کتاب البیع
جلسه 111- در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
چکیده نکات
استدلال صاحب جواهر(ره) بر بطلان تعلیق
بيان شش اشکال از شيخ بر صاحب جواهر و جواب استاد از اين اشکالات،
اشکال استاد بر صاحب جواهر
بيان نتیجه بررسی ادله بطلان تعلیق
نظر استاد
بحث اخلاقی: استفاده از اوقات فراغت و فرصت تابستان (بخش دوم)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
استدلال صاحب جواهر(ره) بر بطلان تعلیق
تا اينجا تقريباً همه يا أمّهات مطالبي كه در باب تعليق در كلمات فقهاء آمده بود را بيان كرديم. فقط استدلال صاحب جواهر(ره) باقی مانده است. مرحوم صاحب جواهر(ره) در جواهر، ج23، ص198 يك دليلي براي بطلان تعليق آوردهاند. ايشان ميفرمايد ما وقتي به دليل «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»؛ دليلي كه عقد را سبب قرار داده مراجعه ميكنيم، يك ظاهري را از آن استفاده ميكنيم، و آن ظاهر اين است كه مسبّب بايد حين تحقّق السبب موجود باشد. ظاهر «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ترتّب مسبّب بر سبب در حين تحقق سبب است. ترتّب اثر بر مؤثر است. بنابراين اگر متعاقدين يك شرطي قرار دهند و با اين شرط بخواهند اثر عقد را مؤخّر از عقد قرار دهند، اين بر خلاف ظاهر «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است. اين خلاصة دليل صاحب جواهر(ره) است.نقد اول شیخ(ره) بر صاحب جواهر(ره) و جواب از آن
مرحوم شيخ(ره) در مكاسب شش اشكال بر ایشان وارد كردهاند. اشكال اول اين است كه ادلة صحت معاملات، منحصر به «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» نيست. «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ»، «تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ»، «النّاس مسلّطون علي أموالهم» هم هست. گويا مرحوم شيخ(ره) از كلام صاحب جواهر(ره) استفاده كردهاند كه صاحب جواهر(ره) ميخواهد اين ادعا را فقط در جايي كه پاي عقد در كار است مطرح كند و لفظ «عقد» هم در كلام صاحب جواهر(ره) آمده است. اما اگر ما مجموع كلام صاحب جواهر(ره) ملاحظه كنيم، ايشان اين ادعا را فقط در خصوص «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ندارد، بلکه اين ادعا را در هر چيزي كه سبب براي يك معاملهاي است؛ عقد، بيع، تجارت، حتي فرض كنيد در آن رواياتي كه ميگويد «الصلح جائز» هم جريان دارد. صاحب جواهر(ره) میخواهد بگويد ما از مجموع ادلهاي که سببيّت اين عقود را امضاء كرده، استظهار ميكنيم كه مسبّب بايد بر سبب مترتّب شود و متأخر از آن نباشد. لذا اين اشكال اول مرحوم شيخ(ره) وارد نيست.اشکال دوم شیخ(ره) و جواب از آن
در اشكال دوم شيخ(ره) ميفرمايد: «العقد سبب لوقوع مدلوله فيجب الوفاء به علي طبق مدلوله»؛ ما قبول داريم عقد سبب براي وقوع مدلولش است، وفاء به عقد بر طبق مدلولش واجب است. مدلولش اگر منجّز است؛ منجّز، و اگر هم معلق است؛ معلق. مرحوم شيخ(ره) در ادامه اين اشكال دوم ميفرمايد جناب صاحب جواهر(ره)! بين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و «اوفوا بالعهود» فرقي وجود ندارد. در «عهود» شما چكار ميكنيد؟ در «عهود» ميگوييد اگر يك عهدي منجّز بود؛ منجّزاً، و اگر معلق بود؛ معلّقاً. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» هم همينطور است. پس خلاصه اشكال دوم اين است كه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعني شما بر طبق مدلول عقد، عمل كنيد. اگر مدلول عقد منجّز بود؛ منجّز، و اگر مدلولش معلق بود؛ معلّق است. به نظر ما اين اشكال دوم هم بر صاحب جواهر(ره) وارد نيست. زیرا مدعاي صاحب جواهر(ره) چيزي غير از مدلول عقد است. صاحب جواهر(ره) كاري به مدلول عقد ندارد، بلکه كار به سببيّت دارد. ميگويد شارع، عقد را كه سبب قرار داده، ظهورش در اين است كه بايد مسبّب، حين تحقق السبب باشد. به مدلول لفظي عقد، كاري ندارد تا بگوييم اگر مدلول لفظي معلق بود؛ معلق، و اگر منجّز بود؛ منجّز. پس اين اشكال دوم هم قابل مناقشه است.اشکال سوم شیخ(ره) و جواب از آن
در اشكال سوّم خود شيخ(ره) ميفرمايد مراد شما از مسبّب چيست؟ اگر مراد شما از مسبّب، «مدلول لفظي عقد» است، «فعدم تخلفه عن انشاء العقد من البديهيات التي لا يعقل خلافها»؛ عدم تخلف مدلول از دالّ، اين يك امر روشني است. اصلاً نميشود كه مدلول، جداي از دالّ باشد. اگر مرادتان از مسبّب، مدلول است كه اشكالش همين است، يعني برای انسان ممکن نیست. نه اينكه بگوييم امكان دارد اما شخص آن را جدا كرده است. اما اگر مراد شما از مسبّب؛ آن «اثر شرعي» است، كه شارع ميخواهد ملكيت را در اينجا بار كند، همينجا ما با شما اختلاف داريم، که چه كسي گفته اثر بيع؛ ملكيت منجّز است؟ اگر مسلّم باشد كه اثر البيع؛ الملكية المنجّزة، تا بيع آمد، بايد ملكيت منجز بيايد. اما ما ميگوييم اثر البيع، مطلق الملكية است، ملكيت مطلق؛ يعني چه ملكيت معلق و چه ملكيت منجّز.
خلاصه اشكال سوم اين شد كه اگر ما گفتيم مراد از سبب؛ «مدلول عقد» است كه تخلف امكان ندارد؛ بين دالّ و مدلول اصلاً نميشود جدايي باشد. اگر مراد از مسبّب؛ آن «اثر شرعي» است، كه ملكيت است، آن ملكيت، فقط منجّز نيست، مطلق ملكيت است.
همان جوابي كه در اشكال دوم به شيخ(ره) داديم اینجا هم میآید. صاحب جواهر(ره) ميگويد شارع در اين دليل امضاء، ميگويد تا سبب آمد بايد مسبّب بيايد. اصلاً امضائش اين چنين است.
ميگويد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، مخصوصاً با كلمة «وفی» آن جايي كه عقد، يك عقد معلق باشد، عقد الآن آمده است، «وفي» هنوز معنا ندارد، چون معلّقٌعليه هنوز نيامده است. شارع با «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ميخواهد بگويد تا عقد آمد، وفا به آن واجب است، یعنی مسبّب باید آن موقع آمده باشد. و شايد بگوييم اين سبب شده كه صاحب جواهر(ره) بين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و بين ادلة ديگر فرق بگذارد.
يكوقت ميگوييم صاحب جواهر(ره) فقط ميگويد عقد، سبب است، تا سبب آمد، بايد مسبّب بيايد. اينجا همان اشكال اول شيخ(ره) ميآيد، که بيع هم سبب است.
«النّاس مسلّطون علي أموالهم»؛ حديث سلطنت هم ميآيد سببيّت را درست ميكند. «تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» هم سببيّت را درست ميكند. اگر بگوييم نه، صاحب جواهر(ره) كاري به عقد من حيث هو عقد ندارد، فارق بين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و أدلة ديگر اين است كه شارع ميگويد من كاري به اين كارها ندارم، تا عقد آمد، بايد وفا كنيم. وفای به عقد، ظهور در اين دارد كه مسبّب بايد بر سبب مترتب شود. اين دو احتمال در كلام صاحب جواهر(ره) هم وجود دارد؛ بگوييم ايشان ميخواهد بگويد كه اگر عقد آمد، وفا كن؛ وفایش ظهور در اين دارد كه مسبّب همين الآن باشد. امّا اگر مسبّب، معلق بر يك شرطي شده باشد، عقد الآن ميآيد، اما وفای به آن معنايي ندارد.
اگر اينطور گفتيم، ميگوييم جناب شيخ(ره)! صاحب جواهر(ره) ميگويد وجوب وفا به عقد، شارع ميگويد من ملكيت را بر اين عقد بيع مترتب ميكنم به شرط اينكه همين الآن وفاء كنيد. وفا به عقد يعني همين الآن بايد مسبّب بيايد. اگر شما بخواهيد با يك شرطي، مسبّب را براي ده روز ديگر قرار دهید، بگوييد بيع الآن است اما ملكيت براي ده روز ديگر، اين بر خلاف وجوب وفا به عقد است، و ديگر وفای به عقد معنا ندارد. يعني حين العقد.
پس صاحب جواهر(ره) نمیخواهد روي خود كلمه عقد تكيه كند، بلکه «وفاء به عقد حين العقد» مراد اوست. اگر اينها را کنار هم بگذاريم، اگر از «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، وفای به عقد حين العقد را استظهار كرديم، این به معنای ترتّب مسبّب بر سبب است. اين بدین معناست كه بين مسبّب و سبب نبايد جدايي بيفتد و ظاهرش اين است. لذا اين اشكال سوم هم اشكال واردي نيست.
اشکال چهارم شیخ(ره) و جواب از آن
در این اشكال، شيخ(ره) فرموده است كه اين حرف صاحب جواهر(ره) در همه تعليقها نميآيد. اگر بايع بگويد «بعتك إن شئت» يا «إن قبلت»؛ مشتري هم بلافاصله بگويد «قبلت»، اينجا تخلّف اثر از عقد لازم نميآيد. تخلّف مسبّب از سبب لازم نميآيد. چون تا گفت «قبلت»، عقد تمام شده و مسبّب هم آمده است. پس اين دليل شما همه جا جريان ندارد. اين هم قابل جواب است. جوابش اين است كه بالاخره در جايي كه تخلّف ميآيد چطور؟ آنها را بايد شما حلّ كنيد. حالا در همه جا نميآيد. ولي حرف اساسي صاحب جواهر(ره) اين است كه در بعضي از موارد تعليق، يا در بسیاری از موارد، تخلّف مسبب از سبب ميشود.اشکال پنجم شیخ(ره) و جواب از آن
در اشكال پنجم شیخ(ره) ميفرمايند اين كلام شما «لا يجري في الشرط المشكوك المحقّق في الحال»؛ يك شرطي كه خود متعاقدين شك دارند، أمّا واقعاً الآن موجود است. شيخ(ره) ميفرمايد اينجا اين عقد ميشود «مراعي لا موقوف». «موقوف» يعني اين شرط در آينده باید محقق شود، اما «مراعي» يعني مراعاي بر اين بيعي كه الآن موجود است. ميفرمايد اينجا ديگر خودش موجود است، اينجا پس تخلف سبب از مسبب نشده است، مسبب به دنبال سبب ميآيد.اشکال ششم شیخ(ره) و جواب از آن
اشكال آخر شيخ(ره) این است که ميفرمايد «لا يجري في غير البيع من العقود التي يتأخر مقتضاها عنها»؛ در بعضي از عقود، مقتضايش از خود عقود متأخّر است، مثل وصيت. در عقد وصيّت، موصي الآن وصيت ميكند، اما ملكيّت موصيله، بعد از وفات موصي است. موصيله الآن كه مالك نميشود. به نظر ما گر چه اين اشكال أخير مرحوم شيخ(ره) يك نقضي بر صاحب جواهر(ره) است، يا بعضي از اشكالات ديگر تا حدّي بر صاحب جواهر(ره) وارد است، اما بالاخره حتماً به این نكته رسيدهايد که گاهي اوقات انسان به يك مدّعا چندین اشكال ميكند، اما هنوز آن مدعا فرو نريخته است. بايد در اشكال طوري اشكال شود كه اصلاً اساس مدعا از بين برود. حالا اینکه بياييم يك مورد نقض كنيم و بگوييم در وصيت شما چه ميگوييد؟ یا در جايي كه با «قبلت» و لو تعليق هم وجود داشته است مسبّب از سبب تأخر پيدا نميكند، اينها اشكال مهمي نيست.اشکال استاد بر کلام صاحب جواهر(ره)
اشكال مهمّ در اينجا اين است كه اساساً مسأله سببيّت و مسببيّت دست شارع نيست. شارع آمده با «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ»، «تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» إمضاء كرده است. اگر ما اثبات كنيم كه شارع در نحوة امضاء تصرف كرده است، يعني شارع بگويد أيّها العقلاء! اگر شما الان يك عقد بخوانيد و بخواهید اثر عقد را دو روز ديگر قرار دهيد، من اين را امضاء نميكنم؛ بلکه عقدي را كه اثرش حين العقد باشد امضاء ميكنم، آيا واقعاً در «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شارع اين كار را كرده است؟ يا «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» همان سبب و مسبّب عقلايي است، خود عقلاء هم ميگويند وفاي به عقد لازم است. انصاف اين است كه شارع در اين أدلهی امضائی، تصرفي در خصوصيات سبب و مسبب نكرده است. بله، بعداً ميآيد ميگويد كه «نهي النبي عن بيع الغرر»؛ در بيع، نباید غرر باشد، و يك شرط ميآورد. ميخواهم اين را عرض كنم كه اين أدله، أدلة الامضاء است. ادلة امضاء يعني همان سبب و مسببيّتي كه شارع در ميان عقلاء امضاء كرده است. ديگر در اين ادلة امضاء تصرّفي نكرده است. صاحب جواهر(ره) با خود «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ميخواهد بگويد تعليق باطل است. شارع در آن سبب و مسببيت عقلائيه تصرفي نكرده است. شارع نگفته أيّها العقلاء! اگر شما سبب را الآن آورديد و مسبّب را ده روز ديگر، من اين را قبول ندارم، سبب و مسبب بايد در زمان واحد باشد. دليل امضاء، دلالتی بر اين معنا ندارد. دليل امضاء همان است كه در نزد عقلا است. عقلا هم وفاي به عقد را لازم ميدانند. شارع هم «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» را فرموده است، عقلا هم بيع را صحيح ميدانند. شارع هم ميگويد «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ». به نظر ما بايد در جواب صاحب جواهر(ره) این را گفت.نتیجه بررسی ادله بطلان تعلیق و نظر استاد
ملاحظه فرموديد كه در اين بحث تعليق، يك دليل محكم و روشنی كه فقيه بتواند بر آن استناد كند، پيدا نكرديم. تمام ادلهاش مخدوش است. از إجماع گرفته تا ادله عقلي و عقلائي، هيچ دليل روشني بر بطلان تعليق نداريم. گر چه محقق نائيني(ره) فرمود كه در عرف، متعارف بين مردم اين است كه عقودشان عقود منجّز است، اما ما عرض كرديم در عرف، در معاملات صغيره و متوسطه همينطور است. وقتی ميوه یا جنسي میخرند، عقودشان منجز است. اما خيلي از عقودشان هم عقود معلق است! در ميان عقلاء، عقود معلق فراوان داريم. ميگويد من اين خانه را به تو فروختم اگر زنم اجازه دهد. ما الآن در بين عرف معاملات معلق فراوان داريم، در زمان ائمة معصومين(ع) هم بوده است. اگر واقعاً تعليق اشكال داشت، در يك روايت بايد يك اشارهاي به اين معنا شود. ما فقط بخواهيم از استحاله عقلي و اجماع و ... استفاده کنیم نمیشود. اجماع را هم ملاحظه كرديد كه ما تقریباً همه كلمات بزرگان را آورديم. يك اضطراب و تشويش و اختلاف در كلمات بزرگان وجود دارد كه نميشود به آن هم اعتماد كرد و اگر آن اضطراب هم نبود، ممکن است بگوییم اين اجماع، اجماع مدركي و باطل است-و لو ما قائل به آن نيستيم-. بالاخره دليلي كه قابل اعتماد باشد، ما پيدا نكرديم.آنگاه ببينيد، هم امام(ره) و هم محقق خوئي(قده) در بحث استدلالي خود به اين نتيجه رسيدهاند كه دليلي بر اشتراط تنجيز در عقد نداريم. ولي در مقام افتاء، فتواي محقق خوئي(ره) در منهاج اين است: «لا يجوز تعليق البيع على أمر غير حاصل حين العقد»؛ اگر بيع را بر يك چيزي كه حين العقد حاصل نيست معلق كنند، «سواء أعلم حصوله بعد ذلك كما إذا قال: بعتك إذا هل الهلال، أم جهل حصوله كما لو قال: بعتك إذا ولد لي ولد ذكر، و لا على أمر مجهول الحصول حال العقد كما إذا قال: بعتك ان كان اليوم يوم الجمعة، مع جهله بذلك اما مع علمه بذلك فالوجه الجواز»؛ در تعليق بر وصف بگويد «إن كان اليوم يوم الجمعه» من به تو فروختم، اگر جاهل به اين است كه امروز، روز جمعه است، معامله باطل است، اگر عالم به اين است كه امروز، روز جمعه است، معامله صحيح است. امّا در تعليق به يك معلّقٌعليهي كه در حين العقد حاصل نيست، اما در استقبال هست، چه علم به حصولش داشته باشد و چه جهل داشته باشد، ميفرمايند كه در هر دو صورت باطل است. شبيه همين فتوا را امام(ره) در تحرير در مسأله دوازده -كه مدتها در آن هستيم-، دارند، لکن امام(ره) فقط اين «لا يجوز» را يك «علي الاحوط» به آن اضافه كردهاند. «لا يجوز علي الاحوط تعليق البيع علي شيء غير حاصل حين العقد سواء علم حصوله فيما بعد أم لا ولا علي شيء مجهول الحصول حينه وأما تعليقه علي معلوم الحصول حينه كأن يقول بعتك إن كان اليوم يوم السبت مع العلم به فالاقوي جوازه». در فتوا مثل محقق خوئي(ره) است، فقط در جايي كه محقق خوئي(ره) در شرط نسبت به آينده چه علم و چه جهل فتوا به بطلان دادند، ايشان فرمودند «علي الاحوط».
اما در همين كتاب البيع در بحث استدلالي در صفحة 352 ميفرمايند: «التحقيق عدم اعتبار التنجيز في المعاملات مطلقا سواء كانت معلقه علي معلوم في الحال أو في الاستقبال أو مجهول كذلك»، حتي بالاتر «أو معلوم العدم»، معلق كرده بر يك شرطي كه علم دارد به اينكه آن شرط حاصل نميشود. مثلاً من ميدانم برادرم اجازه نميدهد، مع ذلك ميگويم «بعتك اگر برادرم اجازه داد»، يقين هم دارم كه او اجازه نميدهد، حالا چه في الحال و چه في الاستقبال، ميفرمايند تمام اينها صحيح است و تنجيز، معتبر نيست.
من ميخواهم عرض كنم كه واقعاً وقتي از نظر استدلال، ما هم به همين نتيجه رسيديم كه دلیلی بر بطلان تعليق نداريم، شيخ(ره) هم در مكاسب بعد از اينكه تمام ادله را باطل ميكند، آخرش روي اجماع يك مقداري تكيه ميكند كه ما اجماع را هم مخدوش كرديم. انصاف اين است كه دليلي بر بطلان تعليق نداريم، لذا بايد گفت كه «عقد معلق نیز مثل عقد منجّز صحيح است و اثر بر آن مترتب است».
من الآن به يك كسي ميگويم اگر روز جمعه آمد، من خانهام را فروختم، «بعتك اذا جاء يوم الجمعه».
اينجا عرفا و عقلائيا بیع واقع ميشود، معلق بر اين است كه روز جمعه بيايد. این چه اشكالي دارد؟ ديروز هم عرض كرديم؛ و لو برخي از فقها میخواهند بين علم و جهل فرق بگذارند، اما ما اینجا فارقي بين علم و جهل مشتري پيدا نكرديم. علم و جهل مشتري نميتواند در مسأله صحت تعليق و يا بطلان تعليق فارق باشد. اگر تعليق مضرّ است، چه عالم به حصولش باشند و چه نباشند، مضرّ است. اگر مضرّ نيست، علم و جهل فرقي نميكند. دليلي بر فرق بين علم و جهل ما نداريم.
در نكاح معلق هم زن به مرد بگويد «زوجتك اگر تو اين خانه را ملك من كردي»، اشكالي ندارد، تعليقش هم درست است. طبق قاعده درست است. حالا همين نتيجه را هم بايد گفت. من يكي از سؤالاتی كه دارم اين است كه چرا بين اين بزرگان ما اين همه تحقيق كردهاند بعد به فتوا كه ميرسند، يا «علي الاحوط» اضافه ميكنند و يا ميگويند جايز نيست. كاملاً مقابل يكديگر است. و لو بايد در بعضي از امور احتياط كرد، اما در بعضي از موارد، احتياط خلاف احتياج است. اين همه عقود معلقي كه الآن انجام ميدهند.
در زمان والد ما(ره) شايد صدها استفتاء شد كه ما ذيل آن نوشتيم اين معاملهاي كه شما كرديد چون معلق بوده أصلاً از اساس باطل بوده است. وقتي انسان به اين نتيجه ميرسد كه تعليق مضرّ نيست، چرا صدها معاملهاي كه مردم انجام دادهاند معلق هم انجام دادهاند، حکم به بطلان کنیم؟!!!
بحث اخلاقی: استفاده از اوقات فراغت و فرصت تابستان (بخش دوم)
آقايان إنشاءالله در تابستان براي خودتان برنامه داشته باشید. ما بايد خداوند را شاكر باشيم كه همين امسال پرونده تحصيلي عمر ما بسته شد. نميدانيم كه واقعاً چه مقدار از اين پرونده و از اين زحمات در نامة اعمالمان ثبت شده است. يكي از چيزهايي كه در پايان سال براي انسان اضطراب ميآورد، واقعاً همين است. هر روز آمديم و گفتيم و نوشتيم، مطالعه كرديم، فكر كرديم و بحث كرديم، چه مقدار از اينها را خدا قبول كرد، انسان نميداند.
بايد از خداوند استمداد كنيم كه أولاً شكر ميكنيم خدا را كه درس و فكر و بحث و گفتن و حضور و ... تمام اينها به عنايت خداوند بوده و از خودش بخواهيم كه مبادا اينها همه هباءاً منثورا شده باشد. در گوشهاي از نامة اعمال ما ان شاء الله ثبت شده باشد.
انیاً: آقايان براي تابستانشان حتماً برنامه داشته باشند، از تعطيلات استفاده كنيد. من تقدير كنم بعضي از آقايان در سال جاري گاهي از اوقات ما گفتيم تحقيقاتي را بنويسند، انصافاً تحقيقات خوبي نوشتند. اوايل سال آن حديث «انما يحلل الكلام و يحرم الكلام» بود، گروهي از آقايان تحقيق كردند و نوشتهاش پيش من هست. بعضي از آقايان راجع به «اقاله» يك تحقيق مفصلي كردند كه همين اواخر به من دادند و من واقعاً خوشحال شدم. در بحث اصول هم چند نفر از آقايان بحث را تلخيص كردند، خودشان در بعضي از آيات مفصل كار كردند و نوشتند و براي من آوردند.
اينها خيلي ماية اميدواري است كه بالاخره در هر بحثي آقايان اين كار را انجام دهند.
در خصوص بحث فقه من تقاضايم اين است كه الآن همين مسألهاي كه در تحرير با اين بحثهاي مفصلي كه ما كرديم، شما در همین مسأله تعلیقهای بنويسيد كه همين نظر مبارك امام(ره) درست است يا يك قيدي ميخواهيد بزنيد، احوط را احتياط وجوبي ميكنيد، احتياط استحبابي ميكنيد، بگوييد نه اقوي؛ صحت است، حتماً بنويسيد.
مقيد باشيد در هر مسألهاي فرض كنيد ميخواهيد با اين مسأله تا آخر عمرتان خداحافظي كنيد. ما ديگر با مسأله تعليق و تنجيز تا آخر عمر خداحافظي كرديم و ديگر مجالي نيست كه انسان دو مرتبه بيايد يك ماه وقت بگذارد، ادله را دو مرتبه ببيند.
يكي از اشكالاتي كه در درسهاي خارج ما وجود دارد همين است. به ما طلبهها نميگويند كه وقتي استاد درس ميگويد خودت هم فكر كن و به يك نتيجهاي برس. لاأقل براي خودت، و نميخواهد به ديگران بگويي.
مخصوصاً عرض كردم كه عمرها اينقدر كوتاه شده كه انسان ديگر اميد به اينكه يك سال ديگر موفق باشد، از زندگي ندارد.
لذا بحثها را حتما به نتيجه برسانيد، همين بحث تعليق و تنجيز كه تمام شد يك چند روزي بحث را مرور كنيد، ادله را ببينيد، ببينيد واقعاً چيزي ميفهميد يا نه؟ اگر يك وقتي واقعاً متوجه نميشويد، نميگويم دوباره برداريد بنويسيد، نه صبر كنيد. اما اگر ديدي كه قدرت فكر داريد و ميتوانيد به نتيجه برسيد، حتما اين را يادداشت كنيد، كه محصول كار امسال شما همين چند مسئله باشد.
و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
- بحث اخلاقی
- تعلیق در عقود
- استدلال صاحب جواهر بر بطلان تعلیق
- بطلان تعلیق در انشائیات
- ترتّب مسبّب بر سبب
- نقد استدلال صاحب جواهر بر بطلان تعلیق
- اشکالات شیخ انصاری به استدلال صاحب جواهر بر بطلان تعلیق
- عدم تخلف مدلول از دالّ
- اشکالات استاد فاضل لنکرانی به استدلال صاحب جواهر بر بطلان تعلیق
- نتیجه بررسی ادله بطلان تعلیق
- نظر نهایی استاد فاضل لنکرانی در تعلیق در بیع
برچسب ها:
نظرات کاربران
در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۹۶ & ساعت ۱۷:۱۵
سلام
پایان نامه ی بنده در مورد ماهیت حقوقی شرط حفظ مالکیت بود و مباحث استاد لنکرانی در مورد تعلیق البیع خیلی در امر تحقیقم راهگشا بود. مؤید باشید.
سلام علیکم
از اظهار لطف شما سپاسگزاریم
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
استدلال صاحب جواهر(ره) بر بطلان تعلیق
بيان شش اشکال از شيخ بر صاحب جواهر و جواب استاد از اين اشکالات،
اشکال استاد بر صاحب جواهر
بيان نتیجه بررسی ادله بطلان تعلیق
نظر استاد
بحث اخلاقی: استفاده از اوقات فراغت و فرصت تابستان (بخش دوم)
نظر شما