اوامر
جلسه 88- در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
چکیده نکات
معنای صیغه در اوامر ارشادی
قول حق در فرق میان اوامر مولوی و ارشادی
معنای صیغه در اوامر ارشادی بنا بر مبنای اصولیین
معنای صیغه در اوامر ارشادی بنا بر مبنای مختار
کلام محقق همدانی در حقیقت اوامر ارشادی
نظریۀ مرحوم روحانی در صیغه امر بداعیِ تهدید
بیان مرحوم روحانی از کلام محقق همدانی
منابع
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در مبحث صیغه 9 مطلب مورد بررسی قرار خواهد گرفت که ما فعلا در مبحث اول یعنی معنای صیغه هستیم. در این مبحث چهار نقطه مورد بررسی قرار میگیرد که از میان آنها سه نقطه را تا اینجا بحث کردهایم که عبارت باشند از: وحدة المعنی، ما هو المعنی، منشأ ظهور المعنی. در جلسه قبل منشأ ظهور صیغه در طلب جدی را مطرح کردیم و انظار در این زمینه را مورد بررسی قرار دادیم.
حکم در یک تقسیم، بر دو قسم است: مولوی و ارشادی. در مانند «أقیموا الصلاة» گفته شده است که امر مولوی است و در مانند «أطیعوا الله» امر ارشادی است. حال سوال این است آیا معنایی که برای صیغه امر بیان کردیم اعم است از امر مولوی و ارشادی یا فقط شامل امر مولوی میشود یا اینکه مطلب سومی باید در اینجا مطرح شود و آن اینکه بگوئیم تقسیم حکم به مولوی و ارشادی ربطی به موضوع له صیغه افعل ندارد. آیا باید یک معنای جامعی برای موضوع له صیغه امر ذکر شود که آن معنای جامع، هم شامل موارد استعمال در اوامر مولوی بشود و هم شامل موارد استعمال در اوامر ارشادی؟ یا اینکه، در موارد امر ارشادی باید بگوییم آن معنایی که برای صیغۀ امر گفتهایم جا ندارد و استعمال صیغۀ امر در موارد حکم ارشادی یک استعمال مجازی است.
از کلمات مشهور استفاده میشود که آنها قائل بودند موضوع له صیغه امر عبارت است از طلب، به این معنا که آمر میخواهد فعلی در خارج ایجاد شود و حال آنکه چنین معنایی در اوامر ارشادی وجود ندارد از آن رو که در موارد حکم ارشادی، یا ارشاد به فساد است مثل: «نهی النبی عن الغرر»، «لا تصلّ فی وبر ما لا یؤکل لحمه» و یا ارشاد به حکم عقل است مثل: «إعدلوا» و یا ارشاد به جزئیت و شرطیت و مانعیت و امثال اینهاست. در اینگونه اوامر مولی از عبد طلب نمیکند که در عالم خارج این فعل را بیاورد و یا ترک کند. پس آمر هیچ طلبی در امر خود در موارد ارشاد ندارد. بنابراین در این موارد باید بگوییم که امر در یک معنای دیگری غیر از طلب به کار رفته است.
فرق میان اوامر مولوی و اوامر ارشادی در بخشهای مختلفی از اصول مطرح شده است و ما نیز قبلا این بحث را به صورت تحقیقی بیان کردیم[1] و نظر ما این شد که اگر امری از جانب مولی به عنوان اینکه مولی است صادر شود، به آن امر مولوی میگوییم. اما اگر مولی به عنوان مولی طلبی ندارد، بلکه میخواهد به وجود یک مصلحت موجوده در یک فعلی ارشاد کند، و مثلا میخواهد به عبد بگوید این فعل این مصلحت را دارد، و اگر میخواهی این مصلحت را به دست بیاوری باید این فعل را انجام بدهی، اما برای خود مولی طلبی و مطلوبی به عنوان اینکه مولی است وجود ندارد، دراینصورت به آن امر ارشادی گویند.
به عبارت دیگر، در اوامر ارشادی در حقیقت اخبار از وجود یک مصلحتی در یک فعلی است، و موافقت با آن امر ثواب ندارد همچنان که مخالفت آن هم عقاب ندارد اما شارع میگوید اگر میخواهی به این مصلحت برسی، این فعل را باید انجام بدهی. کما اینکه امر به «أطیعوا الله» ارشاد است به اینکه در اطاعت خدا یک مصلحتی وجود دارد و اگر کسی بخواهد آن مصالح را به دست بیاورد باید خدا را اطاعت کند، اما خود این امر در «اطیعوا» اینطور نیست که مطلوب برای مولی بما انه مولی باشد و طلبی و بعث و تحریکی در آن وجود داشته باشد. در مقابل، در اوامر مولوی مولی میگوید نماز برای من مطلوب است، و از این حیث که صلاة مطلوب مولی است عبد باید برای اتیان آن اقدام کند.
البته در متعلق اوامر مولوی مصلحت وجود دارد، ولی مهم این است که اطاعت زمانی صدق میکند که عبد مِن حیث إنه مطلوبٌ للمولی، این عمل را امتثال کند، ولی در اوامر ارشادی اطاعت به این است که ما آن مصلحت را به دست میآوریم نه من حیث إنه مطلوبٌ للآمر و المولی. پس به حسب تحلیل، در اوامر مولوی طلب، بعث و تحریک وجود دارد و آن فعل مطلوب مولی من حیث إنه مولی است و چون مطلوب مولاست عبد آن عمل را انجام میدهد. این میشود امر مولوی. لذا گاهی اوقات در مبادی عرفیه، مولی به چیزی امر میکند که خود عمل کننده و مأمور میگوید فایدهای در آن نیست ولی چون مطلوب مولاست انجام میدهد و این هم امر مولوی است. اما در امر ارشادی، بعث و طلب و تحریکی وجود ندارد، بلکه بنا بر رأی مشهور اخبار است به اینکه در این فعل مصلحت وجود دارد و اگر این فعل انجام شود مصلحت آن فعل نصیب فاعل خواهد شد.
مثلاً در نهی از عبادت در ایام حیض برای حائض، اگر بگوئیم این نهی مولوی است در اینصورت عبادت یک حرمت ذاتی پیدا میکند، یعنی اگر زنی در آن ایام نماز خواند این نماز حرمت مولوی ذاتی دارد و این زن کار حرامی انجام داده است. اما اگر گفتیم این نهی ارشادی است، یعنی ارشاد و اخبار به این مطلب است که نماز در این ایام مصلحتی ندارد، دراینصورت از آن نهی نمیتوان حرمت ذاتی عمل را استفاده کرد بدین معنا که اگر زن در ایام حیض نماز خواند کار حرامی انجام داده است. نهایت این است که آن زن کار لغوی انجام داده است. چون اوامر و نواهی ارشادی دائر مدار همین وجود مصلحت و مفسده است، اما زائد بر این، نسبت به خود مولی هیچ اثری ندارد و لذا میگوییم در آن ثواب و عقاب نیست. قدماء وقتی میخواستند فرق بین امر مولوی و ارشادی را بگویند به لازمش معنا میکردند یعنی در اوامر مولوی اشاره به وجود ثواب و عقاب میکردند که این لازمهی مولوی بودن است و عدم وجود ثواب و عقاب لازمهی ارشادی بودن است اما تفسیرش همین بیانی است که بیان شد.
مشهور قبل از مرحوم آخوند که میگفتند موضوع له صیغه افعل طلب است در مورد اوامر ارشادی قائلند که امر ارشادی اصلاً امر نیست، زیرا طلب در آن وجود ندارد و مولی فقط ارشاد میکند به اینکه در این عمل مصلحت وجود دارد. لذا گاهی هم از آن به امر صوری و ظاهری تعبیر میکنند، یعنی واقعاً امر نیست. بنا بر مبنای آخوند هم طلب وجود ندارد چون در امر ارشادی اصلاً طلب حقیقی و انشائی وجود ندارد، بلکه تنها اخبار از وجود مصلحت در متعلق فعل است. در امر به داعی تهدید، طلب انشائی معنا دارد، همچنان که در امر به داعی تعجیز نیز طلب انشائی معنا دارد ولی در امر ارشادی طلب معنا ندارد و تصور نمیشود. بنا بر مبانی دیگران نیز مطلب واضح است. نائینی که میفرماید صیغه إفعل برای نسبت ایقاعیه است، باز در اوامر ارشادی چنین نسبتی نداریم! چون فرض این است که بعثی از آمر نیست تا انبعاثی از مکلف باشد و نسبتی بین آمر و مأمور و فعل شکل گیرد. نسبت ارسالیه، نسبت طلبیه یا نسبت تکوینیه نیز در امر ارشادی معنا ندارد. در ارشاد هیچ یک از اینها وجود ندارد.
بنا بر مبنایی که ما به تبع مرحوم محقق حائری اختیار کردیم امر ارشادی حکایت میکند از ارشاد. یکی از امتیازات مبنای مرحوم آقای حائری همین است که انشائیات حکائیات هستند، یعنی حکایت میکنند از یک حقیقتی در نفس. حال در اوامر مولوی حقیقت در نفس ارادۀ ایجاد این فعل در عالم خارج به عنوان اینکه امر مولی است، اما در اوامر ارشادی فقط حکایت از این میکند که مولی اراده ارشاد دارد. مشهور میگویند امر در اوامر ارشادی مجازاً در اخبار استعمال میشود، ولی ما میگوییم مجاز نیست و حکایت است. بنابراین امر در همه جا حکایت است بدین معنا که امر در «اطیعوا الله» حکایت از این است که مولی ارشاد کرده است و امر در «اطیعوا الرسول» که مولوی است، حکایت از طلب در نفس مولی دارد. هر دو هم صیغه امر هستند و این صیغة موضوعةٌ للحکایة عن الحقایق الموجودة فی النفس، لکن در اطیعوا الرسول حقیقت این است که اطاعت رسول مطلوب برای خدا من حیث إنه مولاست، یعنی خدا میگوید چون من مولای شما هستم باید از رسول من اطاعت کنید، اما در اطیعوا الله این امر مولوی وجود ندارد و حکایت از ارشاد است، ارشاد به اینکه اگر بخواهید به رستگاری برسید باید از خدا اطاعت کنید. دراینصورت دیگر نمیگوئیم اطاعت خدا در اتیان صلاة دو عنوان دارد، یک عنوان المصلحة الموجودة فی الصلاة، دیگری هم المصلحة الموجودة فی الاطاعة به دلیل «أطیعوا الله». خیر، تنها همان مصلحت نماز است، و امر به اطاعت ارشاد است به اینکه این مصلحت صلاتی را به دست بیاورید، این یک بیان اجمالی برای اینکه بنا بر مبانی مختلف چگونه صیغهی إفعل را به اوامر مولوی و ارشادی تقسیم کنیم.
ممکن است مستشکلی بگوید مولویت و ارشادیت از اقسام حکم است، یعنی آنجایی که ما یک حکمی داریم، این حکم در جایی که اعتبار علی ذمة المکلف است یا مولوی است یا ارشادی، و این چه ارتباطی به مدلول صیغه افعل دارد؟ چه بسا از فرمایشات مرحوم فقیه همدانی این مطلب استفاده میشود. مدعای ایشان این است که مستعمل فیه یا موضوع له صیغه إفعل چه در حکم مولوی و چه در حکم ارشادی یکی است، فرقی ندارد. مرحوم روحانی در کتاب منتقی الاصول خلاصهای از فرمایش محقق همدانی را ذکر کرده است.
اولاً خود صاحب منتقی در اینکه موضوع له صیغه إفعل در موارد تهدید و تعجیز چیست میفرماید صیغه إفعل در همین موارد تهدید و تعجیز در معنای حقیقی خودش استعمال میشود، یعنی همان بعث و تحریک. در «اعملوا ما شئتم» هم بعث وجود دارد، همچنانکه در «فأتوا بسورة من مثله» بعث وجود دارد، لکن موضوع تکلیف مقید است و تکلیف بر یک موضوع خاص وارد شده نه بر مطلق مکلف. موضوع در «اقیموا الصلاة» یا در «کتب علیکم الصیام» مطلق المکلف است، اما در تعجیز خدای تبارک و تعالی میفرماید شما عاجزید از اینکه یک آیه مثل این قرآن یا یک سوره مثل این قرآن بیاورید. در این مورد هم تکلیف حقیقی وجود دارد، تکلیف حقیقی هم معلق بر قدرت مکلف است، پس ان کنت قادرا علی ذلک بروید و مثل قرآن را بیاورید ولی چون قدرت ندارید اصلا مکلف به این تکلیف نیستند. قبل از آخوند میگفتند امر در موارد تعجیز در معنای مجازی استعمال شده است، آخوند فرمود معنای امر در موارد تعجیز هم طلب انشائی است لکن به داعیِ تعجیز. بنابراین از نظر مرحوم روحانی بعث حقیقی در موارد تهدید و تعجیز و امثالهم وجود دارد لکن موضوع آن اوامر خاص است:
«فالأولى ان يقال في هذه الموارد: ان الصيغة مستعملة فيها في معناها الحقيقي و بداعي البعث و التحريك، إلا ان موضوع التكليف مقيد، فالتكليف وارد على الموضوع الخاصّ لا مطلق المكلف، ففي مورد التعجيز يكون التكليف الحقيقي معلقا على قدرة المكلف بناء على ادعائه، فيقال له في الحقيقة: «ان كنت قادرا على ذلك فأت به»، فحيث انه لا يستطيع ذلك و لا يقدر عليه لا يكون مكلفا، لا بلحاظ عدم كون التكليف حقيقيا، بل بلحاظ انكشاف عدم توفر شرط التكليف فيه و عدم كونه مصداقا لموضوع الحكم، فموضوع الحكم هاهنا هو القادر لا مطلق المكلف. و هكذا يقال في التهديد فان الحكم فيه مشروط بمخالفة الأمر في مكروهة و ما لا يرضى بفعله و عدم الخوف من عقابه، فيقول له: «افعل هذا إذا كنت لا تخاف من العقاب و مصرا على فعل المكروه عندي»، فالموضوع خاص في المقام، و هكذا الكلام في البواقي.
و مثل هذا يقال في الأوامر الواردة في أجزاء الصلاة، فان المشهور على انها أوامر إرشادية تتكفل الإرشاد إلى جزئية السورة مثلا و غيرها.» [2]
پس مرحوم روحانی میگوید حتی در موارد تعجیز و تهدید هم بعث حقیقتاً وجود دارد و خداوند طلب حقیقی دارد، به این معنا که منکرین مدعی هستند پس به آنها میگوید طبق ادعای خودتان مثل قرآن را بیاورید، ولی نمیتوانید. در عرف هم همینطور است. یک کسی که ادعاهای گزافی دارد به او میگویند پس آنچه ادعا میکنی را انجام بده، اما میدانی که نمیتوانی. پس بعث و تحریک وجود دارد ولی به شرط قدرت است. لذا ایشان میفرماید در تمام این موارد در همان بعث استعمال میشود اما به لحاظ یک مکلف و تکلیف خاص و نه به لحاظ مطلق التکلیف. بعد از این میفرمایند از نظر مشهور اوامر ارشادیه متکفل بعث نیستند، درحالیکه در این موارد هم بعث وجود دارد اما بعث به یک تکلیف خاص و مکلف خاص، و نه مطلق التکلیف.
بعد ایشان میفرمایند و لکن للفقیه الهمدانی تحقیقٌ فیها یعنی در اوامر ارشادی که این کلام هم یک مقداری نزدیک به این مختار صاحب منتقی است:
«و لكن للفقيه الهمداني تحقيق فيها لا بأس فيه و هو: انها أوامر مولوية حقيقية إلا انها واردة على موضوع خاص، و هو من يريد الإتيان بالمركب الصلاتي كاملا و على وجهه، فكأنه قيل لهذا الشخص: «ائت بالسورة»، فمن لا يريد ذلك لا يكلّف بهذا التكليف، فالامر مولوي لكن موضوعه خاص.»[3]
ابتدا خلاصهای از توضیح مرحوم روحانی از کلام فقیه همدانی را ذکر میکنیم و بعد به تفصیل از کلمات خود ایشان نظریهشان را بیان میکنیم؛ صاحب منتقی میفرماید از نظر محقق همدانی اوامر ارشادی هم در حقیقت مولوی هستند و در آن بعث و طلب وجود دارد، با این تفاوت که موضوعشان خاص است. موضوع امر ارشادی عبارت است از «من یرید الاتیان بالمرکب الصلاتی کاملاً و علی وجهه». وقتی روایت میگوید «ائت بالسورة»، مشهور اصولیین آن را اینطور معنا میکنند که امر مولی ارشادٌ إلی الجزئیة، مثل روایتِ «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب» که ارشادٌ إلی الجزئیة، و «لا صلاة إلا بطهور» ارشادٌ إلی الشرطیة، و هیچ طلبی و بعث و تحریکی در آن وجود ندارد.
در مقابل، مرحوم همدانی میگوید در این موارد هم طلب وجود دارد لکن متعلقش خاص است، مکلفش خاص است، موضوعش خاص است، به این معنا که مولی از آن مکلفی که میخواهد نماز و مرکب صلاتی را به نحو کامل انجام بدهد میخواهد که سوره را هم جزء آن قرار دهد، گویا از اول مستقلاً میگوید «إئت بالسورة». پس بعث وجود دارد. اما فمن لا یرید ذلک یعنی کسی که نمیخواهد مرکب کامل را بیاورد، لا یکلف بهذا التکلیف. فالامر مولویٌ. پس همه مواردی که مشهور میگویند ارشادی است، از نظر صاحب مصباح الفقیه مولوی است لکن موضوعش خاص است. حال باید ببینیم این توضیح صاحب منتقی از کلام محقق همدانی صحیح است یا خیر.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
منابع
- الروحانی، محمد. منتقی الأصول. 7 ج. قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413.
[1]- مقرّر: به نظر میرسد بهترین جایی در اصول که باید بحث از فرق میان اوامر مولوی و ارشادی مطرح شود همین جا میباشد که بحث در معنای صیغۀ امر است و باید روشن کرد که آیا این معنا شامل موارد ارشادی هم میشود یا خیر.
[2]- محمد الروحانی، منتقی الأصول (قم: دفتر آيت الله سيد محمد حسينی روحانی، 1413)، ج 1، 398.
[3]- همان.
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
معنای صیغه در اوامر ارشادی
قول حق در فرق میان اوامر مولوی و ارشادی
معنای صیغه در اوامر ارشادی بنا بر مبنای اصولیین
معنای صیغه در اوامر ارشادی بنا بر مبنای مختار
کلام محقق همدانی در حقیقت اوامر ارشادی
نظریۀ مرحوم روحانی در صیغه امر بداعیِ تهدید
بیان مرحوم روحانی از کلام محقق همدانی
منابع
نظر شما