرص و...
يك روايت مفصلي در کتاب «مصباح الشريعة» از امام صادق عليه السلام است كه نكات خيلي مهمي در اين روايت است، ميفرمايد:
«قَالَ الصَّادِقُ(ع) ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَةِ وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ قَالَ النَّبِيُّ ص اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ لَا فِي شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ عَلَيْهِ وَ الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» (مِصْبَاحُ الشَّرِيعَةِ/ امام صادق(ع)/ ص171)
«ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ»، آرزوها و شهوتها، هواهاي نفساني را اگر انسان بخواهد نابود كند با ذكر الموت ميتواند نابود كند «وَ يَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ» آن روزنههايي كه سبب غفلت انسان از خدا ميشود را از بين ميبرد «وَ يُقَوِّي النَّفْسَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ وَ يُرِقُّ الطَّبْعَ» طبع انسان را رقيق ميكند «وَ يَكْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى» اعلام هوا و هوس را ميشكند «وَ يُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ» آتش حرص و طمع را در انسان خاموش ميكند «وَ يُحَقِّرُ الدُّنْيَا» دنيا را هم در نزد آدم تحقير ميكند «وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِيُّ ص فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ».
اين روايت كه «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة» (مستدركالوسائل/محدث نوری/ ج11ص 183) امام صادق ميفرمايد: مراد از اين فكر، اين فكر است. فكر كردن يك ساعت بهتر است عبادت يك سال است مراد اين است. «وَ ذَلِكَ عِنْدَ مَا يَحُلُّ أَطْنَابَ خِيَامِ الدُّنْيَا وَ يَشُدُّهَا فِي الْآخِرَة» انسان طنابهاي خيال دنيا را باز كند با ذكر الموت و در پايگاه آخرت ببندد «وَ لَا تَسْكُنْ بِزَوَالِ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِكْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا يَعْتَبِرْ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِي الْقَبْرِ وَ تَحَيُّرِهِ فِي الْقِيَامَةِ فَلَا خَيْرَ فِيهِ» آدمي كه موت را وسيلهي عبرت خودش قرار ندهد، آدمي كه موت را سبب قلّت حيلهي خودش قرار ندهد سبب كثرت عجز خودش قرار ندهد، اين آدم آدمي است كه در وجودش خيري نيست يعني سعادتمند و خوشبخت نميشود. در ادامه امام صادق(ع) از پيامبر(ص) نقل ميكند كه پيامبر فرمود: «اذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ قِيلَ وَ مَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَكَرَهُ عَبْدٌ عَلَى الْحَقِيقَةِ فِي سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا» كسي كه در وسعت زندگي ميكند اگر ياد مرگ بيفتد دنيا برايش تنگ ميشود، اگر در شدّت است دنيا براي او بسيط ميشود «الْمَوْتُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْيَا فَطُوبَى لِمَنْ أُكْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِأَوَّلِهَا» ذكر موت همين است كه آدم به ياد اين باشد كه وقتي از دنيا ميرود مورد اكرام مستقبلين آن عالم قرار ميدهد يا نه؟ چه ميشود براي انسان؟ «وَ طُوبَى لِمَنْ أُحْسِنَ مُشَايَعَتُهُ فِي آخِرِهَا وَ الْمَوْتُ أَقْرَبُ الْأَشْيَاءِ مِنْ بَنِي آدَمَ» نزديكترين امور به انسان موت است «وَ هُوَ يَعُدُّهُ أَبْعَدَ فَمَا أَجْرَأَ الْإِنْسَانَ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَا أَضْعَفَهُ مِنْ خَلْقٍ وَ فِي الْمَوْتِ نَجَاةُ الْمُخْلِصِينَ وَ هَلَاكُ الْمُجْرِمِينَ وَ لِذَلِكَ اشْتَاقَ مَنِ اشْتَاقَ الْمَوْتَ وَ كَرِهَ مَنْ كَرِهَ» چون موت نجات مخلصين است، مخلصين اشتياق به آن دارند و چون هلاكت مذنبين است آنها كراهت دارند. حالا نكتهي اصلي كه خيلي بايد به اين اين نكته باشيم.
فرمود: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ» همهي حق در همين است، همهي سختيها و همهي ظرافتها در همين نكته است كه موت لقاء خداست و كسي كه لقاي خدا را دوست داشته باشد از موت ناراحت نيست، البته بين اينكه انسان موت را يك امر ثقيل سنگين بداند و بين اشتياق قابل جمع است، اما آيا خدا هم از لقاء انسان خوشحال ميشود يا نه؟
چه چيز در دنيا لقاء خدا نيست، اصلاً لقاء الله در دنيا محقق نميشود، گر چه به يك معناي عرفاني همهمان در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، چيزي نيست كه از خدا دور باشد، (أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) (16 ق) اما لقاي واقعي تا موت نرسد نميچشد، موت منزلي براي لقاء الهي است. آن وقت آيا انسان اگر به اين مرحله و به اين منزل رسيد، خدا هم لقاء او را دوست دارد؟ در اين روايت «وَ مَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» كسي كه از موت بدش بيايد، اين بدش بيايد يعني بگويد كاش كه براي هميشه در اين دنيا ميمانديم، گاهي اوقات انسان غفلتاً خيري از او صادر ميشود، كاشكي در اين دنيا هميشه ميمانديم، به جاي 50 سال 70 سال ميمانديم و به جاي 70 سال، 100 سال ميمانديم. يك وقت اين مقدمه ميشود بر اينكه انسان عبادت بيشتري كند، دو ركعت نماز خالصتر بخواند، خدمت بيشتري به دين كند، آن يك امر ديگري است.
اما اگر انسان براي دنيا بخواهد بماند.
خاطره ای از مرحوم والد(ره): تمایلی به ماندن در دنیا ندارم مگر از دو جهت، اگر خدا به من عمر و مهلت دهد خوشحال میشوم؛ 1. تکمیل شرح تحریر الوسیله امام خمینی(ره) 2. ایفای وظیفه در معیشت طلاب و فضلا.
من يادم ميآيد يكي از روزها مرحوم والد ما رضوان الله عليه در درس مسجد اعظم شايد شش هفت سال قبل از فوتشان فرمودند كه من هيچ ميلي و هيچ لذت و تمايلي بر اينكه يك دقيقه در اين دنيا بمانم ندارم، اما از دو جهت اگر خدا به من يك عمر و مهلتي بدهد خوشحال هستم؛ يكي اين است كه من دارم شرح تحرير الوسيله امام را مينويسم، ميخواهم اين يك دوره فقه كامل شود، اگر عمري خدا داد براي اين از خدا شاكرم و از اين جهت برايم خيلي مطلوب است كه من اين دوره را بتوانم كامل كنم، كه متأسفانه اين دوره كامل نشد ولو سه چهارم آن در 28 جلد چاپ شده و يكي از اساتيد حوزه كه از رفقاي ماست به من گفتند كه من والد شما را خواب ديدم به ايشان عرض كردند اگر برگرديد به دنيا چكار ميكنيد؟
ايشان فرمود اين شرح تحرير الوسيله را تكميل ميكنم، معلوم ميشود كه اين كار برايشان در آن عالم خيلي آثار داشته، علي ايّ حال فرمودند من هيچ حبي به ماندن در دنيا ندارم الا اينكه براي من بسيار افتخار است كه من در معيشت شما طلاب و فضلا يك سهم كوچكي دارم، اين خيلي براي من افتخار است.
حب لقای الهی مساوی با حب خدوند بر لقا و کراهت لقای الهی مساوی با کراهت الهی بر لقا
واقعاً كسي كه حبّ به لقاي الهي داشته باشد هيچ وقت دنبال اين نيست كه در اين دنيا بماند و از لذات و آثار دنيوي بخواهد استفاده كند، دائماً در اين فكر كنيم كه واقعاً لحظهي مُردن خداوند از لقاي انسان خوشحال ميشود يا نه؟ از لقاي انسان بُغض پيدا ميكند يا نه؟ همهي حرفها در اين يك جمله نهفته است. نكتهي اصلي «ياد مردن» در همين نكته است، خود ياد مردن كه حرص را كم ميكند، همه اينها درست. اما آنچه كه از همه مهمتر است، شما مثل اينكه به ملاقات يك بزرگي برويد چه دغدغه و فكري داريد؟ تمام فكرتان اين است كه وقتي به آنجا ميرويد شما را درست احترام ميكند يا نه؟ جواب سلام شما را ميدهد يا نه؟ به شما اعتنا ميكند يا نه؟ حالا خداي بزرگ ـ آن قدرت لا يزال، آن خالق ـ انسان ميخواهد با او و عظمت او مواجه شود، چه ميشود؟ خيلي مشكل است، به اين زودي هم انسان نميتواند براي خودش حل كند، كسي نميتواند به اين زودي بگويد كه براي من روشن است كه خدا از لقاي من خوشحال است، مگر اينكه خيلي كار كرده باشد و خودش را براي آن عالم مهيا كرده باشد. اما ما بزرگان را ديديم و افرادي را ديديم كه واقعاً عمرشان را در دين گذراندند و در اواخر واقعاً مضطرب بودند كه چه ميشود؟ اين ياد مردني كه ما طلبهها بيشتر بايد به آن توجه داشته باشيم اين جهت قضيه است، ان شاء الله بتوانيم واقعاً اين را در وجود و نفسمان، در بيداري و جوابمان، در همه لحظات خودمان روز به روز بيشتر كنيم.
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه.
- صحيحه عبدالرحمن بن الحجاج
- وجوب احتیاط در شبهات تحریمیه
- مشارٌ إليه «هذا» در صحيحه عبدالرحمن بن الحجاج
- عدم اختلاف بين اخباري و اصولي در شبهات وجوبيه
- تفاوت فتوا به احتیاط با احتیاط در فتوا
- ذکر الموت
- احادیث در مورد ذکر موت
- حب لقای خدا
- خاطره ای از مرحوم فاضل لنکرانی در مورد خدمت به معیشت طلاب
- خاطره ای از مرحوم فاضل لنکرانی در مورد تکمیل شرح تحریر الوسیله
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
بررسی دلائل روایی اخباریون بر اصالة الاحتیاط
بررسی طائفه دوم از اخبار دال بر احتیاط
بررسی صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج
بررسی منظور از مشار الیه «هذا» در فراز «اذا اصبتم بمثل هذا»
نتیجه گیری از صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج
بحث اخلاقی، تفسیری پیرامون «ذکر الموت»
نظر شما