اوامر
جلسه 87- در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
چکیده نکات
نقدِ ایجادی بودن انشاء و بیان حقیقتِ آن
نقدِ معناداریِ صیغۀ انشاء
مناشئِ ظهور صیغۀ امر در طلب حقیقی
نظریۀ مرحوم آخوند: شرط الوضع
نظریۀ مرحوم امام: بالتبادر
نظریۀ محقق خوئی: بالتبادر
نظریۀ محقق عراقی: اطلاق مقامی
نظریۀ محقق اصفهانی: انصراف، اطلاق، اصل عقلائی
نظریۀ مختار: کثرت استعمال
نقد مبنای آخوند در شرط الوضع
منابع
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
بحث از موضوع صیغه إفعل تمام شد و به این نتیجه رسیدیم که در میان همۀ اقوال و انظار آنچه هم عرف و هم عقلا مصاحب با او هستند و از جمیع اشکالاتی که بر سایر انظار مبرّاست فرمایش مرحوم محقق حائری اعلی الله مقامه الشریف است و به این نتیجه رسیدیم که این صیغه موضوعةٌ للحکایة عن الحقایق الموجودة فی النفس، و عن الارادة الموجودة فی النفس. صیغه امر حکایت از یک معنا نمیکند، حکایت از یک حقیقتی میکند و همچنین در دوره سابق به این نظر رسیده بودیم که صیغه إفعل موضوعةٌ للنسبة الایقاعیة یعنی همان که مرحوم محقق نائینی قائل شده بود اما با این تحقیقی که در این دوره مجدداً شد نظر محقق حائری تقویت شد.
نکتۀ اول اینکه مشهور علماء گفتهاند حقیقت انشاء عبارت از ایجاد است و حال آنکه این مطلب عرفی نیست. ایجاد نه در عالم تکوین معقول است و نه در عالم اعتبار و اصلاً ایجادی وجود ندارد. گویا از بس این مطلب از مشهور تکرار شده است ما آن را پذیرفتهایم و الا عرف آن را قبول ندارد. در نگاه عرف، وقتی متکلم صیغۀ امر را به کار میبرد در واقع دارد از ارادۀ نفسانی خود حکایت میکند. بعث، ارسال، ایجاد، ایقاع ساختۀ اصولیین است و الا نه عرف با آن مساعد است و نه عقلا.
نکتۀ دوم اینکه این مبنا غیر از آن مبنای مختاری است که قبلا به آن ملتزم بودهایم. در حقیقت انشاء هم در دوره سابق و هم در همین دوره به همان حرف مشهور قائل بودیم یعنی ایجاد المعنی باللفظ، و حال از آن مبنا رفع ید کردهایم و سخنانی مثل کلام محقق اصفهانی که میفرمود لفظ وجود تنزیلی معناست را کنار گذاشتهایم. انشاء اصلاً ایجاد نیست، گرچه سابقا از مشهور خیلی دفاع میکردیم و میگفتیم مراد مشهور از ایجاد المعنی باللفظ ایجاد اعتباری است. حال با این تحقیقی که کردیم روشن شد که ایجاد اعتباری هم اصلاً معنای معقولی ندارد. لفظ در عالم اعتبار چیزی را ایجاد نمیکند، بلکه فقط موضوع برای اعتبار عقلا درست میکند. لذا خلاصۀ مبنای مختار این است که حقیقت انشاء عبارت است از حکایت لفظ از حقایق موجودة در نفس.
در ملکیت هم همینطور است. لفظ «بعتُ» حکایت میکند از اینکه بایع ارادۀ نقل و انتقال دارد نه اینکه با لفظ، ملکیت ایجاد شود، بلکه متکلم با «بِعتُ» اولا حکایت میکند از ارادهاش برای نقل و انتقال، و ثانیا این موضوع قرار میگیرد که عقلا بر آن، اثری را مترتب کنند. اعتبار، عقلایی است ولی لفظ چیزی را ایجاد نمیکند، حتی در عالم اعتبار. قبلاً هم متذکر شدهایم که اعتبار معلول معتبِر است. روشن است که وقتی عقلا اعتبار میکنند آن معتبَر موجود میشود، نه اینکه لفظ علت ایجاد معتبَر شود. به قول آقای خوئی لفظ مبرِز اعتباری است که آمر یا متکلم در نفس خویش دارد و این مبرز موضوع برای اعتبار عقلاست.
با تحلیلی که از کلام محقق حائری ارائه شد معلوم میشود که با کلام آقای خوئی در حقیقت انشاء و کلام محقق عراقی در حقیقت حکم یکی است و مبنای صحیح را به دست میدهد.. آقا ضیاء عراقی در بیانِ حقیقت حکم قائل به ارادۀ مبرزه است یعنی ارادهای که ابراز میشود. [1] آقای خوئی هم در حکم و هم در انشاء میگوید ابرازِ آن اعتبار نفسانی.[2] آقای حائری هم میگوید لفظ انشائی حکایت از آن اراده نفسانی میکند. این سه قول در یک نقطهای با هم مشترکند اما همچنان یک فرق عمده بین این اقوال وجود دارد و آن اینکه مرحوم آقای خوئی معنا را به عنوان موضوع له قرار میدهد نه خود آن حقیقت نفسانی را اما مرحوم آقای حائری خود حقیقت نفسانی را موضوع له قرار داده و حقّ با ایشان است که الفاظ انشاء اصلاً معنا ندارند و در واقع، وقتی تامل کنیم معلوم میشود که این الفاظ مثل یک علائمی هستند و خودشان معنا ندارند به این صورت که واضع بگوید صیغه إفعل را وضع میکنم برای النسبة الطلبیة یا النسبة الارسالیة؛ شاهدش این است که در کتب لغت برای هیئت امر موضوع له ذکر نشده است. اصولیها تلاش کردند تا یک موضوع له برایش درست کنند. متکلم با صیغۀ امر یا وقوع فعل در عالم خارج را اراده میکند، و یا تهدید مخاطب و امثال ذلک را. اهل لسان میگویند صیغه اصلاً معنا ندارد تا بخواهد مشترک لفظی بشود بلکه حکایت از این ارادههای نفسانی میکنند.
بزرگان از قدماء و متاخرین مثل آخوند، محقق اصفهانی، محقق عراقی، محقق خوئی، مرحوم امام و دیگران بحثهای فراوانی کردهاند راجع به اینکه صیغۀ إفعل در چه چیزی ظهور دارد چرا که این مطلب در استنباطات فقهی بسیار اثرگذار است. حال میخواهیم منشأ این ظهور را بیابیم. قدما معتقد بودند صیغه إفعل برای طلب وضع شده، حال یا تمسک میکردند به تبادر یا به هر دلیل دیگری، و به همین جهت استعمال صیغه در معانی دیگر را مجاز میدانستند.
آخوند فرمود منشأ ظهور شرط الوضع است. ایشان میگوید صیغه إفعل وضع شده است برای الطلب الانشائی و ظاهر است در جایی که این طلب انشائی به داعی طلب حقیقی باشد. اگر پرسیده شود منشأ این ظهور چیست، ایشان پاسخ میدهد شرط الوضع است. واضع در هنگام وضع شرطی قرار داده است.[3] مرحوم آخوند از این راه منشأ ظهور صیغه در طلب حقیقی را مطرح کرد:
«قصارى ما يمكن أن يدّعى أن تكون الصيغة موضوعة لإنشاء الطلب فيما إذا كان بداعي البعث و التحريك، لا بداع آخر منها ، فيكون إنشاء الطلب بها بعثا حقيقة، و إنشاؤه بها تهديدا مجازا.»[4]
پس آخوند قائل است منشأ ظهور شرط الوضع است. ایشان فرمود صیغه إفعل برای طلب انشائی وضع شده و اگر استعمال صیغه در طلب انشائی به داعی طلب حقیقی باشد استعمال حقیقی است و اگر طلب انشائی به داعی تهدید و دیگر دواعی باشد استعمال مجاز خواهد بود.
امام میفرماید متبادر از إفعل البعث و الإغراء الاعتباري في عالم الاعتبار است در نتیجه در جایی که برای تحریک نیست، مثلا برای تهدید است، استعمال مجازی خواهد بود:
«و الظاهر أنّ المتبادر من صيغة الأمر: هو البعث و الإغراء الاعتباري في عالم الاعتبار - أعني في دائرة المولوية و العبودية - و المعاني الكثيرة التي عدّت لصيغة الأمر ليست معانيها، و لم توضع الهيئة لها، و لم تستعمل فيها في عرض استعمالها في البعث و الإغراء. بل هي مستعملة فيها مجازاً على حذو سائر الاستعمالات المجازية؛»[5]
آقای خوئی فرمود در جایی که ابراز از یک اعتبار نفسانی باشد استعمال حقیقی و در جایی که ابراز به داعی تهدید باشد میشود استعمال مجازی است، دلیل ایشان نیز تبادر است:
«ثم بعد ان كانت الصيغة تستعمل في معان متعددة كما عرفت، فهل هي موضوعة بإزائها على نحو الاشتراك اللفظي، أو موضوعة لواحد منها و يكون استعمالها في غيره مجازاً و جهان: الظاهر هو الثاني، و ذلك لأن المتبادر من الصيغة عند إطلاقها هو إبراز اعتبار الفعل على ذمة المكلف في الخارج، و اما إرادة إبراز التهديد منها أو السخرية أو الاستهزاء أو نحو ذلك فتحتاج إلى نصب قرينة و بدونها لا دلالة لها على ذلك و من الطبيعي ان ذلك علامة كونها موضوعة بإزاء المعنى الأول، دون غيره من المعاني.»[6]
مرحوم محقق عراقی که موضوع له صیغه را النسبة الارسالیة میداند و میگوید صیغه إفعل ظهور در ارسال و تحریک و نسبت ارسالی دارد، در باب منشأ این ظهور میفرماید اولاً دلیل اول عبارت از اطلاق مقامی است و ثانیاً در هنگام شک به ظاهر حال متکلم رجوع میکنیم:
«نعم فى مقام تشخيص المراد يمكن ان يدعى ان الصيغة عند اطلاقها تنصرف الى ما كان الداعي فيه بنحو البعث و التحريك لاحتياج غيره الى عناية زائدة فينفي باطلاق الصيغة و لكن لا يخفى انه يمنع الاخذ باطلاقها، إذ هذه الدواعي ليست دخيلة في المستعمل فيه فلذا لا يتمسك بالاطلاق اللفظي، نعم لا مانع من الاطلاق المقامي. فان أحرز ان المولى في مقام البيان فينصرف الى الارادة الحقيقية و انه في مقام الجد لا في مقام السخرية و الهزل و أما لو شك فى انه أراد ذلك أم لا، يرجع الى ظاهر حال المتكلم، فان ظاهر حاله يقتضي الإرادة الحقيقية. و هو أصل يرجع اليه في مقامنا و امثاله، لاعتبار ذلك عند العقلاء و يرجعون اليه عنه الشك، كما لا يخفى.»[7]
اگر متکلم در مقام بیان همه مرادات خودش باشد و قرینهای بر اینکه بخواهد تهدید یا تعجیز کند نیاورد، ما از اطلاق مقامی استفاده میکنیم که صیغه ظهور در نسبت ارسالیه دارد. اگر شک کنیم متکلم در مقام بیان است یا نه، به ظاهر حال متکلم تمسک میکنیم؛ یعنی اطلاق مقامی در جایی است که ما احراز کردیم متکلم در مقام بیان است که میگوییم ظهور در همان جدّیت دارد، اما در جایی که نمیدانیم متکلم در مقام بیان است یا نه، از ظاهر حال متکلم استفاده میکنیم.
مرحوم عراقی اول این مسئله را مطرح میکند که چرا حرف از اطلاق لفظی نمیزند و نمیگوید صیغۀ إفعل به اطلاق لفظی دلالت دارد بر اینکه متکلم بر انجام این عمل قصد جدی دارد. ایشان میفرمایند زیرا این حرف آخوند را قبول نکرده است که صیغه در سایر معانی اصلاً استعمال نمیشود. اگر صیغۀ إفعل هم در طلب جدی و هم در تهدید و تعجیز استعمال میشد و آنها مستعمل فیه بودند از راه اطلاق لفظی وارد میشدیم و میگفتیم قرینهای بر آن معنا نیاورده پس اینجا ارادۀ جدی دارد. تمام قدما میگویند صیغه در سایر معانی استعمال میشود و مرحوم عراقی به تبع مرحوم آخوند فرمود خیر، اینها دواعی هستند، وقتی عنوان دواعی پیدا کردند دیگر مستعمل فیه نیستند، و وقتی مستعمل فیه نشدند دیگر جایی برای اطلاق لفظی نیست. اطلاق لفظی در جایی است که بگوئید این لفظ در این معانی مجازی هم استعمال میشود؛ حال یا از راه اصالة الحقیقة یا از راه اصالة الاطلاق آن معنای اول را اثبات کنید. اطلاق لفظی در جایی است که تهدید و تعجیز در دایره مستعمل فیه و معنا قرار میگیرد، اگر در دایره معنا قرار گرفت میگوئیم این لفظ برای اینکه در آن معنا بخواهد استعمال بشود نیاز به قرینه و قید دارد و چون آن قید نیامده اصالة الاطلاق میگوید در آن معنای النسبة الارسالیة استعمال شده.
پس ایشان میگوید اطلاق لفظی نداریم، بلکه اطلاق مقامی داریم. اطلاق مقامی هم منوط به این است که ما احراز کنیم مولی در مقام بیان است، اگر این را احراز کردیم اینجا از ارادۀ حقیقیه استفاده میکنیم و اینکه مولی در مقام جد است و نه در مقام سخریت و هزل. پس تا اینجا یک مرحله این شد که اطلاق لفظی در کار نیست، دوم اینکه اطلاق مقامی در کار است. مرحله سوم این است که اگر شک کردیم متکلم در مقام بیان هست یا نه به ظاهر حال متکلم رجوع میکنیم. فإن ظاهر حاله یقتضی الارادة الحقیقیة و هو اصلٌ یرجع إلیه فی مقامنا و امثاله لإعتبار ذلک عند العقلا و یرجعون إلیه عند الشک؛ یعنی ظاهر حال متکلم این است که الآن دارد جدی حرف میزند. گاهی یک کسی یک حرفی به انسان میزند انسان ناراحت میشود و برای اینکه مسئله را تمام کند میگوید شوخی کردم! انسان برای اینکه حمل بر جد میکند ناراحت میشود. این ظاهری است که عقلا به آن رجوع میکنند.
بعد از آخوند کلام مرحوم اصفهانی ذکر شد که توضیحی هم برای کلام آخوند است. ایشان هم به اقتضاء مقدمات حکمت، و هم به انصراف و هم به اصل عقلائی تمسک میکند و میفرماید:
«[فاستعمالها في الطلب بسائر الدواعي خلاف الوضع]
لا الموضوع له، و ما يمكن إثبات نتيجة هذه الدعوى به امور:
منها: انصرافها إلى ما كان بداعي الجدّ: فإنّ غلبة الاستعمال بداعي الجدّ ربّما يصير من القرائن الحافّة باللفظ، فيكون اللفظ بما احتفّت به ظاهرا فيما إذا كان الإنشاء بداعي الجدّ، إلا أن الشأن في بلوغ الغلبة إلى ذلك الحدّ؛ لكثرة الاستعمال بسائر الدواعي، و لو بلحاظ المجموع. فتأمل.[8]
منها: اقتضاء مقدّمات الحكمة: فإنّ المستعمل فيه، و إن كان مهملا من حيث الدواعي، و كان التقييد بداعي الجدّ تقييدا للمهمل بالدقّة، إلاّ أنه عرفا ليس في عرض غيره من الدواعي؛ إذ لو كان الداعي جدّ المنشأ، فكأنّ المنشئ لم يزد على ما أنشأ.
منها: الأصل العقلائي؛ إذ كما أنّ الطريقة العقلائية في الإرادة الاستعمالية على مطابقة المستعمل فيه للموضوع له، مع شيوع المجازات في الغاية، كذلك سيرتهم و بناؤهم على مطابقة الإرادة الاستعمالية للإرادة الجدية.
و بالجملة: الأصل في الأفعال حملها على الجد حتى يظهر خلافه، و كثرة الصدور عن غير الجد لا يوجب سدّ باب الأصل المزبور. فتدبر.»[9]
نظریۀ شهید صدر: اصالة التطابق
مرحوم آقای صدر هم به سراغ اصالة التطابق بین المدلول التصوری و المدلول التصدیقی رفته و میفرماید:
«انّ سائر الدواعي غير الطلب بحسب النّظر العرفي فيها مئونة زائدة على أصل الطلب و الإرادة لأن من يستهزئ أو يريد التعجيز أيضا يريد الفعل فهو يتقمص قميص من يريد و يطلب الفعل حتى يظهر عجزه أو السخرية به فالطبع الأولي هو الكشف عن الإرادة و الباقي مشتمل على مئونة زائدة منفية بالإطلاق و مقدمات الحكمة.»[10]
به نظر میرسد در ما نحن فیه مجالی برای تبادر نیست. اگر متبادر از صیغه إفعل همان معنایی بود که آقای خوئی و مرحوم امام قائل شدند، در اینصورت دیگر محلی برای بحث و نزاع نبود. لکن آخوند میگوید معنا عبارت از طلب انشائی است و مرحوم عراقی میگوید النسبة الارسالیة ، و محقق نائینی میگوید النسبة الایقاعیة. با توجه به این مبانی دیگر مجالی برای تبادر نیست. آنچه در اینجا مهم است و باید به آن تمسک کرد غلبة الاستعمال است که مرحوم اصفهانی هم روی این دلیل تکیه کرد لکن در صغرای آن خدشه کرد،[11] ولی به نظر میرسد صغرایش هم درست باشد، یعنی وقتی ما موارد استعمال صیغه إفعل را میبینیم استعمال غالباً در جایی است که حکایت از ارادۀ وقوع فعل در عالم خارج دارد. ارادۀ تهدید و تعجیز و تسخیر و امثال آن خیلی کم هست. غلبة الاستعمال در جایی است که کشف از یک اراده جدی میکند. آقای خوئی هم ای کاش از همین راه وارد میشد چون این غلبة الاستعمال در میدان وجود دارد.
مبنای مختار این است که غلبه در موضوعات حجت است یعنی موجب ظن میشود. الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب که در کلمات اصولیین قدیم این قاعدة عقلائیِ مسلّم زیاد آمده است، لکن فی الموضوعات، لا فی الاحکام. اینجا هم از همین راه مبنای خودمان را تمام میکنیم. آنهایی که ظن در موضوعات را حجت نمیدانند – کما اینکه ظاهرش این است بزرگانی که در اینجا قول آنها ذکر شد حجت نمیدانند – آنها چارهای ندارند مگر اینکه به تبادر تمسک کنند ولی تمسک به تبادر تمسک به چیزی است که نفعی ندارد چرا که لا یثمن و لا یغنی من جوع. در مقابل گفته میشود تبادر برخلاف آن است و اشکال تمام است. ولی غلبة الاستعمال اینطور نیست. استعمالات خارجی قابل بررسی و ارزیابی است.
پس در باب مناشئ ظهور مبانی دیگر مورد قبول نیست. شرط الوضع را قبول نداریم چون ما اصل مبنای آخوند را قبول نکردیم. حال بر فرض مبنای ایشان را قبول کنیم سوال این است که شرط را از کجا پیدا کردید؟ بالاخره واضع در جایی باید به این تصریح کرده باشد، و حال آنکه چنین تصریحی نداریم. یا اینکه باید از راههای دیگر به این شرط برسیم بر فرض که آنها هم مفقود است. بر فرض که واضع چنین شرطی کرده باشد، چه کسی گفته عمل به آن شرط لازم است. بر فرضی هم که لازم العمل باشد پس استعمال برخلاف شرط باید غلط باشد و حال آنکه مرحوم آخوند این استعمال را مجازی میداند، مگر اینکه بگوئیم مجاز یک معنای موسّع دارد که شامل این استعمال هم بشود که مانعی هم ندارد. مجاز اصطلاح است و لا مشاحة فی الاصطلاح.
حرف آخوند هم از حیث مبنا و هم از حیث جزئیات آن همگی مخدوش است و اشکال دارد و در کلمات دیگران هم خدشه کردیم. در مورد آقای حائری هم نیافتیم که ایشان منشأ ظهور را چه چیزی قرار داده ولی به نظر میرسد غلبةالاستعمال میتواند منشأظهور باشد و این مطلب تمام است.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
منابع
- آخوند خراسانی، محمد کاظم. کفایة الأصول. 3 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430.
- ———. کفایة الأصول (حواشي المشکيني). ابوالحسن مشکینی اردبیلی. 2 ج. تهران: اسلامیه، 1372.
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- الصدر، محمد باقر. بحوث في علم الأصول. محمود هاشمی شاهرودی. 7 ج. قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1417.
- العراقی، آقا ضیاء الدین. نهایة الأفکار. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417.
- خمینی، روح الله. جواهر الأصول. 6 ج. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1376.
- خویی، ابوالقاسم. محاضرات فی أصول الفقه. محمد اسحاق فیاض. قم: دارالهادی، 1417.
- عراقی، ضیاء الدین. منهاج الأصول. 5 ج. بیروت: دار البلاغة، 1411.
[1]- آقا ضیاء الدین العراقی، نهایة الأفکار (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1417)، ج 2، 302؛ ج 3، 12.
[2]-ابوالقاسم خویی، محاضرات فی أصول الفقه، محمد اسحاق فیاض (قم: دارالهادی، 1417)، ج 4، 248؛ 77-78.
[3]- همان طوری که تقریباً همه محشّین کفایه إلا یک نفر، گفتهاند مراد آخوند این است که داعی طلب حقیقی قید الوضع است نه قید برای موضوع له و مستعمل فیه. شهید صدر میفرماید:
«و قد ذكر في الكفاية في وجهه: أنّ داعي الطلب قد أخذ قيدا في الوضع لا في المعنى الموضوع له.» (محمد باقر الصدر، بحوث في علم الأصول، محمود هاشمی شاهرودی (قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1417)، ج 2، 50-51.)
[4]- محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1430)، ج 1، 132.
[5]- روح الله خمینی، جواهر الأصول (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1376)، ج 2، 131-132.
[6]- خویی، محاضرات فی أصول الفقه، ج 1.
[7]- ضیاء الدین عراقی، منهاج الأصول (بیروت: دار البلاغة، 1411)، ج 1، 177.
[8]- ظاهرا محقق اصفهانی در اینجا از اشکال خود برمیگردد همانطور که مرحوم مشکینی در مورد غلبه استعمال صیغه در داعی بعث فرمود: «لتحقّق الكثرة و منعه مكابرة» (محمد کاظم آخوند خراسانی، کفایة الأصول (حواشي المشکيني)، ابوالحسن مشکینی اردبیلی (تهران: اسلامیه، 1372)، ج 1، 101.)
چند احتمال در تفسیر «فتامل» وجود دارد:
1. اگر بپذیریم که سایر دواعی به لحاظ مجموع کثرت استعمال دارند ولی در اینجا باید هر کدام از دواعی را علی حده ملاحظه کرد و از این نظر، استعمال در داعی بعث غلبه دارد تا حدی که به ظهور انصرافی میرسد.
2. حتی اگر به لحاظ مجموع دواعی دیگر هم نگاه کنیم، کثرت استعمال با داعی جدّ است. استعمال صیغه امر در طلب جدی حتی در خطابات عرفیه نیز کثیر است و استعمال در سایر موارد نادر است تا چه برسد به خطابات شارع که محل ابتلاء ما است.
3. ما باید استعمال را نسبت به آمر ملاحظه کنیم و غلبه استعمال با توجه به شخصیت هر آمری متفاوت خواهد بود. در بعضی آمرین غلبه با داعی جد است و در بعضی آمرین غلبه با دواعی دیگر است. بنابراین وقتی به اوامر شارع نگاه میکنیم روشن است که غلبه با داعی جد است.
[9]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 308.
[10]- الصدر، بحوث في علم الأصول، ج 2، 51.
[11]- البته ایشان در نهایت نیز با عبارت «فتأمّل» از اشکال خود منصرف شد که قبلا توضیح آن در پاورقی آمده است.
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
نقدِ ایجادی بودن انشاء و بیان حقیقتِ آن
نقدِ معناداریِ صیغۀ انشاء
مناشئِ ظهور صیغۀ امر در طلب حقیقی
نظریۀ مرحوم آخوند: شرط الوضع
نظریۀ مرحوم امام: بالتبادر
نظریۀ محقق خوئی: بالتبادر
نظریۀ محقق عراقی: اطلاق مقامی
نظریۀ محقق اصفهانی: انصراف، اطلاق، اصل عقلائی
نظریۀ مختار: کثرت استعمال
نقد مبنای آخوند در شرط الوضع
منابع
نظر شما