کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2
جلسه 60- در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۸۷
چکیده نکات
استدلال به روايت دوم بر عدم لزوم معاطات و نقد امام (ره)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
روایت دوم بر «عدم لزوم معاطات»
بحث در روايات خاصهاي بود كه ممكن است از آنها استفاده شود كه در صحّت يا لزوم معامله، «لفظ» معتبر است. در بحث گذشته روايت «يحیي بن حجاج» را بحث كرديم. روايت دوم؛ صحيحه علاء است، که در وسائل الشيعه، ج18، كتاب التجارة، ابواب احكام العقود، باب14، حديث 5 وارد شده است. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيد عَنْ صَفْوَانَ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاء قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): الرَّجُلُ يَبِيعُ الْبَيْعَ فَيَقُولُ أَبِيعُكَ بِده دوازده أَوْ ده يازده. فَقَالَ: لَا بَأْسَ إِنَّمَا هَذِهِ الْمُرَاوَضَةُ فَإِذَا جَمَعَ الْبَيْعَ جَعَلَهُ جُمْلَةً وَاحِدَة». سند روايت، معتبر، و روايت، صحيحه است. محمد بن الحسن؛ شيخ طوسي است. حسين بن سعيد؛ همان حسين بن سعيد اهوازي است. هم «حسن بن سعيد اهوازي» و هم «حسين بن سعيد اهوازي» هر دو معتبر هستند. صفوان؛ صفوان بن يحيي بجلّي است، امامي ثقه است و مورد اعتماد است و از اصحاب اجماع میباشد. فضاله هم كه امامي و ثقه است و در اين كه از اصحاب اجماع هست يا نه، اختلاف است. بعضي قائلند كه از اصحاب اجماع است. علاء؛ علاء بن رزين، امامي و ثقه است. لذا روات این روایت، ثقه، امامي و عادل هستند، از اين جهت روايت بسيار معتبر است.شیوه آموختن رجال
گاهی اوقات برخی اين نكته را سؤال ميكنند كه براي رجال چكار كنيم؟ براي رجال بايد بنحو كاربردي كار شود و بعد از مدتی که كار شود، مشخص ميشود كه یکی از کسانی که حسين بن سعيد از او نقل ميكند صفوان است. صفوان معمولاً از فضاله نقل ميكند. الان راه کار کردن در رجال خيلي آسان شده است. در زمان مرحوم آقاي بروجردي(قده) ايشان دستور دادند كتاب جامع الروات محقق اردبيلي(قده) را چاپ كردند، كه از آن جامع الروات بسياري از مباحث رجالي هم در مورد خود اشخاص و هم در جهات ديگر بخوبي استفاده ميشود.
الان هم كه مهمترين مجموعه رجالي، همين معجم رجال الحديث از محقق خوئي(ره) است. البته بعضي از رجاليين معتقدند كه قاموس الرجال مرحوم تستري(ره) خيلي قويتر از رجال ايشان است و اين حرف هم بعيد نيست.
بالاخره در مورد راوي ملاحظه كنيد که يك راوي چه شخصی بوده، در چه زمانی بوده، در زمان كدام امام بوده و آيا مورد توجه بوده یا نبوده، كثير الرواية بوده از امام يا نه؟ اين راهش همين است. هرگز نميتوان يك روزه به علم رجال تسلّط پيدا كرد. بايد مثلاً همين روايتي را كه امروز ميخوانيم و سند روايت را براي شما عرض كردم، به اين اكتفا نكنيد، وقتی میگوید «محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد»، در آخر جامع الروات، طريق مرحوم شيخ(ره) به حسين بن سعيد اهوازي را نوشته است كه هر جا شيخ طوسي(ره) از حسين بن سعيد اهوازي نقل ميكند، واسطه اش مثلا اين چهار نفر هستند. اين طرق را صاحب وسائل در كتاب وسائل الشيعه در خاتمه وسائل هم دارد. آنگاه كم كم به رجال تسلط پيدا ميكنید.
البته این نکته را عرض كنم؛ اينکه برخی اصرار دارند كه بايد در رجال مجتهد بود، اينها اعتباري ندارد.
به نظر ما؛ در رجال أولاً اين احاديث كتب اربعه را اخباريین كه قطعي الصدور ميدانند، برخی از اصوليین هم همه اينها را معتبر ميدانند، برخي از آنها میگویند در «كافي» نبايد مناقشه كرد. مثلاً محقق نائيني(قده) با آن عظمت اصولي كه دارد ميفرمايد اگر كسي در اسناد روايات كافي مناقشه كند، مناقشه در سند كافي، دأب عجوزههاست و نبايد اين كار انجام شود.
بنابراين؛ اين اعتقاد وجود دارد. خود ما هم امسال در بحث حجيت خبر واحد به اين نتيجه رسيديم كه تمام رواياتي كه در «من لا يحضره الفقیه» آمده، قابل اعتماد است و بحث تعارض و اشکالات آن را هم جواب داديم. جواهر را ملاحظه كنيد؛ گاهي اوقات ميگويد در سند اين روايت چنين آدمي است. گاهي اوقات يك روايت چند مشكل دارد، يك اشاره هم به اشكال سندي آن ميكنند.
و إلا اينطور نيست كه رجال را زیر ذرهبين بگذاريم، تا کوچکترین اشكالی پيدا شد، بطور كلي روايت را کنار بگذاريم.
ما همانجا در اصول هم گفتيم که أصلا ریشه اين تقسيم بندي روايات به صحيح و موثق و حسن و ضعيف، در كتب عامه است و از زمان مرحوم علامه(قده) در بحث روايات شيعه داخل شده است و إلا در بين قدما يك تقسيم بيشتر نداريم؛ «معتبر» و «غير معتبر».
علي أيّ حال؛ الان نميخواهم بطور كلي بگويم آقايان به رجال توجه نكنند، رجال را حتما توجّه كنيد، خود شما ملاحظه کردهاید ما در هر بحثي که روايتي مطرح شده، سند آن را مورد توجه قرار دادهايم. اما راه اينكه چكار كنيد همين است! مقداري که انسان راجع به روات کار میکند گاهي به نكات خيلي جالبي هم برخورد ميكند، تغیير و تحوّل افرادي كه در كنار ائمه(ع) بودند، يك زماني امامي بودند و يك زماني از امامي بودن خارج شدند، دو مرتبه امامي شدهاند. تغیير و تحوّلهايی كه در اينها به وجود آمده است، اينها نكات خيلي خوبي دارد.
فقه الحدیث روایت
حال در این روایت علاء ميگويد «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): الرَّجُلُ يَبِيعُ الْبَيْعَ فَيَقُولُ أَبِيعُكَ بِده دوازده أَوْ ده يازده. فَقَالَ: لَا بَأْسَ إِنَّمَا هَذِهِ الْمُرَاوَضَةُ فَإِذَا جَمَعَ الْبَيْعَ جَعَلَهُ جُمْلَةً وَاحِدَة»؛ يك نفر مبيعي –مراد از بيع، در اينجا مبيع است- را ميفروشد، به خريدار ميگويد «أبيعك به ده دوازده» ؛ يعني چه؟ مثلاً دلال است، ميگويد من اين را ده ميخرم، دوازده ميفروشم، يا ده ميخرم يازده ميفروشم، يعني ميگويد اگر من ده تومان خريدم، دوازده تومان ميفروشم. آيا اين معامله درست است يا نه؟ امام(ع) فرمود اشکال ندارد، اين بيع، بيع مراوضه است. «فإذا جمع البيع جعله جملة واحدة».
أولاً «مراوضه» يعني چه؟ در لغت دارد كه «راوضه داره، أن تواصف الرجل بالسلعة ليست عندك و هي بيع المراوضة»؛ چيزي كه مال شخص نيست، اگر انسان برای ديگري توصيف كند و بگويد يك جنسي هست اين خصوصيت را دارد، من ميروم ميخرم و به تو ميفروشم، اين ميشود بيع مراوضه، ميگويد تو راضي هستي! همين كه شخص، سلعه و مبيع را قبل از اينكه خودش مالك شود، برود با ديگري براي فروشش صحبت كند، به آن ميگويند «بيع مراوضه».
امام(ع) فرموده اشكالي ندارد. «فاذا جمع البيع»؛ «جمع» بمعناي «عزم» است، يعني وقتي تصميم گرفت براي بيع، اين را بصورت يك جمله واحده بگويد. «جمله واحده» را هم معنا ميكنيم.
شاهد در اين روايت -آنطور كه از كلام شيخ انصاري(اعلي الله مقامه الشريف) بر ميآيد- این است که در روايت میگوید «فيقول أبيعك»، این إشعار به اين دارد كه «لفظ» معتبر است. امام(ع) ميفرمايد «فاذا جمع البيع جعله جملة واحدة»؛ اين «جملة واحدة» يعني مثلا به يك كلام واحد و به يك لفظ واحد بگوييد.
كساني كه ميخواهند از اين روايت براي مدعايشان استفاده كنند، دلالتش همين مقدار است. مرحوم شيخ انصاري(ره) از مرحوم سيد نعمت الله جزائري(رض) نقل میکند -سيد نعمت الله جزائري(ره) شرحي بر تهذيب الاحكام شيخ طوسي(ره) دارد. شرحي كه ما الان بر تهذيب الاحكام داريم، يكي «ملاذ الاخيار» مرحوم مجلسي(قده) است، كه در شرح تهذيب است و همچنين «روضه المتقين» است. شرحی هم مرحوم سيد نعمت الله جزائري(ره) بر تهذيب دارد كه مخطوط است و چاپ نشده است-
شيخ(ره) ميفرمايد كه ايشان گفته است اينكه امام(ع) فرموده «لا بأس»، يعني «لا بأس في مقام المقاولة قبل العقد»؛ اگر قبل از عقد آمد گفت اگر ده تومان خريدم، دوازده تومان میدهم، اگر ده تومان خريدم يازده تومان میدهم، اشکال ندارد. اما حين العقد ديگر نباید اينطور بگويد. اگر اين را با او حتمي كند، «فاذا جمع البيع» وقتي ميخواهد بيع را قطعي كند، ميگويد به يك نحو بيان كند «جعله جملة واحدة» -اين معني را من اضافه ميكنم- يعني رأس المال و ربح را يكي كند. مثلاً قبل از معامله گفته اگر ده تومان خريدم، دوازده تومان، اگر نه تومان خريدم، يازده تومان و اگر هشت تومان خريدم، ده تومان، بعد رفته با او صحبت كرده است. بعبارة أخري؛ گفته من هرچه خريدم، ميخواهم دو تومان روي آن بكشم. بعد آمده خريده و ميخواهد معامله كند. امام(ع) ميفرمايد رأس المال و ربح را يكي كند، يعني بگوید «أبيعك به دوازده تومان» . معنای «جملة واحدة» اين است.
فرمایش امام(رض)
امام(رض) در كتاب البيع فرمودهاند كه اگر «جملة واحدة» بمعناي «لفظ و کلام واحد» باشد، فرمودهاند نحّات وقتي «كلام» را معنا ميكنند ميگويند «كلامنا لفظ»، اگر مراد از اين «جملة واحدة»، جمله نحوي باشد كه در آن لفظ وجود دارد، اين اشعار به مدعاي اين استدلال كنندگان دارد كه امام(ع) ميفرمايد «جعله لفظا واحدا، كلاما واحدا». اما ميفرمايد به نظر ما در اين «جعله جملة واحدة»، «جمله» بمعناي «لفظ» نيست، بلکه «جمله» بمعناي «مبيع» است. يعني اين مبيع را مبيع واحد قرار دهد. آن وقت ميفرمايد معنا این میشود «و حاصل المراد ان المقاولة لا بأس بها لكن إذا عزم البيع باعه جملة واحدة أي سلعة واحدة». بعد در آخر فرمودند «مضافا الي أنّ العناية فيها بأمرٍ آخر غير اعتبار اللفظ»؛ عنايت در اين روايت به امر ديگري غير از اعتبار لفظ است. پس در اینجا سه مطلب فرمودهاند؛ مطلب اول اينكه استدلال به روايت در صورتي كه «جملة واحدة» بمعناي «لفظ» باشد. مطلب دوم فرمودند به نظر ما «جملة واحدة» بمعناي «مبيع واحد» است. مطلب سوم ميفرمايند أصلا روايت در مقام بيان اينكه معامله با لفظ يا بدون لفظ واقع ميشود نيست، بلکه در مقام بيان چيز ديگري است.نقد استاد بر فرمایش امام(ره)
اولاً: با قطع نظر از اين فرمايش امام(ره)، كساني كه ميخواهند به اين روايت استدلال كنند، أصلا كاري به «جملة واحدة» ندارند، ميگويند راوي به امام(ع) ميگويد من به ديگري ميگويم «أبيعك بده دوازه»، و با همين ميخواهد بيع واقع شود. امام(ع) ميفرمايد اينطور نگو، بگو «أبيعك دوازده تومان». معلوم ميشود اصل قول، مسأله را تمام ميكند. در مطلب اول امام(ره) ميفرمايد حالا گفتي گفتي. ولي چون لفظ مسأله را تمام ميكند، امام(ع) ميفرمايد حالا با اين لفظ كه ميخواهي بكار ببري، نگو «ابيعك بده دوازده». بله، يك مقاولهاي كن، مقاوله به اين معنا كه هنوز نگو «ابيعك»، بگو اگر رفتم ده تومان خريدم به دوازده تومان، يازده تومان خريدم به سيزده تومان، اما وقتي در مقام بيع ميخواهي بيع كني، بگو «أبيعك دوازده تومان».
پس معلوم ميشود كه اعتبار لفظ را از همين عبارت استفاده کردهاند. چون در ذهن سائل و در ذهن امام(ع) اين بوده كه تا ميگويد «ابيعك»، تمام ميشود.
پس اشكال ما بر فرمايش امام(ره) اين است که استدلال به روايت، روي كلمه «جملة واحدة» نيست. أصلا چون امام(ره) ميفرمايد اگر مراد از «جملة واحدة»، «لفظ واحد» باشد كه اصطلاح نحات است، آن وقت استدلال تمام است. استدلال روي خود كلمه «أبيعك» است. امام(ع) هم ميفرمايد اينطوري نگو، اينطوري بگو. معلوم ميشود در نظر امام(ع) و سائل مفروغٌ عنه بوده كه اگر لفظ بيايد مسأله تمام ميشود. امام(ع) ميفرمايد قبل از اينكه لفظ را بگويي، يك مراوضه و مقاولهاي كن، بعد از اين لفظ را بياور.
آن وقت اگر ما اينطور گفتيم، چه جوابي بايد از استدلال به روايت بدهيم؟
همان جوابي را كه در جلسه گذشته از حاشيه مصباح الفقاهه نقل كرديم. جواب اين است كه ميگوييم امام(ع) اينطور بيان ميكند، من اين را گفتم و معامله واقع شد. اما در مقام بيان اين نيست كه حتما «لفظ» معتبر است که اگر لفظ نباشد؛ نه معامله صحيح است و نه معامله لازم است نه يك معاملاتي است كه اينطوري واقع شد.
عبارت در حاشيه مصباح الفقاهه اين بود؛ «غاية ما يستفاد منها أن المعاملات المزبورة في تلك الروايات إنما أنشئت باللفظ، و من البديهي أنه لا إشعار في ذلك على اعتبار اللفظ في صحة البيع أو لزومه فضلا عن الدلالة عليه »؛ معاملاتي كه در اين روايات است با لفظ انشا شده است، اما دلالتي بر اين معنا ندارد كه اين لفظ در لزوم يا صحت دخالت دارد.
ثانياً: به امام(ره) عرض ميكنيم «جملة واحدة» بمعناي لفظ واحد است يعني چه؟ مگر در اينجا سائل ميخواسته بصورت دو سه تایي بفروشد؟ «به ده دوازده» يعني اگر ده تومان خريدم دوازده تومان ميفروشم، اما مبيع، مبيع واحدي است. از اول مفروض بوده که مبيع، مبيع واحدي است، مبيع كه متعدد و متكثر نبوده است، كه امام(ع) بفرمايند در مقام معامله اين را واحد قرار بده.
لذا اين بيان هم بيان درستي نيست.
اما آن بيان سوم ایشان كه فرمودند روايت در مقام بيان اعتبار لفظ نيست، بيان تامي است. در مقام بيان چيست؟ در مقام بيان اين است که وقتي ميخواهي معامله را قطعي كني، فقط ربح و رأس المال را با هم بگو، من اين را پانزده تومان ميفروشم. مثلا سيزده تومان خريدي، دو تومان هم ميخواهي ربح بگیری، ميشود پانزده تومان. اين راجع به اين روايت.
روايت بعد، روایتی است که در وسائل، ج17، صفحه 158، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب31، حديث 2 آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَن عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ بَيْعِ الْمَصَاحِفِ وَ شِرَائِهَا فَقَالَ لَا تَشْتَرِ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَكِنِ اشْتَرِ الْحَدِيدَ وَ الْوَرَقَ وَ الدَّفَّتَيْنِ وَ قُلْ أَشْتَرِي مِنْكَ هَذَا بِكَذَا وَ كَذَا»؛ سند روايت را بررسي كنيد و ببينيد سند روايت درست است يا نه؟
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
- استدلال بر عدم لزوم معاطات
- استدلال به روایات بر عدم لزوم معاطات
- استدلال به صحیحه العلاء بر جواز معاطات
- شیوه آموختن رجال
- اجتهاد در رجال
- تقسیم حدیث در لسان قدما
- فقه الحدیث روایت علاء در باب بیع
- بيع مراوضه
- شروح کتاب التهذیب
- نظر امام خمینی در مورد روایت علاء در بیع
- نقد نظر امام خمینی در مورد روایت علاء در بیع
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
استدلال به روايت دوم بر عدم لزوم معاطات و نقد امام (ره)
نظر شما