کتاب البیع
جلسه 99- در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
چکیده نکات
کلام ابن فهد حلّی(ره) محقق ثاني (ره) و محقق ار دبيلي در مسئله تعلیق و بحث اخلاقي.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
کلام ابن فهد حلّی(ره) در تعلیق
در کتاب «المقتصر فی شرح المختصر» میفرماید که مشهور فقها در باب ظهار، تعلیق بر شرط را جایز میدانند؛ «المشهور وقوع الظهار مع الشرط»، ظهار همین است که در جاهلیت بوده که به جای طلاق، مرد به زن میگفت «ظهرک کظهر أمّی». «و هو مذهب الشیخ فی الکتب الثلاثة و الصدوق فی المقنع و ابن حمزة و المصنف و العلامة و ذهب السید فی الانتصار و القاضی و سلار و ابن زهرة الی عدم الوقوع و هو ظاهر أبی علی»؛ کسانی که مخالف هستند؛ سید مرتضی، قاضی، سلار و ابنزهره(رحمهم الله) است. بعد میگوید «و معنی الشرط أن تقول أنت علیّ کظهر أمی إن قدم زید و معنی الصفة أن تعلقه بما لابد من وقوعه کقوله أنت علیّ کظهر أمی إن جاء رأس الشهر»؛ میگوید تعلیق بر شرط «إن قدم زید» است که نمیدانیم واقع میشود یا واقع نمیشود. تعلیق بر صفت جایی است که بر یک چیزی معلّق شود که مما لابدّ من وقوعه است. مثلاً ما میدانیم آخر ماه فرا میرسد، بگوید «أنت علی کظهر امی إن جاء رأس الشهر»؛ این عبارت را برای این خواندیم که ببینیم در ظِهار که یک ایقاع است، تعلیق را مشهور قبول کردهاند -بر حسب آنچه که ایشان در اینجا ذکر کرده است-.کلام محقق ثانی(ره) در تعلیق
محقّق ثانی(ره) در جامع المقاصد، ج8، ص305 یک مطلب کلی دارد که بعداً بدرد ادله میخورد میفرمایند «التعلیق انما ینافی الانشاء فی العقود و الایقاعات حیث یکون المعلّق علیه مجهول الحصول»؛ تعلیق با إنشاء منافات دارد، فقط در جایی که معلّقٌعلیه مجهول الحصول است، «أمّا مع العلم بوجوده فلا». پس نتیجه میگیریم محقّق ثانی(ره) نیز مثل همان حرفی که شهید(ره) در کتاب قواعد داشت میفرماید جایی که علم به حصول باشد، تعلیق، مضر نیست. «أما مع العلم بوجوده فلا لانتفاء الشّک حینئذ فی الانشاء»؛ شکّ در إنشا واقع نمیشود. پس أوّلا محقّق ثانی(ره) تفصیل میدهد، چون بعضی از عبارات فقهای دیگر مطلق است؛ میگویند تعلیق چه بر معلوم الحصول و چه بر مجهول الحصول اشکال دارد.نکتهی دوّم این است که در مسأله تعلیق، اشکال را روی مسأله تردید در انشاء برده، یعنی تعلیق وقتی منجرّ به تردید در انشا میشود، مبطل است، اما اگر یک تعلیقی منجر به تردید در انشاء نشود، اشکالی ندارد. در نتیجه همان حرفی که عرض کردیم؛ خود تعلیق بما هو تعلیق، مضر نیست، آنچه که شرطیت دارد، جزم است، نه اینکه بگوییم تنجیز، شرطیت ندارد. جزم شرطیت دارد، جزم یعنی انشا نباید همراه با شک و تردید باشد، اما خود تعلیق بما هو تعلیق، مضر به إنشاء نیست. بعد در کتاب جامع المقاصد، ج6، ص492 میفرماید «و لا یضر التعلیق علی شرط»؛ مقصودش از شرط در اینجا، آن شرایطی است که محقّق برای خود عقد است یا صحت عقد است، مثلا بیع در صورتی صحیح است که این مبیع، ملک بایع باشد.
لذا میگوید اگر این مال، مال من است، آن را فروختم. این اشکالی ندارد. باز این شرط را که از شرایطی است که در خود عقد معتبر است، اشکال ندارد. تعبیرش هم این است «لانّ هذا الشّرط معتبر فی نفس الامر إذ لایمکن صحة البیع بدونه فلا یؤد ذلک تعلیقا»؛ به این تعلیق نمیگویند، «فلا یکون مانعا». از مجموع عبارات محقق ثانی(ره) استفاده میکنیم که تعلیق جایی که موجب تردید در خود انشاء است و جزم را از بین میبرد اشکال دارد، اما تعلیق بما هو تعلیق اشکالی ندارد. عبارت سوم ایشان در ج9، ص37 است؛ «و لو قال هو وقف بعد موتی احتمل البطلان لانه تعلیق و الحکم بصرفه الی الوصیة بالوقف»؛ این اتفاقا خیلی هم اتفاق میافتد؛ یک کسی در وصیتنامهاش مینویسد این خانه من بعد از اینکه من از دنیا رفتم وقف است. اگر از باب تعلیق بگیریم، باطل است و باید حکم کنیم که این دارد وصیت به وقف میکند.
این نکته را خوب دقت داشته باشید؛ در خیلی از وصیتنامهها، موصی گفته این خانه من وقف سیدالشهداء(ع) باشد. این معنایش این نیست که خود موصی وقف کرده است، بلکه موصی، وصیت میکند که وصی او این را وقف کند. بعد میگوییم اگر گفت «وقفتُ بعد موتی» چرا باطل است؟ میگوید «لاخلاله بکون الصیغة سببا تاما فی حصول الوقف بل یکون لحصول الموت دخل فی ذلک»؛ این معنایش این است که صیغه وقف، سببیت تامه در وقف ندارد ،موت دخالت دارد. «و ذلک معنی التعلیق فیکون باطلا لان العقود انما تصح اذا کانت سببا تاما فی إنشاء ما یطلق بها»؛ عقود زمانی صحیح است که سببیت تامه داشته باشد. اگر شما عقد را بر یک شرطی معلق کردید، تا آن شرط نیاید این عقد هم سببیت ندارد. پس اشکال تعلیق در این است که عقود از سببیت تامه خارج میشود، اما هرجا عقود سبب تام بود، اینجا باید حکم به صحت آن کنیم.
فرمایش محقق اردبیلی(قده)
عرض کردیم از کسانی که با مسأله تعلیق مخالف است؛ محقق اردبیلی(ره) در مجمع الفائدة و البرهان (شرح ارشاد الاذهان)، ج9، ص533 است. ایشان ابتدا عبارت مصنف را میآورد که ایشان فرموده است از شرایط عقد، تنجیز است و بعد کلامی را از علامه(ره) در تذکره نقل میکند که عقد وکالت، اگر معلّق به شرط یا معلق به وصف شود باطل است. سپس إدّعای اجماع تذکره را نقل میکند که تذکره گفته اگر کسی بگوید «أنت وکیلی فی بیع داری إذا قدم الحاج»، مرحوم علامه(ره) در تذکره فرموده اجماع داریم که این صحیح است.
اما اگر عکس شود که بگوید «إذا قدم الحاج فأنت وکیلی» باطل است.
ممکن است کسی بگوید ما واقعا نمیتوانیم فرق بین این دو را قبول کنیم، عرف هم نمیتواند قبول کند که بین اینها فرقی است. اینکه بگوید «أنت وکیلی فی بیع داری إذا قدم الحاج»، یا از آن طرف بگوید «إذا قدم الحاج فأنت وکیلی». ما تا الان میگفتیم فرق این دو این است که در اوّلی عقد، معلق نیست، بلکه متعلق عقد -یعنی آن که وکیل میخواهد در آن تصرف کند- معلّق است، اما خود عقد، منجّز است. الان وکیل این شخص شده، اما میگوید اگر میخواهی در این خانه تصرف کنی، تا حُجّاج نیامدهاند، این کار را نکن. در دوّمی خود عقد، معلّق است، میگوید «إذا قدم الحاج فأنت وکیلی»، أمّا الان وکیل نیست.
محقق اردبیلی(ره) میفرماید «و ما أجد فرقا بین التعلیق بمجیء شهر مثلا و التنجیز مع المنع عن فعل الموکّل فیه إلا بعد شهر مثلا بحسب المال»؛ بحسب نتیجه میفرمایند فرقی بین اینها نیست، فرقی بین تعلیق به مجیء شهر، از یک طرف بگوید «إذا جاء رأس الشهر فأنت وکیلی» یا بگوید «أنت وکیلی، اما تا سر ماه نیامده تصرف نکن»، میگوید بحسب مآل و بحسب نتیجه بین اینها فرقی وجود ندارد. «بل ما نجد لوجود التوکیل منجزا الان مع المنع عن التصرف فائدة»؛ همانجا که شما میگویید الان وکالت است، اما تصرفش بعد از یک ماه است. تا قبل از یک ماه چه فایدهای بر این وکالت مترتّب است؟
«ما نجد فائدة ... إلا أنّه ادّعی فیه الاجماع مع عدم ظهور الخلاف و لا نص هنا». بعد مطلب دیگری گفته «لا نزاع فی صحة ذکر شرط معه بأن یقول وکّلتُک و شرطت علیک کذا»؛ الان بگوید من تو را وکیل کردم، اما شرط میکنم که اگر میخواهی خانهام را بفروشی، بگذار وقتی قیمتها بالا رفت، بفروش. میگوید اجماع داریم بر اینکه این صحیح است. بعد از اینجا به أدله خودش میپردازد «أنّ الاصل و عموم أدلة التوکیل و کونه جایزا و مبناه علی المساهلة دون الضیق»؛ میگوید چند مطلب اینجا هست؛ یکی اینکه اینجا اصل هست؛ شک میکنیم آیا تنجیز معتبر است یا نه؟ اصل؛ عدم اعتبار تنجیز است. دلیل دوم؛ عموم ادله توکیل است، ادله توکیل میگوید وکالت درست است، چه معلق باشد یا منجز باشد.
دلیل سوم؛ عقد وکالت از عقود جایز است، امر در عقود جایز، آسان است، و بسیاری از شرایطی که در عقود لازم معتبر است، از قبیل تطابق بین ایجاب و قبول و ...، در عقود جایز معتبر نیست. دلیل چهارم اینکه وکالت مبنی بر مساهله است. «و ما تقدم فی عبارة التذکرة من أنّه إذن و أمر»؛ وکالت إذن است «و أنّه مثل الاذن فی أکل الطعام و لا شک فی جواز تعلیقه»؛ مثلا ایشان میگوید شما وقتی بخواهید إذن در طعام را معلق کنید، بگویید «إن جئت فأنت مأذون فی الاکل»، اگر به حجرهی ما آمدی، مأذون در اکل هستی، اگر به خانه ما بیایی، اجازه خوردن دارید، «مع عدم مانع ظاهر یدل علی جواز التعلیق». محقق اردبیلی(ره) این چند دلیل را میآورد؛ «اصل»، «عموم ادله توکیل»، «جواز وکالت»، که در همین جایز بودن وکالت، عبارات فقها اختلاف دارد. بعضی از عبارات فقها میگویند تعلیق، مضر است «و لا فرق بین العقود اللازمة و الجایزة»، اما محقق اردبیلی(ره) میگوید نه، أصلا در عقود جایز هیچ اشکالی ندارد. چهارم اینکه «وکالت مبنی بر مسامحه» است.
پنجم؛ «حقیقت وکالت اذن است» و در موارد دیگر، خود اذن تعلیق بردار است. میگوییم اگر وضو داری اجازه میدهم در مسجد بیایی، اگر وضو داری اجازه میدهم در این درس شرکت کنی. إذن را معلق کنیم بر یک امری. همه گفتهاند مانعی ندارد. این نکته هم که اذن هم یک امر ایقاعی است، همه گفتهاند مانعی ندارد اذن را معلق کنید.
ششم؛ «ما مانعی از تعلیق نمیبینیم». میفرماید تمام اینها دلیل بر جواز تعلیق است.
بعد دو مؤید آورده است؛ مویّد اوّل: «و یؤیده عدم ظهور فرق کثیر فی المآل بین ما صوّرناه من المجوّزات مثل التوقیت، و ذکر الشرط و المنع إلا بعد کذا و بین التعلیق»؛ میگوید جایی که بگویید «وکلتُک» و شرط کنید که روز جمعه تصرف کنی، یا بگوید «إن کان الیوم یوم الجمعة فأنت وکیلی»، میگوید بین توقیت، شرط صفت، و منع از تصرّف، و تعلیق عقد، در مآل و نتیجه فرقی نیست.
این مؤید اول محقق اردبیلی(ره) است.
مؤید دوم این است؛ «و یؤیّده أیضا جواز التعلیق فی العقود الجائزة مثل القراض»؛ در مضاربه بگوییم من این پول را به شما میدهم، بشرط اینکه در این تجارت معین شما مصرف کنید. بعد در آخر میگوید «و الظاهر أن لا دلیل لهم علیه إلا الاجماع المنقول فی التذکرة کما تقدم مع عدم ظهور خلافه و سیجیء ما فی الاجماع»؛ بعدا در اجماع هم خدشه میکند.
از این کلام محقق اردبیلی(ره) نکات زیادی استفاده میشود که أوّلا ایشان مخالف بطلان تعلیق است.
اینکه برخی از بزرگان از جمله محقق خوئی(ره) فرمودهاند محقق اردبیلی(ره) تأمل دارند، خیر، بلکه بالاتر از تأمل است. پنج شش دلیل آورده است، در بحث وکالت، مؤید آورده، اجماع را هم مورد مناقشه قرار داده است. این؛ تأمل نیست، بالاتر از تأمل است. برخی دیگر هم به تبع محقق خوئی(ره) یا از جای دیگر گفته اند کلام محقق اردبیلی(ره) بالاتر از تأمل است و ایشان مخالف است. ثانیا ایشان تصریح میکند در عقود جایز هیچ اشکالی ندارد، و میخواهد بگوید این اجماعی است. ثالثا عمده حرف محقق اردبیلی(ره) این است که اگر دو چیز بالمآل و بالنتیجه یکی شد، ما باید بگوییم این حکم واحد دارد، که خود همین خیلی حرف دارد.
مرحوم شیخ(ره) هم در مکاسب چهار پنج دلیل آورده، دیگران هم مطرح کردهاند. اولین دلیل که شاید هم مهمترین دلیل باشد، اجماع است.
بحث اخلاقي: اهميت فاطميه
مقداری راجع به فاطمیه عرض کنم. نکات مهمتری هم هست که إنشاءالله در فاطمیه دوم عرض خواهیم کرد. اولین نکته این است که بحمدالله حوزه چند سالی است که نسبت به فاطمیه خیلی تأکید دارد. البته در حوزه علمیه قم، بزرگان از قدیم الایام مجلس عزا داشتند. اینطور نبوده که همین چند ساله اخیر، این مجالس تأسیس شده است. در بیت خود ما، در همین فاطیمه اول، عصرها مرحوم جدّ ما(ره) پنج روز روضه برگزار میکردند، مرحوم آقای بروجردی(ره)، مرحوم آقای گلپایگانی(ره)، مرحوم امام(ره) و مرحوم علامه طباطبایی(قده) همه شرکت میکردند. بیش از شصت هفتاد سال است که این روضه برقرار است. بعضی از بزرگان، فاطمیه اول را اهتمام داشتند، و بعضی فاطمیه دوم را و بعضی سه فاطمیه را اهتمام داشتند. میخواهم عرض کنم که مسأله ایام فاطمیه یک چیز جدیدی نیست. بگوییم بعد از انقلاب درست شده است یا در همین هفت هشت ساله درست شده است. اما در زمان ما، توجه به این مسأله، از پنجاه سال پیش خیلی ضروریتر است. یک حرکتی در همین کشور ما آغاز شد، متأسفانه در هفت هشت سال پیش، یک مجله را بعضی از این مدارس که در کشور هست منتشر کردند، در آن مجله این عنوان آمده بود؛ «فاطمه زهرا از ولادت تا افسانهی شهادت». این خیلی پیام داشت، یعنی یک حرکت بسیار حساب شدهای را آغاز کرده بودند، برای اینکه بگویند آنچه که شیعه در مورد شهادت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) میگوید، اینها افسانه است و باطل است.در حالی که خیلی از قضایا و مصائبی که برای حضرت زهرا(س) پیش آمده، هم اصل مصیبت و هم شدت مصیبت، در کتب خود اهل سنت آمده است. راجع به قضیه فدک و آن برخوردی که خلیفه اول با حضرت زهرا(س) کرد، این قابل انکار نیست. شیعه نقل کرده، اهل سنت هم نقل کرده است. حالا ما کاری به بحث فقهیای که ابوبکر کرد نداریم، که چقدر غیر فقیهانه و غیر عالمانه استدلال کرد که امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود اگر کسی یک مالی داشته باشد و بر آن مال ید دارد، آیا تو از آن کسی که ید دارد مطالبه دلیل میکنی یا از آن کسی که علیه او ادعا میکند؟!! تمام عقلای عالم میگویند اگر کسی در یک خانهای نشسته، ید دارد، نمیشود برویم به او بگوییم تو از کجا میگویی این خانه مال توست؟ بله، اگر کسی ادعایی بر خلاف آن داشت، او باید بر ادعایش دلیل بیاورد.
حضرت امیر(ع) به ابوبکر فرمود تو از فاطمه زهرا(س) که سه سال در زمان پیامبر(ص) بر فدک ید داشته، مأمورین و افرادی داشته که آنجا زراعت میکردند، کار میکردند، حتی نکته مهم این است که محصول فدک وقتی بدست میآمد اینطور نبوده که حضرت زهرا(س) خدمت پیامبر(ص) بیاورد و بگوید این در اختیار شماست، و شما نظر دهید، بلکه خودش تصرف میکرد، اکثر آن را هم به فقرا میداد.
پس بر آن ید داشته است. برای چه تو بعنوان خلیفه اول به حضرت زهرا(س) میگویی که برو دلیل بیاور؟ تو باید دلیل و شاهد بیاوری بر اینکه این فدک مال توست.
آوردهاند که «أم ایمن» -که ام ایمن از کسانی است که خود اهل سنت تصریح کردهاند که پیغمبر(ص) فرمود هرکس میخواهد یکی از اهل بهشت، یک زنی از زنان اهل بهشت را به او معرفی کنم، ام ایمن است، یعنی دروغ نمیگوید- آمد شهادت داد که فدک از حضرت زهرا(س) است، اما فایده نداشت. اگر هزاران نفر هم شهادت میدادند باز قبول نمیکردند.
این مصیبت که مسلّم است بر حضرت وارد شده است.
نه اینکه حالا یک مالی از اهلبیت گرفته شود. بلکه خُرد کردن شخصیت حضرت زهرا(س) و اهانت کردن به ایشان، از هزار پشت درب ماندن و آتش زدن درب، بالاتر است.
امام(رض) فرمودند که من بر شهادت مرحوم بهشتی(ره) خیلی تأسف نمیخورم، آنچه که بر آن تأسف میخورم، بر مظلومیتش است. اینکه حضرت زهرا(س) مجبور شود بیاید مسجد خطبه بخواند و بخواهد حقش را بگیرد، خطبه حضرت زهرا(س) را همه مورخین نوشتهاند، آن که اختصاص به شیعه ندارد، آیا این مهمتر است یا اینکه پشت درب خانه ماندن حضرت؟؟ به نظر من این خیلی مهمتر است که دختر پیامبر(ع) را با آن همه سفارشها و مقاماتی که پیامبر(ص) برای حضرت و تعابیر بسیار عجیبی که برای حضرت زهرا(س) فرموده بود، بعد از سه روز از فوت پیامبر(ص) این قضایا اتفاق بیفتد.
نکته مهمّ این است که نگذاشتند یک ماه، دو ماه، سه یا چهار ماه بگذرد، بلکه بعد از سه روز انگار آن موقع در اسلام هیچ کاری نبود جز اینکه بروند فدک را از اینها بگیرند.
آن وقت آنچه در آن مجله نوشته شده بود؛ وقتی این جمله را والد راحل ما(رض) دیدند، بقدری متأثر شدند که فرمودند من پشت این جمله، نقشههای فراوانی را میبینم. امروز راجع به حضرت زهرا(س) میگویند افسانهی شهادت، فردا راجع به امیرالمؤمنین(ع) میگویند افسانه شهادت، و راجع به سیدالشهدا(ع) میگویند افسانه عاشورا. و اتفاقا همین را هم گفتند. من أصلا یاد ندارم که ایشان یک وقت صحبتی کرده باشد، پیامی داده باشد و به من بدهند و بگویند به روزنامه بده منتشر کنند؛ یا به تلویزیون بگو بخوانند. اما زمانی که این نوشته منتشر شد، هر سال که نزدیک ایام فاطمیه میشد، والد ما(ره) یک اعلامیه بسیار محکمی را صادر میکردند، و به من میفرمودند به آقای مسؤل صدا و سیمای تهران زنگ بزن بگو حتما باید این اطلاعیه خوانده شود، به همه ائمه جمعه این اطلاعیه را بفرستید.
یعنی ایشان در این مسئله أصلا قرار نداشت و میفرمود من دارم پشت صحنه را میبینم که چه چیزهایی را دارند طراحی میکنند.
در عین اینکه خود ایشان هم به تبع استادشان مرحوم بروجردی(ره) و امام(رض) از منادیان وحدت بودند، امّا میفرمود اینها را ما نباید مخلوط کنیم، ما حقایق را و آنچه که مربوط به اساس اعتقادات ماست میگوییم. ما از یک اهانت بسیار ضعیف اهل سنت نادان نمیتوانیم بگذریم. مگر میشود انسان بگذرد که حضرت زهرا(س) برای إحقاق حقّش مجبور شود خطبه بخواند، به حضرت زهرا(س) بگویند حرف تو را قبول نمیکنیم برو شاهد بیاور.
واقعا چقدر برای کسی مثل این شخص و این شخصیت سخت است؟ تأمل در آن خیلی سخت است. واقعا اگر تا قیامت شیعه برای همین جهت عزاداری کند جا دارد.
شما ببینید؛ انقلاب ما را، یک اهانت به امام(ره) ایجاد کرد. در روزنامه به امام توهین کردند، انقلاب اینچنینی شد، باید هم میشد. آیا برای این مصیبت که حق أمیرالمؤمنین(ع) را غصب کردند و به حضرت اهانت کردند و جوّ را طوری کردند که حضرت زهرا(س) به هر کسی میگفت تو که روز غدیر بودی، اما حاضر نبودند شهادت دهند. چقدر سخت بود!!! واقعا من گاهی مواقع که تصور میکنم، با تصوّر این قضایا، دیگر نیازی به مصیبتهای دیگر نیست. أصلا این خودش برای انسان تأسف آور است.
لذا خیلی باید ایام فاطمیه را اهمیت بدهید. بسیار اهمیت بدهید. در مجالس روضه شرکت کنید، مردم را ترغیب کنید بر اینکه هر کس در خانه خودش پرچم عزا داشته باشد و باید فاطمیه را مثل عاشورا إحیا کنیم. من به شما عرض کنم وقتی این قضایا اتفاق افتاد، خود ما خبردار شدیم که عالِم آنها گفته بودند که ما دنبال چه بودیم و چه شد!! پشیمان شده بودند از آن کاری که کرده بودند و باید هم پشیمان شوند.
إنشاءالله که همه ما مورد عنایت آن بی بی(سلاماللهعلیها) قرار بگیریم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
- بحث اخلاقي
- تعلیق در بیع
- کلام ابن فهد حلّی در تعلیق در عقود
- تعلیق بر شرط
- تعلیق بر صفت
- کلام محقق ثانی در تعلیق
- نظر محقق اردبیلی در تعلیق در عقود
- حقیقت وکالت
- اهميت فاطميه
- مظلومیت حضرت زهرا
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
کلام ابن فهد حلّی(ره) محقق ثاني (ره) و محقق ار دبيلي در مسئله تعلیق و بحث اخلاقي.
نظر شما