بحث برائت
جلسه 120- در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۸۹
چکیده نکات
نظر مرحوم علامه طباطبايی در مورد عصمت
بررسی بحث عصمت در آيه 213 سوره بقره نزد مرحوم علامه و مناقشه در کلام علامه
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظر مرحوم علامه طباطبايی در مورد عصمت
بيان نموديم مرحوم علامه طباطبائي(رضوان الله عليه) در تفسير الميزان آياتي را به عنوان آيات دالّهي بر عصمت ذكر كردند؛ و آنچه از مجموع استدلالات ايشان استفاده ميشود اين است كه عصمت در مقام تلقّي وحي و عصمت در مقام تبليغ و عصمت از معصيت را دنبال فرموده است؛ يعني محور مدّعاي ايشان در اثبات عصمت همين سه مرحله است:
يكي در تلقّي وحي، آنچه که پيامبر از خداي تبارك و تعالي اخذ ميكند، درست اخذ ميكند؛ و دوم در مقام تبليغ، آنچه كه بيان ميفرمايد درست بيان ميكند؛ مطابق همان است كه خداوند به او فرموده؛ و سوم عصمت از معصيت است.
در بعضي از عبارات تصريح دارند و ميفرمايند: «أمّا الخطأ في غير باب المعصية و تلقّي الوحي و التبليغ كالخطأ في الاُمور الخارجيّة» خطاي در غير اين سه مورد مثل خطاي در امور خارجيه. بعد ميفرمايند نظير اغلاط و اشتباهاتي است كه انسان در حواس دارد؛ چيزي را ببيند، فكر كند كه حسن است، بعد معلوم شود كه حسين است؛ «نظير الأغلاط الواقعة للانسان في الحواس و إدراكاتها أو الاعتباريات من العلوم» امور اعتباري و علومي كه عنوان اعتباري را دارد و علوم حقيقي نيست. و بعد فرمودند «ونظير الخطأ في تشخيص الاُمور التكوينية من حيث الصلاح و الفساد و النفع والضرر» اگر انسان تشخيص بدهد كه چيزي مفيد يا مضر است، يا پيامبر تشخيص دهد جنگي نافع است، بعد معلوم بشود كه اين جنگ مضر بوده، يا مثلاً كسي را بفرستند براي زكات به عنوان اينكه آدم صالحي است و بعد معلوم شود كه صالح نبوده، اينگونه امور، يعني خطاي در امور خارجيه و اغلاطي كه براي حواس واقع ميشود، اغلاطي كه در امور تكوينيّه واقع ميشود، اغلاطي كه در علوم اعتباريه واقع مي شود، فالكلام فيها خارجٌ عن هذا المبحث، بحث در اينها، از بحث عصمت خارج است.
در بحث عصمت، آنچه که به آن نياز داريم، اين است كه اثبات كنيم پيامبر صلوات الله عليه و بقيهي انبياء در اين سه مرحله فقط معصوماند؛ خطا نميكند در تلقي وحي، خطا نميكند در تبليغ، معصيت هم نميكند. اما اگر در امور خارجيّه، در ادراكات، حواس، اشتباهي واقع شود، ارتباطي به باب عصمت ندارد؛ و ظاهرش هم اين است كه در جاهاي ديگر الميزان كه من مراجعه كردم، ايشان در صدد بر نيامده كه عصمت مطلقه را اثبات كند.
آنچه كه مدعاي اماميّه است (يعني اكثر قريب به اتفاقشان) اين است كه ميگوئيم پيامبر(صلوات الله عليه) قبل و بعد از نبوت، معصيت نميكرده، خطا نميكرده است حتي در امور عادي؛ و مطلبي كه وجود دارد، اين است كه اگر در امور عادي مسئلهي خطا و اشتباه را ممكن بدانيم، پس اصل خطا و اشتباه در امور مربوط به وحي و رسالت هم ممكن خواهد بود. و بنابراين، بايد بگوئيم اصلاً خداي تبارك و تعالي قوهاي به پيامبران از ابتدا عنايت فرموده كه به بركت آن قوه، اختياراً از خطا و عصيان و گناه براي هميشه مصون هستند.
مناقشه در ديدگاه مرحوم علامه طباطبايی
نكتهي مهم اين است كه از يك طرف، مرحوم علامه در ذيل آيهي 213 سورهي بقره اين مسأله را ميفرمايد، و عصمت را ميبرند روي تلقي وحي، تبليغ و عصمت از گناه، و از طرف ديگر، گاه در بعضي از مواردي كه احتمال خطا و سهو وجود دارد، در مقام توجيهش برميآيد؛
فرض كنيد كه اگر پيامبر صلوات الله عليه در نماز شخصي خود سهوي ـ بر حسب ظاهر بعضي از روايات ـ انجام داده، چه لزومي دارد كه آن را توجيه كنيم؟ اگر بگوئيم عصمتي را كه ما قائلايم فقط در همين دايره است، در دايرهي تبليغ و تلقّي و معصيت است، حال، اگر نماز چهار ركعتي را دو ركعت خواند، چه نيازي به توجيه كردن است؟ در حالي كه علما به شدّت درصدد توجيه يا ردّ اين روايات برآمدند؛ و برخي هم تصريح كردند و اثبات كردند كه اين روايت، روايت مجعول است!
بيان ديگر اين است كه آيا عصمت، يعني عدم وقوع خطا، عدم وقوع گناه؟ اگر آدمي هم كه در بيابان زندگي ميكند، نه زمينهاي براي خطا در او وجود دارد و نه زمينهاي براي گناه، آيا او را هم بگوئيم معصوم است؛ يا اينكه نه، عصمت يك قوهاي است الهيه در نفس انسان كه مانع از خطا و معصيت است؟ آن وقت ايشان عمدتاً اين قوه را آوردند روي مسئلهي خطاي در تلقّي وحي، خطاي در تبليغ و معصيت.
بررسی مسأله عصمت در آيه 213 سوره بقره از ديدگاه مرحوم علامه
مرحوم علامه بعد از عنوان اين آيه ميفرمايند: از اين آيه هفت مطلب استفاده ميشود؛ و در مطلب هفتم فرمودند: از آيه استفاده ميشود «إنّ الأنبياء معصومون عن الخطأ» انبياء معصوم از خطا هستند و بعد عصمت را سه قسمت كردند: عصمت از خطا در تلقي وحي، عصمت از خطا در تبليغ و عصمت از معصيت. نسبت به معصيت هم ميفرمايند: معصيت آن است كه با عبوديّت منافات دارد؛ هتك حرمت عبوديت است و مخالفت با مولاست؛
حال، کدام قسمت آيه دلالت بر عصمت دارد؟ ميگويد: آيه ميفرمايد فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّین مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ آيه ظهور دارد بر اينكه بعثي كه خداوند انجام داده به عنوان تبشير و إنذار كتاب، براي اين بوده كه بيايند براي مردم حق را بيان كنند و بين مردم به حق حكم كنند. و ايشان حق را دو قسم ميكند: حق در اعتقاد و حق در عمل. مردم را هدايت كنند كه چه اعتقادي و چه عملي حق است؟ غايت بعثت انبياء همين بوده است؛ غايت بعثت انبياء هدايت در اعتقاد و هدايت در عمل بوده است. اين دليل بر آن است كه اينها معصوماند و هر چه كه بيان ميكنند، حق است. وقتي ميفرمايد وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ ۚ هرچه كه بين مردم حكم ميكنند و هرچه که بيان ميكنند، حق است، چه از حيث اعتقاد و چه از حيث عمل. قبلش ميفرمايد العصمة أمرٌ في الانسان المعصوم يصونه عن الوقوع فيما لايجوز من الخطأ و المعصية و تصريح فرموده: مراد، خطاي در باب وحي است؛ همين جاست كه ميگويد: و أما الخطأ في غير باب المعصية و تلقّي الوحي و التبليغ كالخطأ في الاُمور الخارجية تا آخر.
پس، ايشان از اين آيه استفاده ميفرمايند كه چون خدا، غايت بعثت را تبشير، انذار و انذار كتاب بالحق قرار داده، نتيجه اين ميشود كه انبياء در اعتقاد و عمل، هدايت اعتقادي و هدايت عملي، عصمت دارند.
لازمهي اين فرمايش مرحوم علامه اين است كه اين قوهي مانعه از خطا و گناه فقط بعد از رسالت باشد؛ بعد از نبوّت باشد؛ و اثبات نميكند كه قبل از رسالت نيز اين قوه را دارند؛ هيچ اثبات نميكند كه اينها قبل از بعثت هم مصون از خطا و گناه بودند. از هنگام بعثت مبشّر و منذر شدند و خداوند كتابي را هم براي اينها فرستاده است؛ از اين به بعد، هرچه ميگويند حق است.
آيهي بعد، آيه 26 تا 28 سورهي جن است: (عَٰلِمُ ٱلْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِۦٓ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ٱرْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍۢ فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦرَصَدًۭا * لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَىْءٍ عَدَدًۢا) ميفرمايد: خدا عالم الغيب است، و هيچ كسي را بر غيبش آگاه نميكند، مگر رسولي كه مرتضاي خداي تبارك و تعالي قرار بگيرد. بعد ميفرمايد: از پشت سر و از مقابل رسول، رصد و نگهباني را براي پيامبر قرار ميدهند؛ خدا نگهباني را براي رسول از جلو و از عقب قرار ميدهد. اين كنايه است؛ و اين نيست كه شخصي در جلو و يك شخصي هم در عقب است، مراقب اين است كه پيامبر خطا و معصيت نكند؛ بلکه يعني قوهاي براي او قرار ميدهد كه اين قوه نسبت به اعمالي كه از حالا به بعد انجام ميدهد، مانع از خطا و گناه است؛ و نسبت به آنچه كه در قبل هم بوده، همچنين است؛ اين قوه، قوهي مانعه است. در استدلال به اين آيه ميفرمايد «فيظهرهم ويؤيّدهم علی الغيب بمراقب ما بين أيديهم و ما خلفهم لحفظ الوحيِ عن الزوال و التغيّر بتغيير الشياطين و كلّ مغيّرٍ غيرهم»؛ براي اينكه وحي از زوال و تغيير محفوظ بماند. ايشان در اينجا نيز مسئله را ميآورند روي وحي.
لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ تا خدا بداند كه پيامبران رسالات رب را ابلاغ كردند وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ خدا به آنچه كه نزد اينهاست، احاطه دارد وَ أَحْصَىٰ كُلَّ شَىْءٍ عَدَدًۢا هر چيزي كه هست، خداوند عددش را هم احصا فرموده است. ايشان گويا لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ را قرينه ميگيرند بر اينكه فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦ رَصَدًۭااين قوه عاصمه و قوهي مانعه فقط براي اين است كه وحي اين چنين باشد. ميفرمايند اين آيه شبيه آيهي 64 سورهي مريم است. در آنجا ميفرمايد (وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ ۖ لَهُۥ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَيْنَ ذَٰلِكَ ۚ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّۭ)فرمايش مرحوم علامه اين است كه اين آيه هم دلالت دارد وحي از هنگامي كه شروع ميشود، هنگام نزول، هنگام رسيدن به نبي تا تبليغ به مردم، محفوظ و مصون از هر تغيير است.
ميفرمايند: هم آيهي سورهي جن و هم آيهي سوره مريم دلالت بر عصمت در اين مراحل دارد. سپس ميفرمايند: اين آيه ديگر بر عصمت در مقام عمل دلالت ندارد؛ و با بيان ديگري هم آن را تكميل كردند؛ ميفرمايند: اينطور بگوئيم كه الفعل دالٌّ كالقول عند العقلاء» فعل هم مانند قول دال است «فالفاعل لفعلٍ يدلّ بفعله علی أنّه يراع حسناً جائزاً» كسي كه فعلي را انجام ميدهد، آن فعل را حسن ميداند «فلو تحقّقت معصيةٍ من النبيّ و هو يأمر بخلافها لكان ذلك تناقضاً منه» اگر خدايي نكرده معصيتي از پيامبر صادر شود، و از آن طرف پيامبر به امر خدا، بر خلاف معصيت امر ميكند، اين فعل و قول تناقض ميشود «فأن فعله يناقض قوله و يكون مبلغاً لكلا المتناقضين و ليس تبليغ المتناقضين تبليغاً بالحق» تبليغ متناقضين ديگر تبليغ به حق نيست، «لكون كل منهما مبطلاً للآخر». پس ايشان از آيهي سوره جن نيز ميخواهد عصمت در مراحل تبليغ و اخذ وحي را استفاده كند؛ و با آن تكميلي كه بيان كردند، در مقام عمل، عصمت از گناه را اثبات كنند.
مناقشه در نظر مرحوم علامه
اما نكتهاي كه من ميخواهم عرض كنم اين است که فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ ۦرَصَدًۭا درست است كه غايتش لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ هست، اما آيا نميتوانيم بگوئيم دلالت ميكند بر اين كه اين قسمت آيه كليّت دارد؟ يعني بگوئيم ما اين را دو مرحله كنيم، بگوئيم يك مرحله قبل از نبوت است و يك مرحله بعد از نبوت؛ بعد از نبوت، اين آيه اطلاق دارد؛ آيه دلالت دارد كه بعد از نبوت، پيامبر به طور كلي رصد دارد و رصد نيز همان قوهي مانعه است؛ قوهاي كه موجب عصمت ميشود؛ يعني هم در وحي و هم در امور عادي، در امور شخصي، در امور تكويني، در حواس عصمت دارد؛ چه اشكالي دارد كه ما از فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦ رَصَدًۭا عموم را استفاده كنيم؟ البته اثر مهم و فائده اين عصمت در باب وحي است، لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ اين اثر مهمش هست؛ اما اثر منحصرش نيست. ما از فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦ رَصَدًۭ اين استفاده را كنيم كه از بعد از نبوت و رسالت و بعد از بعثت، عموميت دارد و فقط در دايرهي وحي و گناه نيست.
بگوئيم بعد از بعثت، چطور ميشود كه در نمازش سهو كند؟
الآن سؤال من اين است كه فَإِنَّهُۥ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِۦ رَصَدًۭا * لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ آيا رصد اطلاق ندارد؟ علاوه آن که نكتهي دوم اين است كه قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ هم آيا فقط منحصر به وحي است يا آنچه كه مربوط به خدا ميشود، چه وحي باشد و چه غير وحي؟
كه حالا اين احتمال بعيدي است؛ و به نظر، ظهور در وحي هم دارد. به نظر ما،لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ اطلاق دارد و لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ هم يك غايت بارزش است و يكي از غايتهاي بارز را خداوند در اينجا بيان كرده است.
چند آيه ديگر نيز هست كه به عهده آقايان ميگذاريم؛ و عبارت است از: آيهي 90 سورهي انعام؛ آيه 64 و65 و 69 سوره نساء، مخصوصاً آيهي 64 که ميفرمايد: (وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ ٱللَّهِ)؛ مرحوم علامه ميفرمايد: چون رسول را مطاع قرار داده و مطاع بودنش غايت ارسال است، از آن استفاده ميشود كه كلّ ما يطاع فيه الرسول و هو قوله أو فعله همهاش صحيح است و هيچ خطا و گناهي درونش وجود ندارد؛ ولي باز در مورد همين آيه هم ميگويند: مطاع بودن در باب وحي است، در باب تشريع است، در امور عادي و امور ديگر نيست. اينها را خودتان ببينيد. فردا ان شاء الله آيهاي كه در مورد قضيهي حضرت آدم است را بيان ميکنيم.
وصلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.
- سهو النبیّ
- عصمت نبیّ
- نظر علامه طباطبايی در مورد عصمت
- مسأله عصمت در آيه 213 سوره بقره از ديدگاه مرحوم علامه
- مسأله عصمت در آيه 26 تا 28 سورهي جن از ديدگاه مرحوم علامه
- مدعای امامیه در بحث عصمت
- حد عصمت از دیدگاه علامه طباطبایی
- مسأله عصمت در سوره مریم از ديدگاه مرحوم علامه
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
نظر مرحوم علامه طباطبايی در مورد عصمت
بررسی بحث عصمت در آيه 213 سوره بقره نزد مرحوم علامه و مناقشه در کلام علامه
نظر شما