کتاب البیع
جلسه 74- در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۸۷
چکیده نکات
دلیل چهارم صحت معاطات و استفاده ملکیت از آن
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دليل چهارم بر صحت معاطات و استفاده ملکيت از آن
تا اينجا سه دليل براى اينكه معاطات، يك معامله صحيح و مفيد ملكيت است بيان كرديم. دليل چهارم؛ تمسك به آيه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است. شيخ اعظم انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) در ما نحن فيه، به اين آيه استدلال نفرموده است، بلکه در بحث لزوم معاطات اين آيه را مطرح كرده، اما در بحث اينكه معاطات، صحيح و مفيد ملكيت است استدلالى به اين آيه نكرده است.امّا مقدس اردبيلى(قده) در كتاب مجمع الفائدة والبرهان (ج8، ص140) و محقق ايروانى(ره)، به همين آيه «أوفوا العقود» بر صحت معاطات و اينكه معاطات هم مانند بيع لفظى، مفيد براى ملكيت هست استدلال كردهاند. محقق خوئى(ره) اين آيه را در اين بحث متعرض نشدهاند. اما امام(رض) هم به اين آيه شريفه استدلال كردهاند و مفاد آيه را در ما نحن فيه پذيرفتهاند.
مطالب مورد بحث در آيه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»
آنگاه در اين آيه شريفه بحثهاى مفصلى وجود دارد؛ که مراد از كلمه «عقد» چيست؟ آيا «عقود»، جمع براى «عَقد» است، يا جمع براى «عِقد» است و معناى حقيقى «عقد» چيست؟ و اينجا كه بعنوان استعاره و مجاز آورده شده، چه معنايى از آن اراده شده است؟ مطلب دوم؛ اينكه آيا ميان «عقد» و «عهد» از لحاظ لغوي و اصطلاحي فرقي وجود دارد يا نه؟ مطلب سوم؛ «وفاء به عقد» به چه معناست؟ و در آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» اين وفاى به عهد به چه معنايى است؟
مطلب چهارم؛ اشكالاتى است كه محقق ايروانى(ره) بر استدلال به اين آيه ذكر كرده و آيا آن اشكالات وارد است يا وارد نيست؟ آخرين مطلب اين است كه در مورد اين آيه، اصلاً يك شبههى تخصيص اكثر وجود دارد، آيا آن شبهه هم وارد است يا وارد نيست؟
مطلب اول
مطلب اول اين است که آيا «عقود» جمع «عَقد» است يا جمع «عِقد»؟ مجموعاً سه احتمال در اينجا وجود دارد:احتمال اول: اين است كه كلمه «عقد»، بمعناى ربط خاص است؛ «عقد الحبل»؛ يعني طناب را بست (حبل بمعناى نخ نيست، چنانکه گاهى اوقات به ريسمان معنا شده، در آيه شريفه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً» ، حبل را به ريسمان و طناب معنا میكنند، طناب، نخها و ريسمانهاى بهم بافته شده است). آيا «عقود» از «عقد» به اين معناست؟ آنگاه فرمودهاند مرا د از حبل؛ يك ربط خاصى است كه در خود او عقدهايي وجود دارد؛ يعنى گرههايي (درهم تنيده شدن) وجود دارد. مقصود از گره، فقط اين گرهى كه ما ميگوييم نيست، اگر نخ طورى بهم تنيده شده باشد، به آن ميگويند «عقده»؛ در هم تنيده شدن. اگر در طناب، به نحو خاصى درهم تنيدگى به وجود آورند؛ میگويند «عقد الحبل» ، كه كنايه از اين است كه ديگر باز نمیشود.
مىفرمايند احتمال اول اين است كه «عقود»، از عقد به اين معناست. در ما نحن فيه هم بگوييم در يك معاملهاى بين دو نفر تبادل مالين میشود، اضافهى اعتباري بمنزله حبل است، تا الان اين مال اضافه به بايع داشت، الان اضافه به مشترى پيدا ميكند، خود اضافه اعتباري، بمنزله حبل است. آن نتيجه كه تبادل مالين است، همان عقده است، همان كيفيت خاصى است كه اين اضافه و كيفيت خاص در آن به وجود آمده است.
احتمال دوم: در لغت «عقد الغسل» وارد شده، يعنى غلظت از باب تشبيه معقول به محسوس، در معاملات هم تعبير به عقد بكار بردند.
احتمال سوم: اينكه از «عِقد» است. «عِقد» بمعناى قلّاده است. آنگاه دو نفر كه عقد را منعقد میكنند، هر كدام قلاده را بر گردن ديگرى میاندازند.
امام(رض) در كتاب البيع فرمودهاند أولى و اظهر است كه ما بگوييم از «عقد الحبل» ، بمعناى همان ربط خاصى است كه «حصلت العقدة فيه»، عقده در او حاصل شود. آن وقت میفرمايند دليل بر أظهريت اين است كه اولاً مساعد با فهم عرف همين است؛ عرف وقتى ميگويند بيع، عقد است، يعنى يك ربط خاصى بين دو مال يا دو نفر حاصل شده است.
آن وقت میفرمايند مساعد استعمالات قرآن است؛ و اين آيه شريفه «وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ» هم مؤيد همين است، آنچه كه بعنوان «عقدة النكاح» است، يعنى آن خصوصياتى كه در اثر عقد نكاح به وجود آمده است. شايد در بعضى از ترجمههاى قرآن، «عقدة» را بمعناى «پيوند نكاح» آمده است، يعني پيوند مخصوص را به هم نزنيد و از بين نبريد.
پس میفرمايند مؤيد اين مطلب اين است که اولاً مساعد عرف است، ثانياً مساعد استعمالات قرآن است. يك كلامى را هم از كشاف نقل میكند که گفته «و العقد العهد الموثق» ، كه البته بعداً امام(ره) هم به «عهد» در اين کلام اشكال دارد و هم به «موثق» اشكال دارد، اما شاهد اين است که «شبّه به عقد الحبل و نحوه»؛ که عقد در معاملات اعتباريه به عقد حبل و نحو حبل بستن تشبيه شده است، آن وقت شعرى از يك شاعرى آوردهاند:
قوم اذا عقدوا عقدا لجارهم شدوا العناج و شدوا فوقه الكربا
مىفرمايند در مدح يك قومى است كه اين قوم وقتى با همسايگانش يك عقد و پيمانى میبندند، آن را محکم ميکنند. «شدّوا العناج»؛ «عناج»، دلوهايى كه در چاه آب میانداختند براى اينكه با آن آب بياورند، يك طنابى به ته دلو میافتاده كه وقتى آب در آن دلو قرار ميگرفت و سنگين میشد، بتوانند به راحتى آن را بالا بياورند، طناب محكمى بوده. «و شدوا فوقه الكربا»؛ «كرب» يك بند كوچكى است كه آن چوبى است كه وسط دلو قرار میدادند و طناب را به آن میبستند.
على أىّ حال؛ اينها را مؤيد آوردند بر اينكه در اين سه احتمال كه براى مادّه «عقد» داده شده، همين احتمال اول مراد است كه عقد همان ربط خاص بين دو شىء است.
مطلب دوم
مطلب دوم اين است که فرق ميان «عقد» و «عهد» چيست؟ در مكاسب مرحوم شيخ(قده) از ابن عباس نقل کرده كه در بعضى از تفاسير و رواياتى كه در ذيل اين آيه شريفه آمده «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» معنا كرده «أى العهود». ايشان میفرمايند از نظر لغوى بين «عقد» و «عهد» فرق وجود دارد. میفرمايند «عهد» آن چيزى است كه در ذمّه و بر عهده انسان قرار میگيرد، من عهد میكنم كه اين كار را انجام دهم، عهد میكنم كه از امروز نوافل را بخوانم، اينها عهد است.
ممکن است معاهده بين دو نفر باشد و ممکن است معاهده بين انسان و خدا باشد و ممکن است اصلاً بگويد من عهد میكنم اين كار را انجام دهم، که نه كارى به ديگري دارد، و نه ارتباطي به خداوند تبارك و تعالى دارد، بلکه مثلاً میگويد من عهد میكنم از امروز سكوت كنم و حرف نزنم. میفرمايند «عهد» عبارت از جعل در ذمه و جعل در عهده است، و در نتيجه با «عقد» فرق دارد.
«عقد» در همين معاملات اعتباري است، «عهد» در معاهدات اعتباري بين اشخاص است. «عقد» يك استعارهاى است كه در معانى عقدي اعتباري است.
در عرف يا در لغت، هميشه ميگويند عقد نكاح كرد، نمیگويند عهد نكاح كرد. «عهد» در مواردي استعمال میشود كه عقد هم بكار نمیرود، مثل همين كه من عهد میكنم بين خود و خدا كه از امروز نوافل را بخوانم، اينها عقد نيست، عقد استعاره آورده شده از آن معناى اصلى لغوىاش در همين معاملات اعتباري، آن هم معاملات بالمعنى الاعم. ما به اينها میگوييم عقد؛ بيع، اجاره، قرض، رهن، هبه، نكاح(چون عقد بالمعنى الاعم شامل نكاح هم میشود). پس بين «عقد» و «عهد» فرق وجود دارد.
اشکال امام(قده) بر صاحب مجمع البيان و صاحب مجمع البحرين و محقق اصفهاني(رحمهم الله)
سپس امام(ره) به صاحب مجمع البيان و مجمع البحرين اشکال ميکنند و میفرمايند اين دو بزرگوار اشتباه كردهاند. (شايد تا الان در ذهن شما هم همين کلام ايشان بوده) كه اينها ميگفتند فرق ميان عقد و عهد اين است که «العقد فيه معنى الاستيثاق و الشد و لا يكون إلا من متعاقدين» ؛ در عقد، استيثاق وجود دارد، لذا عقد را معنا میكردند به عهد مؤكد يا موثّق يا محكم. آنگاه میگفتيم عهد مؤكد كجاست؟ میگفتند «لا يكون الا من المتعاقدين (بين الاثنين، بين الشخصين)» اما در عهد ميگويند «و العهد قد يتفرد به الواحد»، اما عهد؛ گاهى اوقات يك نفر به تنهايى يك عهد را انجام میدهد.
پس عقد، عهد مشدد و مؤكد است، که در آن استيثاق وجود دارد، اما در عهد چنين چيزى نيست. در نتيجه میگويند «فكل عهد عقد و لا يكون كل عقد عهدا»، اين تعبير هم در عبارت مجمع البيان آمده و هم در مجمع البحرين آمده است. شايد مجمع البيان از مجمع البحرين گرفته است.
اما امام(ره) فرمودهاند از اين دو بزرگوار يك اشتباهى صادر شده است.
سپس میفرمايند نظير اين اشتباه را محقق اصفهانى(ره) هم در حاشيه مكاسب كرده است. ايشان هم فرموده «كل عهد عقد و لا عكس» ، اضافهاي كه محقق اصفهانى(ره) دارند اين است که اولاً محقق اصفهانى(ره) عهد را به معناى «مطلق الجعل والقرار» معنا كرده، عهد يعنى جعل و قرار. آن وقت فرموده اين مجعولات خداوند تبارك و تعالى در مناصب الهى امامت، يك عهد است. يا ميتوانيم بگوييم اين تكاليف الهى، عهد است. اما هيچ كدام اينها عنوان عقد را ندارد.
امام(رض) فرمودهاند: دو اشكال بر محقق اصفهانى(ره) وجود دارد. اشكال اول: نظير اشتباهى كه براى مجمع البيان و مجمع البحرين واقع شده، براى محقق اصفهانى(ره) هم واقع شده است. يعنى نبايد بگويد «كل عهد عقد» ، بلکه بايد بگويد «كل عقد عهد» . اگر شما میگوييد «العهد هو مطلق القرار و الجعل» ، اين مطلق القرار و الجعل، عموميت دارد و عهد اعم میشود و عقد اخص میشود، هرجا اخص باشد اعم هست، اگر انسان باشد حيوان هست، اما عكس نيست.
اشكال دوم: محقق اصفهانى(ره) اين مناصب و تكاليف الهى را بعنوان عهد بيان كرده است و دليلش اين است كه آيه میفرمايد «لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» ، يا آيه میفرمايد «وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي»، محقق اصفهانى(ره) میفرمايد اين «عَهِدْنَا» يعنى مطلق جعل و قرار، «لا ينال عهدى» يعنى همان جعل و قرار.
امام(رض) میفرمايند تصادفاً در اين دو آيه، «عهد» بمعناى قرار نيامده است، بلکه «عهد» بمعناى «وصيت» آمده است. «لا ينال عهدى»؛ يعنى «وصيتى» ، و نيز «عهدنا الى ابراهيم»؛ يعنى «وصينا الى ابراهيم» که بمعناى وصيت آمده است. و عهدى كه در اين معاهدات بكار برده میشود بمعناى وصيت نيست. نتيجهاي که ايشان تا اينجا میگيرند اين است که بين «عقد» و «عهد» فرق است، عقد عهد نيست، بلکه عقد؛ ربط خاص بين دو شىء يا دو شخص است، اما عهد؛ عبارت از همان قرار بر ذمه و قرار بر عهده است. عهده هم از همين ماده عهد است، پس عقد، بمعناى عهد نيست. نه تنها بمعناى عهد نيست، بلکه بمعناى عهد مؤكد يا موثق هم نيست.
تحقيق در معناي حقيقي «عقد»
اکنون در توضيح اين مطلب میفرمايند كه كلمه «عقد» در اصطلاح يا در آيه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يا در «عقد البيع» يا «عقد الاجارة» به اين نتيجه رسيديم که اين لفظ، استعاره آورده شده است براى يك معناى اعتبارى. بايد ببينيم در آن معناى حقيقى عقد، كه عبارت از «ربط خاص» است، آيا «استيثاق» و «تأكيد» و «تشديد» وجود دارد يا وجود ندارد؟ آيا معناى حقيقى كه ما اين لفظ را از آن معنا و با توجه به آن معنا در معانى اعتباري استعاره آورديم، آيا در معانى حقيقى؛ عقد، مطلق ربط است، يا ربط مؤكد و ربطى است كه در آن استيثاق باشد؟ و بالاخره استعاره نسبت به كدام واقع شده؛ آيا نسبت به آن معناى مطلق واقع شده يا نسبت به همان قسم موثق و مؤكد؟ ايشان بنا بر تحقيقي که كرده اند میفرمايند در آن معناى حقيقى عقد، كه ما از آن معنا استعاره آورديم، «توثيق» و «تأكيد» وجود ندارد.در مقام ارائه دليل میفرمايند: در «عقد الحبل» توثيق و تأكيد وجود ندارد، فقط ميگويد «عقد الحبل»؛ يعنى ربط خاص به نحوى كه «حصلت العقدة» . بعد میفرمايند نقيض «عقد الحبل» ، «حل الحبل» است. نقيض «عقد الخيط»، «حل الخيط» است. شما بگوييد همين «عقده» همان معناى «تاكيدى» را دارد، همان معناى «استيثاق» را دارد. میفرمايند «عقده» اعم از مشدد بودن و غير مشدد بودن است. اينجا اشاره میفرمايند که «عقده» در فارسى بمعناى «گره» است و از منتهى العرب نقل میكنند که ميگوید «و هو مطلق ما جعل فى الحبل و الخيط» ؛ مطلق آنچه كه در حبل و خيط قرار داده شود، يعنى يکوقت گره، مشدد است، بطورى كه به اين زودى باز نمیشود، يكوقت مشدد نيست، گره هست اما می شود باز کرد.
در طناب نظر شريف ايشان اين است كه يك ربط خاصى است، يك شكل خاصى است، يك عقدهاي بين اين نخها به وجود آمده، اما اين معنايش اين نيست كه حتماً مشدد باشد. اعم از اين است كه محكم باشد، قابل باز شدن باشد يا نباشد. لذا نتيجهاي که میگيرند همين است و از صحاح اللغة جوهرى و قاموس هم شاهد میآورند و نتيجه میگيرند كه «عقد، مطلق ربط خاص است» و در آن تشديد و تاکيدي نيست. بعد يك «فتأمل» هم دارند.
اين فتأمل اشاره به اين دارد كه انصاف اين است كه اگر ما «عقد الحبل» را معنا كرديم به «ربط خاص على نحو حصلت فى العقدة» ، ميگويد گره با تشديد ملازم هم ميباشند. حالا شما میگوييد گرهى را به راحتى نمیشود باز كرد، ولى در گره يك تشديد هست، يك استحكامى در آن به وجود آمده،در طناب، نخ ها را طورى بافته است كه به اين زودى باز نمیشود.
يكوقت میگوييم عقد بمعنى ربط خاص است، يك وقت ميگوييم ربطى است كه «حصلت فيه العقدة» ، اگر «حصلت فيه العقدة» باشد، پس در آن مسأله توثيق وجود دارد. اين فتأمل ايشان اشاره به اين معنا دارد.
نتيجه تحقيق امام(ره) در معناي حقيقي «عقد»
اما بالاخره نظر ايشان اين است كه عقد كه آن را استعاره آورديم براى اين امور اعتباريه، در معناى حقيقى، براى مطلق ربط است نه ربطي كه موثق و مشدد باشد.
اين تحقيقى است كه در معناى «عقد» كردهاند. ما ميخواهيم به «اوفوا بالعقود» تمسك كنيم، همينطور بلافاصله نمیتوانيم بگوييم عقود جمع عقد است، يعنى هر عقدى، و تمام شد!!! بلکه بايد ديد عقد چيست؟ عهد چيست؟ عهد موثق مراد است يا غير موثق مراد است؟ اصلاً تفسير عقد به عهد صحيح است يا نه؟ اينها نكات خوبى است كه ايشان فرمودهاند.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.
- ادله صحت معاطات
- ادله استفاده ملکیت از معاطات
- استدلال به أَوْفُوا بِالْعُقُودِ بر صحت معاطات
- مراد از کلمه عقود در آیه اوفوا بالعقود
- معنای وفای به عقد
- معنای کلمه عقد
- احتمالات در معنای عقود
- نظر امام خمینی در معنای عقد
- نظر محقق اصفهانی در معنای عقد
- تحقيق در معناي حقيقي عقد
- نتيجه تحقيق امام خمینی در معناي حقيقي عقد
برچسب ها:
به توسعه ی کلیدواژه های دروس کمک کنید
چکیده نکات
دلیل چهارم صحت معاطات و استفاده ملکیت از آن
نظر شما