کتاب البیع
جلسه 81- در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۸۸
چکیده نکات
دليل قائلين به نکاح معاطاتي
تمسک به روايت
بررسي نقد صاحب جواهر توسط استاد
اشکال استاد بر استدلال بر روايت و بررسي روايت.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
قائلین به معاطات در نکاح
عرض کردیم که مرحوم فیض کاشانی(ره) و آنطور که صاحب جواهر(ره) فرموده بعضی از ظاهریه (یعنی بعضی از اهل حدیث، که بر طبق ظاهر بعضی از روایات فتوا میدهند) به این روایت نوح بن شعیب استدلال کردهاند و مدعای ایشان این است که در باب نکاح، اگر رضایت طرفین باشد و یک لفظی هم دالّ بر نکاح باشد کافی است. یعنی از این عبارت استفاده میشود که مرحوم فیض و جمع دیگری در باب نکاح، یک لفظ معین مثل «أنکَحتُ» و «زَوّجتُ» را لازم نمیدانند، همینکه طرفین رضایت داشته باشند، و علاوه بر این رضایت باطنی، یک لفظ دالّ بر نکاح هم در میان باشد، کافی است.دلیل قائلین به نکاح معاطاتی
سند روایت نوح بن شعیب را بررسی کردیم و عرض کردیم به قرینه اینکه مرحوم شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد فرموده است «و روی العامة و الخاصة»، ما استفاده کردیم چون این سه روایت، و لو سندشان هم ضعیف است، اما به اعتبار شیخ مفید(ره) در ارشاد، ما میتوانیم روایت را معتبر تلقی کنیم. این روایت در وسائل، ج21، کتاب النکاح، ابواب المتعة، باب 21، حدیث 8 آمده است: «و [محمد بن یعقوب] عَنْهُ [علی بن إبراهیم] عَنْ أَبِیهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى عُمَرَ فَقَالَتْ إِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرْنِی فَأَمَرَ بِهَا أَنْ تُرْجَمَ فَأُخْبِرَ بِذَلِکَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع). فَقَالَ: کَیْفَ زَنَیْتِ قَالَتْ مَرَرْتُ بِالْبَادِیَةِ فَأَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فَاسْتَسْقَیْتُ أَعْرَابِیّاً فَأَبَى أَنْ یَسْقِیَنِی إِلَّا أَنْ أُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی فَلَمَّا أَجْهَدَنِیَ الْعَطَشُ وَ خِفْتُ عَلَى نَفْسِی سَقَانِی فَأَمْکَنْتُهُ مِنْ نَفْسِی. فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع) تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»؛ امام صادق(ع) فرمود: زنی نزد عمر و گفت من زنا کردهام مرا تطهیر کن و بر من حد جاری کن. عمر هم بلافاصله دستور داد که این زن را رجم کنید. امیرالمؤمنین(ع) را نسبت به این قضیه خبر دادند. امام(ع) فرمود: چگونه زنا کردی؟ -درآن دو روایت دیگر میگوید امیر المؤمنین(ع) کنار عمر نشسته بود، و حضرت(ع) به عمر فرمودند تو سؤال کردی این چگونه زنا کرده که حالا دستور رجمش را دادی؟گفت: نه. حضرت(ع) فرمود: بگو زن را برگردانند، او را برگرداندند- حضرت(ع) فرمود: چگونه زنا کردی؟ زن گفت: در بیابان عبور میکردم، عطش شدیدی پیدا کردم. از یک اعرابی طلب آب کردم. او إبا کرد که مرا سیراب کند، مگر اینکه او را تمکین کنم. این هم اول امتناع کرده -باز در آن نقلها دارد که این زن از دست آن مرد فرار کرده- وقتی دیدم دارم میمیرم، او آمد به من آب داد، بعد هم او را تمکین کردم. حضرت(ع) فرمود: این زنا نیست، و حد ندارد و نباید رجم شود. و فرمودند این أصلا خودش تزویج است. مرحوم فیض(ره) میفرمایند که ظاهر این روایت این بوده که یک نکاح موقت بین این مرد و زن واقع شده است. مهریّه این نکاح موقّت آب است. و مدّت آن به مقتضای اطلاق، یکبار است. -اینکه در بحث مره و تکرار در اصول بحث میکنیم که اطلاق اقتضای مره دارد یا اقتضای تکرار، ایشان میگوید که از اطلاق استفاده شده است که تمکین مرة واحدة، این هم مدت آن است. پس مهر آن معین، أجل آن هم معین است. حضرت(ع) روی این جهت فرموده این تزویج موقت است و عنوان زنا را ندارد و نباید حد بخورد. این مدعایی است که به این روایت بر آن استدلال کردهاند.
نقد صاحب جواهر(ره) بر این استدلال
مرحوم صاحب جواهر(ره) این استدلال را مورد مناقشه قرار داده است و میفرماید «و هو کما ترى، ضرورة اعتبار اللفظ المقصود به إنشاء ذلک، و الفرض خلو هذا المذکور منه»؛ ایشان میفرماید: لفظی که ما لازم داریم، لفظی است که با آن لفظ، انشاء نکاح شود، و الان در کجای این روایت دارد که این زن و مرد، یک لفظی که با آن لفظ انشای نکاح کردهاند بینشان رد و بدل شده است؟ در این روایت چنین چیزی ندارد.جواب استاد از نقد صاحب جواهر(ره)
راجع به این روایت، این اشکال صاحب جواهر(ره) بر فیض(رض) وارد نیست. ما از ظاهر عبارت فیض(ره) استفاده میکنیم که أصلاً ایشان یک لفظی که با آن لفظ انشا نکاح شود را لازم نمیداند. فیض(ره) میگوید اگر در نکاح، رضایت طرفینی بود، کافی است، این روایت میگوید یک لفظی هم باید باشد که دال بر رضایت به نکاح باشد. حالا دیگر مرحوم فیض نمیگوید لازم است یک لفظی باشد که نکاح با آن انشاء شود. یعنی أصلا مرحوم فیض یک حرفی دارد و صاحب جواهر(ره) یک حرف دیگری را در اینجا مطرح کردهاند. شما به عبارت کتاب وافی مرحوم فیض در ذیل همین حدیث مراجعه بفرمایید، ادعای فیض(ره) این است. لذا این اشکال صاحب جواهر(ره) بر مرحوم فیض وارد نیست.نقد استاد بر استدلال به روایت
اشکالی که باید شود این است که اینجا همین لفظ هم نبوده است. زن در حال مردن بوده، مرد به او آب داده و او هم تمکین کرده است. أصلا همین لفظی که دال بر رضایت به نکاح باشد در بین نیست. صاحب جواهر(ره) باید این اشکال را مطرح میکرد، که یک لفظی که دال بر اصل نکاح باشد در بین نیست -نه اینکه با آن لفظ، نکاح انشا شود- چون ظاهر عبارت فیض این است که انشاء نکاح را لازم نمیداند.
نکتهی دیگر این است که خود زن میگوید «إنّی زنیت» یا در بعضی از تعابیر دارد میگوید «انی فجرت»، مگر اینکه توجیه کنیم که یک نکاحی در بین بوده، زن فکر میکرده این نکاح باطل است، حالا که باطل است میگوید «انی زنیت». و حال آنکه چنین چیزی نیست، بحسب ظاهر روایت، زنا محقق شده است.
لذا این هم نکتهی مهمی است که ما نمیتوانیم این روایت را حمل بر نکاح کنیم تا چه رسد به اینکه بگوییم نکاح با رضایت طرفین کافی است. منتها نکته مهم این است که امیرالمؤمنین(ع) در ذیل روایت فرموده «تزویج و رب الکعبة»؛ قسم هم یاد کرده، یعنی زن خیال میکرده زناست، و حال آنکه واقعاً تزویج است.
کما اینکه امروز میدانید در این نکاح موقّت که شیعه آن را صحیح میداند، به استناد آیه شریفه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَة»؛ و یک آیه دیگر که مرحوم علامه(رض) میفرمایند دلالت آن آیه بر نکاح متعه از دلالت این آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ» قویتر است. شیعه بر طبق آیات قرآن و روایات متعدد، نکاح موقت را صحیح میداند. أمّا اهل سنت میگویند نکاح موقت، زناست. یعنی ممکن است یک چیزی واقعا نکاح باشد، اما دیگری روی جهل و عدم اطلاعی که دارد، بگوید این عنوان زنا را دارد.
مقصود امیرالمؤمنین(ع) از «تزویج و ربّ الکعبه»
بحث الان این است که مراد امیرالمؤمنین(ع) از این تعبیر چیست؟ زن میگوید «زنیت»، بعد که توضیح میدهد، حضرت(ع) میفرمایند که «تزویجٌ». اینجا صاحب جواهر(ره) یک توجیهی کرده است و میگوید مقصود امیرالمؤمنین(ع) این است که این وطی، وطی حرام نیست. همانطور که در تزویج، وطی حلال هست، این وطی هم حلال است. چرا؟ برای اینکه این زن، مضطر بوده و چارهای نداشته و مضطر به تمکین بوده، و این اضطرار برای زن، رافع حرمت است.
لذا برای زن عنوان حلال را دارد. میشود وطی حلال.
آنگاه صاحب جواهر(ره) میفرماید شاهد ما روایت دیگری است در همین باب: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَن مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ أَتَتِ امْرَأَةٌ إِلَى عُمَرَ فَقَالَتْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی فَجَرْتُ فَأَقِمْ فِیَّ حَدَّ اللَّهِ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ(ع) حَاضِراً فَقَالَ لَهُ سَلْهَا کَیْفَ فَجَرْتِ قَالَتْ کُنْتُ فِی فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ فَأَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فَرُفِعَتْ لِی خَیْمَةٌ فَأَتَیْتُهَا فَأَصَبْتُ فِیهَا رَجُلًا أَعْرَابِیّاً فَسَأَلْتُهُ الْمَاءَ فَأَبَى عَلَیَّ أَنْ یَسْقِیَنِی إِلَّا أَنْ أُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی فَوَلَّیْتُ مِنْهُ هَارِبَةً فَاشْتَدَّ بِیَ الْعَطَشُ حَتَّى غَارَتْ عَیْنَایَ وَ ذَهَبَ لِسَانِی فَلَمَّا بَلَغَ مِنِّی أَتَیْتُهُ فَسَقَانِی وَ وَقَعَ عَلَیَّ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ(ع) هَذِهِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ هَذِهِ غَیْرُ بَاغِیَةٍ وَ لَا عَادِیَةٍ إِلَیْهِ فَخَلَّى سَبِیلَهَا فَقَالَ عُمَرُ لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر»؛ که در این روایت نیز همان روایت را نقل میکند تا میرسد به اینکه امیرالمؤمنین(ع) نفرمود «تزویج و رب الکعبة»، بلکه این آیه شریفهی سوره بقره را خواندند «فمن اضطر غیر باغ و لا عاد»؛ و فرمودند این هم از مصادیق این آیه است. عمر او را رها کرد رفت. و حتی در ادامه این هم دارد بعد که امیرالمؤمنین(ع) این را فرمودند، عمر گفت «لو لا علی لهلک عمر»، که در جاهای زیادی این را عمر بیان کرده است.
پس این استدلال مرحوم فیض(ره) به این روایت، مسلّما نا تمام است. حالا که ناتمام است میخواهیم ببینیم امیرالمؤمنین(ع) که فرموده «تزویجٌ»، مرادش چیست؟
نظر استاد در مورد این روایت
نکتهی آخری که در اینجا میخواهیم بگوییم این است که اگر ما میگفتیم همین نقل «تزویجٌ» درست است، باز هم میتوانستیم به صاحب جواهر(ره) بگوییم این توجیه شما بر خلاف ظاهر ر وایت است. شما به چه دلیل این توجیه را میگویید؟ ممکن است مراد از این تعبیر، همان رضایت طرفین باشد. اگر یک فقیهی بیاید بگوید در باب نکاح رضایت بر نکاح کافی است، أصلا لفظ هم نمیخواهد و بخواهد به این روایت استدلال کند، مانعی از استدلال نیست.
حالا ما با فیض(ره) مناقشه کردیم و گفتیم شما میگویید لفظ دال بر نکاح، کجای این روایت، لفظ دال بر نکاح دارد؟ اما اگر یک فقیهی بگوید ادعای من این است که مجرد رضای طرفینی کافی است و حتی لفظ هم نمیخواهد، به استناد به این روایت، اینجا باید مسأله را اینطور بگوییم که اولاً این روایت سه نوع نقل شده است، در دوتای آنها اضطرار آمده و در یکی از آنها نیامده است.
ثانیاً در یکی تعبیر تزویج آمده و در بقیه نیامده است. حالا اگر کسی هر سه روایت را رمی به ضعف کرد، او خیالش راحت است، میگوید این روایات ضعیف است و آنها را کنار بگذارید. اما اگر کسی مثل ما گفت «روی الخاصة و العامة» در اعتبار روایت کافی است، در چنین مواردی باید چکار کنیم؟ اگر یک روایتی دو سه نوع نقل شده باشد باید چکار کرد؟
در اینجا باید قدر مشترک بین اینها را گرفت. دیگر آنچه که بعنوان اختصاصی در یکی آمده و در دیگری نیامده، نمیشود به آن توجهی کرد. باید قدر مشترک بین اینها را گرفت.
باز توجه شما را به این نکته معطوف میکنم؛ -قبلا هم در مباحث فقهی ما بوده- یک وقت یک راوی میگوید امام(ع) فرمود «ان الله اذا حرم شیئا حرم ثمنه»، باز یک راوی دیگر میگوید «ان الله اذا حرم اکل شیء»، آنجا این بحث مهم مطرح میشود که کدامیک از دو اصل «اصالة عدم الزیادة» یا «اصالة عدم النقیصة» را جاری کنیم؟ هر دو جاری شوند و تعارض کنند؟ این بحثها مطرح میشود. اما در اینجا که یک روایت سه نوع نقل شده است، این بحثها مطرح نمیشود. در اینجا ما باید قدر مشترک بین همه اینها را بگیریم.
آن وقت قدر مشترک؛ «تزویج» نیست. قدر جامع بین اینها این است که این زنا نبوده، حالا ممکن است از باب اضطرار بوده که عنوان زنا را نداشته، لذا حضرت(ع) فرموده این باید رها شود و نیازی به رجم ندارد.
روایتی را که فردا میخوانیم صحیحه ابن بزیع است؛ در وسائل، ج20، ص294، کتاب النکاح، ابواب عقد النکاح و اولیاء العقد، باب 14، حدیث 1، و محقق خوئی(ره) در شرح عروه، جلد 33، صفحه 155 این روایت را مطرح کرده است.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
- جریان معاطات در نکاح
- نظر فیض کاشانی در نکاح معاطاتی
- قائلین به معاطات در نکاح
- دلیل قائلین به نکاح معاطاتی
- استدلال به روایت نوح بن شعیب بر نکاح معاطاتی
- نقد استدلال به روایت نوح بن شعیب بر نکاح معاطاتی
- نقد استاد فاضل لنکرانی بر استدلال به روایت نوح بن شعیب بر نکاح معاطاتی
- مراد از تزویج در روایت نوح بن شعیب در نکاح معاطاتی
- نظر استاد فاضل لنکرانی در روایت نوح بن شعیب در نکاح معاطاتی
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
دليل قائلين به نکاح معاطاتي
تمسک به روايت
بررسي نقد صاحب جواهر توسط استاد
اشکال استاد بر استدلال بر روايت و بررسي روايت.
نظر شما