صلاة القضاء
جلسه 87- در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
ادله دیدگاه دوم: وجوب خواندن پنج نماز
بررسی کفایت قصد اجمالی در نماز
دیدگاه مرحوم حکیم
بررسی مسئله جهر و اخفات در رباعی مردّد
دیدگاه محقق خویی1
روایت زراره درباره جهر و اخفات
دو احتمال در «فیما لاینبغی» در روایت
بررسی مسئله اصولی عدم اخذ علم به حکم در موضوع حکم
جمعبندی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این فرع است که اگر کسی بداند که یکی از نمازها پنج گانهاش قضا شده، «علم أنّ علیه احدی الصلوات الخمس من غیر تعیین»، منتهی نمیداند این نماز صبح است، نماز ظهر است، عصر است، مغرب است یا عشاء، وظیفهاش چیست؟ عرض کردیم اینجا دو قول وجود دارد:
1. مشهور قدما و متأخرین قائلاند به اینکه سه تا نماز بخواند، یک نماز دو رکعتی، یک نماز سه رکعتی و یک نماز چهار رکعتی، منتهی چهار رکعتیاش مردد است بین ظهر و عصر و عشاء.
2. قول دوم این است که این شخص باید پنج تا نماز بخواند، اسکافی و ابن حمزه و ابن زهره قائل شدند به اینکه این باید پنج تا نماز اینجا بخواند.
گفتیم که اولاً اجماع وجود دارد بر قول اول، ثانیاً دو روایت بود که اینها را توضیح دادیم و سنداً و دلالتاً بررسی کردیم اما کسانی که قول دوم را قائلند در سند این دو خبر خدشه دارند و این دو خبر را قبول نمیکنند.
عمده این مطلب است که اینها میگویند در هر نماز علاوه بر قصد الوجه؛ یعنی قصد وجوب، یا قصد استحباب، تمییز هم لازم است، اینکه این نماز عنوان ظهر است و این عنوان عصر را دارد، گاهی هم میگویند قصد التمییز که غلط است؛ یعنی برای این شخص روشن باشد که این نماز ظهر است، میشود تمییز. روشن باشد که این نماز نماز عصر است، اینها میگویند چنین چیزی لازم است. روی نظر مشهور که یک دو رکعتی و سه رکعتی و یک چهار رکعتی مردد بین الثلاث بخواند، وقتی مردد بین الثلاث است این نماز دیگر معلوم نیست که عنوانش چیست؟
در اینجا این نکته فقط باید توجه داده شود که مشهور قصد اجمالی را کافی میدانند؛ یعنی اگر اجمالاً یکی از نمازهای واجبش باشد ولو تمییزی در کار نباشد، بگوید من یک نماز چهار رکعتی میخوانم و اگر نماز ظهر است ظهر، عصر است عصر، عشاء هم اگر هست عشاء، اجمالاً مشخص است که چه نمازی است ولی تفصیلاً مشخص نیست، این را کافی میدانند.
دلیل بر کفایت قصد اجمالی چیست؟ بالأخره چه دلیلی داریم؟ دلیل این است که اولاً، بر قصد تفصیلی دلیل نداریم، بالأخره آن طرف دلیل لازم دارد؛ یعنی کسانی که میگویند اینجا تفصیلاً باید تمییز باشد دلیل لازم دارد و چنین دلیلی نداریم، در جای خودش هم آقایان بیان کردند. برای قصد الوجه دلیل داریم اما برای تمییز دلیل نداریم، که تمییز همان قصد تفصیلی است، همین که دلیل نداریم میگوئیم خیلی خوب، الآن اینجا قصد کند مردد بین یکی از اینها، پس این باید کفایت کند.
ثانیاً، با نبود قصد تفصیلی آنچه مقوم برای امتثال است واقع میشود؛ زیرا مقوم برای امتثال این است که این شخص با این عمل بتواند قصد قربت کند، میگوید: من یک نمازی میخوانم با این نماز قصد قربت یعنی قصد امتثال امر خدا میکنم، ولو تمییز در کار نباشد. اگر با نبود تمییز اخلالی به قصد قربت وارد میشد، اینجا این قول وجهی داشت، اما ما میگوئیم با نبود تمییز اخلالی به قصد قربت وارد نمیشود و وقتی تمییز هم نیست نمیداند این نماز ظهر است، عصر یا عشاء است، اما میتواند قصد القربه کند، پس میتواند به داعی قصد القربه بیاورد.
مرحوم حکیم بعد از اینکه تعیین اجمالی را کافی میداند میفرماید: «بل التردد فی العنوان مع الجزم بالوجه»؛ تردد در عنوان یعنی ندانم این نماز ظهر است، عصر یا عشاء است؟ اما جزم به وجه وجوب دارم، «اولی بالصحة من الجزم بالعنوان مع التردد فی الوجه»؛ در جایی که انسان جزم به عنوان دارد میگوید من میدانم این نماز ظهر است اما نمیدانم واجب است یا نه؟ ایشان میفرماید تردد در عنوان «مع الجزم بالوجه اولی من الجزم بالعنوان مع التردد فی الوجه» است.
این عبارت را هر چه انسان دقت میکند که مقصود ایشان چیست؟ جایی که تردید در وجه است را هیچ کسی قبول ندارد، در جایی که آدم تردید دارد که عمل را بنیة الوجوب یا بنیة الاستحباب انجام بدهد مسلم بنیة الوجوب واقع نمیشود! اینکه میفرمایند تردد در عنوان «مع الجزم بالوجه أولی بالصحة من الجزم بالعنوان مع التردد فی الوجه» است. بعد میفرماید: «و لذا بنی المشهور علی اعتبار الجزم بالنیة و لم یبنوا علی اعتبار الجزم بالعنوان»، این لذا که درست است که مشهور گفتند جزم در نیّت لازم است؛ یعنی جزم به اینکه این عمل را شما به عنوان الوجوب میخواهید انجام بدهید، اما جزم در عنوان لازم نیست، آن عبارت قبل را یا باید بگوئیم ما نمیفهمیم مراد ایشان چیست؟ یا یک سبق قلمی از ایشان شده یا یک سقطی داشته است.
میگویم یک نماز مردد بین سه نماز اگر آورد، ما میگوییم اگر کسی اشکال کند تمییز نیست، تعیین تفصیلی وجود ندارد میگوئیم لا اشکال فیه، دلیل بر تعیین تفصیلی نداریم؛ یعنی اولاً، برای تمییز دلیل نداریم، ثانیاً چون آنچه مقوم برای عبادیت این است که شما قصد عبادت کنید تعیین اجمالی در این قصد عبادیّت کفایت میکند و برای قصد عبادیت تعیین تفصیلی لازم نیست، این دو دلیل مطلب را تمام میکند. پس یک مسئله که باید این فتوای مشهور درست باشد و فتوای دیگران که ابن حمزه و بعض دیگر هست بیشتر روی مسئله تعیین تفصیلی وارد شدند حل شد.
اما نکته دیگر مسئله جهر و اخفات است، ممکن است نماز ظهر بر عهدهاش باشد که باید اخفاتاً بخواند و یا عشاء باشد که باید جهراً بخواند، اینجا باید چکار کند؟ مرحوم حکیم میفرماید: ادله جهر و اخفات اطلاق دارد، دلیلی که میگوید نماز عشاء باید جهراً خوانده شود اطلاق دارد؛ یعنی حتی در جایی که شما مردد هستید با یک نماز دیگر، باز عشاء را باید جهراً بخوانید، دلیلی که میگوید نماز ظهر باید اخفاتاً خوانده شود اطلاق دارد.
لذا روی این اطلاق میفرمایند احتیاط این است که ما اینجا چهار نماز بخوانیم، یک نماز دو رکعتی، یک سه رکعتی تمام، که این دو رکعتی و سه رکعتی را جهراً باید بخوانیم یکیش صبح و یکیش مغرب است، اما یک چهار رکعتی اخفاتی بخواند و یک چهار رکعتی جهری بخواند، میفرماید احتیاط اقتضا دارد چهار تا نماز را، اما این خبرین این احتیاط را کنار میگذارد، ما اگر این خبرین را نداشتیم گفتیم احتیاط این است که چهار تا نماز بخواند، یک دو رکعت، یک سه رکعت و دو تا چهار رکعت، یکی جهری و یکی اخفاتی، اما خبرین این احتیاط را کنار میگذارد و میگوید سه نماز کافی است.[1]
محقق خوئی در مقابل مرحوم حکیم میفرماید: اصلاً در ادله جهر و اخفات ما چنین اطلاقی نداریم. ما روایاتی که در جهر و اخفات داریم از آن روایات استفاده میشود کسی که چنین قضایی بر عهدهاش هست مکلف به جهر و اخفات نیست. میفرماید: «قد یدعی عدم وجود اطلاق بدلیل اعتبار الجهر و الاخفات» در مقابل مرحوم حکیم، یدّعی که اصلاً اطلاقی نداریم برای دلیل اعتبار جهر و اخفات، «لأنّ العمدة فیه إنما هی صحیحة زرارة عن ابی جعفر علیه السلام»، فقط میفرماید عمده در بحث جهر و اخفات یک عبارت صحیح زراره است از امام باقر علیه السلام.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7 فِي رَجُلٍ جَهَرَ فِيمَا لَا يَنْبَغِي الْإِجْهَارُ فِيهِ وَ أَخْفَى فِيمَا لَا يَنْبَغِي الْإِخْفَاءُ فِيهِ فَقَالَ أَيَّ ذَلِكَ فَعَلَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ نَقَضَ صَلَاتَهُ وَ عَلَيْهِ الْإِعَادَةُ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ نَاسِياً أَوْ سَاهِياً أَوْ لَا يَدْرِي فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ قَدْ تَمَّتْ صَلَاتُهُ.[2]
زراره از امام باقر7 درباره شخصی میپرسد که در جایی که نباید جهری بخواند جهری میخواند، در جایی که نباید اخفاتی بخواند اخفاتی میخواند، این تکلیفش چیست؟ حضرت فرمود: هر کسی که متعمداً این کار را کرد نمازش را باطل کرده و علیه الاعادة باید اعاده کند، «فإن فعل ذلک ناسیاً»؛ اگر یادش رفت «أو ساهیاً» فکر میکرد نماز عشاءاست و یادش افتاد که نماز ظهر است، «أو لا یدری»، بعد اصلاً نمیداند که نماز ظهر را باید اخفاتاً خواند «فلا شیء علیه و قد تمّت صلاته».
محقق خوئی1 بعد از اینکه این روایت را نقل میکنند میفرمایند این روایت «و هی کما تری صریحةٌ فی الدلالة علی أنّ الناقض هو الاخلال بالجهر و الاخفات عمداً»؛ در جایی که امام فرمود «نقض صلاته»، در جایی است که اخلال به جهر و اخفات عمدی وارد شود، «اما اذا کان المصلی لا یدری بذلک فلا شیء علیه»، اما در جایی که مصلی نمیداند اینجا نقض صلاة نمیشود، «و من الواضح أنّ القاضی صلاته فی مفروض الکلام»؛ در ما نحن فیه این آدمی که الآن نمیداند نماز صبح از او قضا شده یا ظهر یا عصر یا مغرب یا عشاء؟ این چهار رکعتی را که میخواهد مردد بخواند نمیداند که آیا برایش جهر واجب است یا اخفات؟ لا یدری آن فائته جهریه است یا اخفاتیه.
لذا میفرماید: این آدم اگر جهر خواند باز اخلال عمدی نیست، اگر اخفات خواند باید جهر میخوانده اخلال عمدی نیست، میفرمایند ما نحن فیه در اطلاق ذیل، ذیل میگوید لا یدری، این لا یدری هم حکمی است و هم موضوعی است. این ذیل روایت که میگوید «أو لا یدری»، هم حکمی است و هم موضوعی است، لذا الآن در ما نحن فیه چون لا یدری موضوعی است میفرماید به اطلاق ذیل روایت تمسک میکنیم و میگوییم اینجا جهر و اخفات تکلیفی متوجهش نیست.
ایشان در ادامه به یک مطلب اصولی هم اشاره کرده و میفرماید: در روایت دارد جهر «فیما لا ینبغی الاجهار فیه»؛ یعنی در آن نمازی که اجهار وجود ندارد جهری بخواند یعنی «جهر عمداً»؛ یعنی میداند نباید عمداً بلند بخواند اما عمداً بلند میخواند، در این «فیما لا ینبغی» دو احتمال وجود دارد:
1. یک احتمال این است که بگوئیم خود نماز عشاء «لا ینبغی الاخفات فیه»، کاری به مصلی نداریم، اگر کسی نماز عشاء را که «لا ینبغی الاخفات» اخفاتی خواند باید اعاده کند.
2. احتمال دوم این است که میداند در نماز عشاء نمیشود اخفات آورد و مع ذلک متعمداً میآورد که ظهور روایت در همین معنای دوم است، «أی ذلک فعل متعمداً فقد نقض صلاته»؛ یعنی میداند این نماز جهری است اخفات میکند، میداند این نماز اخفاتی است و جهر میکند، در نتیجه آنچه موجب بطلان است در جایی است که علم به جهری بودن یا اخفاتی بودن باشد.
با وجود علم مخالفت میکند، میداند این نماز اخفاتی است جهری میخواند و بالعکس. اینجا این سؤال پیش میآید که شما در اصول میگویید که علم به حکم در موضوع همان حکم اخذ نمیشود، اینجا چطور اخذ شده؟ اولاً، همین مشهوری که میگویند استحاله دارد علم به یک حکمی در موضوع همان حکم بخواهد اخذ بشود ایشان میگویند مستلزم دور و اشکالات دیگری هست همین مشهور آمدند دو مورد را استثنا کردند. یکی قصر و اتمام است و یکی هم جهر و اخفات است، منتهی جهر فی موضع الاخفات و اخفات فی موضع الجهر. در قصر و اتمام فقط اتمام فی موضع القصر است؛ یعنی اگر کسی فی موضع القصر، روی ندانستن اتمام خواند آنجا میگویند نمازش صحیح است.
در اصول این بحث مطرح است که علم به یک حکم در موضوع آن حکم نمیشود اخذ شود، شارع اگر گفت: «اذا علمت بوجوب الصلاة یجب علیک الصلاة»، این محال است و دور لازم میآید، مرحوم آخوند آنجا میفرمایند: فقط بگوئیم اگر علم به یک حکمی در موضوع آن حکم با اختلاف مرتبه، مثلاً علم به انشاء در موضوع فعلیّت حکم، «اذا علمت بانشاء الحکم یجب علیک الصلاة بالفعل فعلاً». آخوند میخواهد بفرماید این مانعی ندارد اگر علم به یک مرتبهای از حکم دخیل در مرتبه دیگرش باشد، ولی ما در اصول در همین دوره سابق گفتیم این هم محال است و نمیشود.
مرحوم خوئی اینجا اشاره میکنند به اینکه ما این مطلب آخوند را قبول کردیم و علم به یک حکم آن هم به مرتبهای از حکم میتواند در مرتبه دیگرش در موضوع همان حکم اخذ بشود، شارع میگوید: «اذا علمت بانشاء الحکم یجب علیک» این نماز فعلاً بالوجوب الفعلی؛ یعنی وجوب انشائی علم به وجوب انشائی را در وجوب فعلی همان حکم قرار داده. محقق خوئی در ذیل این میفرماید: «ذکرنا فی بحث الاصول أنّه لا مانع من أخذ العلم بالحکم فی موضوع الحکم نفسه لکن مع اختلاف المرتبة، بأن یکون العلم بالحکم الانشائی و مرحلة الجعل مأخوذاً فی موضوع الحکم الفعلی».[3]
این جعل و مجعول اصطلاحی است که مرحوم نائینی دارد و مرادش از مرحله انشاء همان مرحله جعل است، مرادش از مرحله جعل هم مرحله انشاء است، وقتی نائینی میگوید این حکم در مرحله جعل است یعنی هنوز موضوعش فعلیت پیدا نکرده، مثلاً «لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا» تا مادامی که انسان مستطیع فعلی و بالفعل نشده میتوانیم بگوئیم این حکم روی مبنای نائینی و دیگران برای این آدم انشائی است، یا حتی بچهای که هنوز بالغ نشده روی مبنای مشهور و نائینی تمام احکام برایش در مرحله انشاء است، وقتی بالغ میشود که شارع نمیآید مجدداً برایش جعل کند، وقتی بالغ میشود همان حکم به مرحله فعلیت میرسد. البته این روی مبنای اصولی که امام خمینی1 در تفسیر انشاء و فعلیّت دارند برای حکم، با او سازگاری ندارد و اصلاً این حرف مشهور و نائینی را قبول ندارد، ما هم در جاهای مختلف این مبنای امام را، مخصوصاً در خطابات قانونیه بحث کردیم.
سؤالی که اینجا وجود دارد در ما نحن فیه اختلاف مرتبه کجاست؟ در ما نحن فیه شارع در روایات میگوید «اذا علمت بوجوب الجهر یجب علیک الجهر»، آیا این انشاء شد؟ بگوئیم «اذا علمت بإنشاء وجوب جهر یجب علیک الجهر فعلاً»، که محقق خوئی ظاهراً همین را میخواهند بگویند، «اذا علمت بوجوب الاخفات یجب علیک الاخفات»؛ یعنی «اذا علمت بوجوب انشائی اخفات یجب علیک الاخفات فعلاً»، این خلاف ظاهر این روایات است.
ظاهر این روایات این است که علم در خود حکم وضع شده، اگر علم آمد حکم برایش انشاء شده و اگر نیامد برایش چیزی انشاء نشده اصلاً. حضرت میفرماید: «فإن فعل ذلک ناسیاً أو ساهیاً أو لا یدری فلا شیء علیه و قد تمّت صلاتهِ» و ظاهرش این است که حتی حکم انشائی هم ندارد؛ یعنی در جایی که کسی جاهلاً نماز جهری را به اخفات میخواند نمیتوانیم بگوئیم برای این آدم حکم انشائی جهر وجود دارد، ظاهر روایت این است که برای این آدم حتی حکم انشائی هم نیست، آمده اخفاتی خوانده و باید جهری میخواند ولی چون نمیدانسته حتی برایش انشاء هم نیست.
ما به حدیث رفع تمسک کردیم و نتیجه گرفتیم اینکه مشهور میگویند احکام مشترکة بین العالم و الجاهل، گفتیم مشهور که میگویند احکام مشترکةٌ یعنی فعلیت را میگویند نه انشاء را؛ چون از خود مشهور بپرسند میگویند فعلیت است، میگویند حکم همان طوری که بر عالم فعلیت دارد بر جاهل هم فعلیت دارد، منتهی علم را شرط تنجز قرار میدهند. ما آنجا عرض کردیم ما باشیم و حدیث رفع، بالفعل برای جاهل حکمی وجود ندارد، گفتیم حالا مسامحه کنیم میگوییم بله انشاءً وجود دارد منتهی در مقابل آن کلام مشهور بود.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[2] . الفقيه 1- 344- 1003؛ التهذيب 2- 162- 635، و الاستبصار 1- 313- 1163؛وسائل الشيعة؛ ج6، ص: 86، ح 7412- 1.
[3] . «و ثانياً: قصور المقتضي، حيث إنّه لا إطلاق لدليل اعتبار الجهر و الإخفات يتناول المقام، فإنّ عمدة المستند لذلك إنّما هي صحيحة زرارة عن أبي جعفر (عليه السلام): «في رجل جهر فيما لا ينبغي الإجهار فيه، و أخفى فيما لا ينبغي الإخفاء فيه، فقال: أيّ ذلك فعل متعمّداً فقد نقض صلاته و عليه الإعادة، فإن فعل ذلك ناسياً أو ساهياً أو لا يدري فلا شيء عليه و قد تمّت صلاته». و هي كما تراها صريحة في الدلالة على أنّ الناقض هو الإخلال بالجهر و الإخفات عامداً، و أمّا إذا كان المصلّي لا يدري بذلك فلا شيء عليه. و من الواضح أنّ القاضي صلاته في مفروض الكلام لا يدري أنّ الفائتة الاولى جهرية أو إخفاتية، و كذا الثانية، فلا يشمله صدر الرواية، بل يندرج ذلك تحت إطلاق الذيل، هذا. و قد ذكرنا في بحث الأُصول أنّه لا مانع من أخذ العلم بالحكم في موضوع الحكم نفسه لكن مع الاختلاف في المرتبة، بأن يكون العلم بالحكم الإنشائي و مرحلة الجعل مأخوذاً في موضوع الحكم الفعلي و مرحلة المجعول. و سيأتي إن شاء اللّٰه تعالى في شرح المسألة الحادية و العشرين ما له نفع في المقام.» موسوعة الإمام الخوئي؛ ج16، ص: 144.
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
خلاصه بحث گذشته
ادله دیدگاه دوم: وجوب خواندن پنج نماز
بررسی کفایت قصد اجمالی در نماز
دیدگاه مرحوم حکیم
بررسی مسئله جهر و اخفات در رباعی مردّد
دیدگاه محقق خویی1
روایت زراره درباره جهر و اخفات
دو احتمال در «فیما لاینبغی» در روایت
بررسی مسئله اصولی عدم اخذ علم به حکم در موضوع حکم
جمعبندی
نظر شما