pic
pic
عدل خدا و هدف از عبادت
در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ و ساعت ۱۷:۱۰

ديروز سوار تاكسي شدم، سؤالهایی را از من پرسيد و نتوانستم جوابش را بدهم، اميدوارم كمكم كنيد:
الف) چرا خدا ما را آفريد؟ خدا كه اين همه قدرت داشت و اين همه ملائكه دارد كه او را بدون خستگي ستايش مي‌‌كنند، اصلا چه ضرورتي داشت كه ما را بيافريند؟ يا حتي اين همه ملائكه را براي چه آفريد؟ خدا كه حوصله‌‌اش سر نمي‌‌رفت كه بخواهد سرگرمي داشته باشد، چه نيازي به پرستش من و شما دارد؟
ب) يكي در يك خانواده مذهبي به دنيا مي‌‌آيد و خود به خود خداپرست مي‌‌شود و ديگري در كشور فلان و در خانواده‌‌اي به دور از خدا، که أصلا نمي‌‌داند خدايي كه ما مي‌‌گويیم چيست؟ خدا با اين افراد چگونه حساب و كتاب مي‌‌كند؟
ج) با وجود همه اينها، آيا مي‌‌شود گفت خدا هست؟ و اگر هست كاملا بي‌‌نياز هست؟ لطفا برام وجود خدا و بي نيازي وي و عادل بودن وي را اثبات كنيد تا من هم بتوانم براي ديگران اين كار را بكنم.

ادامه مطلب

۴,۳۸۶ بازدید

حکمتهای خدا در خلقت
در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ و ساعت ۱۷:۰۶

سلام من قبلا خيلي به سایت شما می‌‌آمدم و سؤال مي‌‌پرسيدم، ولي به تازگي ديگر هيچي برای من مهم نيست، نمي‌‌دانم چرا اينجوري شدم؟ خودم هم از اين وضعيت راضي نيستم، ولي احساس مي‌‌کنم، آنهايي که نمي‌‌دانند برای چه اين کارها را مي‌‌کنند، فقط طبق چيزي که به ایشان گفته شده، گناه را انجام مي‌‌دهند، احمق هستند. من نمي‌‌‌دانم چرا يک چيز برای ما بد است، برای يکي ديگر خوب است؟ چه حکمتي است که من اينجا هستم، يکي ديگه يک جاي ديگر است؟ اصلا ما برای چي هستيم؟ خدا به وجود ما نياز داشت؟ اگر اینگونه است که آن وقت بودن خدا هم زير سوال می‌‌رود. ما فقط برای عبادت آفريده شده‌‌ايم؟ مگر فرشته‌‌‌‌ها نبودند؟ چرا يکي از گرسنگي مي‌‌ميره، يکي ديگر از پرخوري؟ ما بايد منتظر بشينیم تا بالاخره روز جزا بياد؟ پس اين دنيا برای چيست؟ اگر قرار بود خيلي‌‌‌ها اينجا عذاب بکشند، اصلا اين دنيا برای چي بود؟ اصلا چرا ما هستيم...!

ادامه مطلب

۳,۴۷۸ بازدید

علت حکم به قتل مرتد در اسلام
در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۹۱ و ساعت ۱۹:۵۱

سؤال اول:
بنده مقاله حضرتعالي را در خصوص مسأله ارتداد و حکمي که پدر بزرگوارتان حضرت آيت الله العظمي فاضل لنکراني در مورد آن نويسنده داده بود، همچنين بيانيه خوشحالي شما از به قتل رسيدن آن مرتد پس از صدور آن حکم را مطالعه کردم.
سؤال بنده در خصوص مباحث فقهي موضوع نيست، بلکه ناظر به ارتباط صدور حکم از طرف يک مرجع تقليد (حضرت آيت الله فاضل لنکراني) و اجراي آن توسط يک شخص و وقوع يک قتل است. (هرچند به اعتقاد معتقدين به آن مرجع، مقتول نفس محترمه نبوده و مهدور الدم بوده است و حتي با عنايت به حکم صادره، واجب القتل).
در حقوق جزا (و با لحاظ اصولي چون اصل قانوني بودن جرم و مجازات و صلاحيت سرزميني و ساير مباحث حقوق بين الملل)؛ صدور حکم از سوي مراجع ديني، دليلي براي مشروعيت قانوني(نه شرعي) قتل نبوده و رافع مسئوليت کيفري مباشر، مسبب و معاون قتل نمي‌باشد.
حضرتعالي بهتر از بنده مي‌‌دانيد حتي در ايران اسلامي ما، اگر کسي ديگري را بدليل مهدور الدم بودن بقتل برساند اما نتواند در دادگاه صالحه و در مقام اثبات، آنرا اثبات نمايد(گرچه در عالم ثبوت بواقع، مقتول مهدوربوده باشد)، حکم قصاص قاتل صادر مي‌‌شود(تبصره 2 ماده 295قانون مجازات اسلامي). اين معنا در حقوق بين کشورها با شدت بيشتري اعمال مي‌‌شود و صدور حکم از جانب مراجع شرعي گرچه رافع مسئوليت شرعي قاتل در برابر ذات باري است، اما قادر به دفع مسئوليت در برابر مرجع قضايي کشورها نيست.
با توجه به بيانيه جنابعالي، صدور حکم، همچنين وجود ارتباط ميان قتل و حکم صادره از طرف جنابعالي مورد تاييد قرار گرفته است و اگر اثبات رابطه سببيت ميان آنها مشکل باشد، حداقل رابطه تحريک و ترغيب وجود داشته است و اگر جايزه را هم مد نظر قرار دهيم، تطميع به ارتکاب جرم هم قابل بررسي است.
با اين مقدمه سؤال اصلي‌‌ام را با فرض اينکه والد مکرمتان زنده باشد، طرح مي‌‌کنم:
اگر فردا روزي، جنابعالي بعنوان خلف صالح پدر با کيفر خواستي مواجه گرديد که (با ضم حکم پدر مبني بر قتل نويسنده آذربايجاني و بيانيه خوشحالي شما و اعتراف قاتل مبني بر اينکه بدليل وجود آن حکم دست به قتل زده) مرجع تقليد ما را بدليل معاونت در قتل نويسنده آذربايجاني به دادگاه فرا خوانده‌‌اند چه مي‌‌کنيد؟
آيا ارتباط ميان آن حکم و قتل را انکار مي‌‌نماييد؟ آيا معاونت در قتل را مي‌‌پذيريد؟
سؤال دوم:
بنده بعنوان يک آشناي به حقوق که در مباحث فقهي صلاحيت علمي مداخله و اظهار نظر در مورد صحت نظرات متفاوت را ندارد (زيرا هر کدام از بزرگواران خود را محق دانسته و ديگري را تخطئه علمي مي‌‌کنند و البته بر مقلدين آنان است که به نظر مرجع خود عمل کنند تا در برابر خداوند بريء الذمه باشند)، فقط بعنوان ناظر، شاهد آثار اجتماعي مباحث هستم و سؤال دومم هم ناظر به همين آثاراجتماعي است، زيرا هر مقلدي دليل صحت عمل خود را به حکم مرجع خود مستند مي‌‌دارد و شما بهتر از بنده مي‌‌دانيد که هر مرجع بزرگواري به صحت فتوا و حکم خود اعتقاد يقيني قلبي دارد و ميان خود و خدا داراي حجت است.
حال اگر در ايران، مسلماني ايراني يا خارجي، يک مسلمان ايراني ديگر را به استناد حکم مرجع تقليد خود به قتل رساند(مثلاً مستند به فتوای يکي از علماي اهل سنت) آيا به نظر شما استناد قاتل به فتوا و حکم مرجع تقليد خود، رافع مسئوليت حقوقي اوست؟ آيا مرجع قضايي حق رسيدگي به قتل را دارد؟
در صورت قبول صلاحيت دادگاه براي رسيدگي، آيا دادگاه حق دارد مرجع تقليد صادره کننده حکم قتل را براي پاسخگويي به دادگاه فرا خواند؟
[اين پاسخ که مرجع تقليد او اشتباه کرده و يا اساساً مرجع نبوده و حق صدور حکم نداشته، خارج از موضوع است، زيرا قاتل، صاحب حکم را مرجع مي‌‌داند و عموم مقلدين در حدّي نيستند که با فهم بحث‌‌هاي تخصصي شما بزرگواران به قضاوت برسند او مرجعش را برگزيده و در اين بزنگاه هم که محل اختلاف صلاحيت علمي مرجع تقليد اوست نيز با اعتماد عمل مي‌‌کنند، که نتيجه همان قبلي است.]
سؤال سوم:
آيا به نظر شما ارتداد از حقوق الهي است؟
آيا شما هم همانند برخي از مراجع، صدور حکم غيابي در حق الله را جايز نمي‌‌دانيد؟
آيا صدور حکم وجوب قتل نويسنده آذربايجاني، غيابي بوده و يا پس از شنيدن دفاعيات نويسنده صورت گرفته است؟

ادامه مطلب

۴,۷۷۵ بازدید

توضیح کلام حضرت علی(ع) در مورد زنان و ازدواج ایشان بعد از حضرت زهرا(س)
در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ و ساعت ۱۷:۰۳

در مورد حديث حضرت علي(ع) در مورد ناقص العقل بودن زن، در خطبه‌‌ي80(در برخي نسخه‌‌ها خطبه‌‌ي 79) نهج البلاغه، چنين آمده: «بَعدَ فَراغِهِ مِن حَربِ الجَمَل، فِي ذَمِّ النِّسَاءِ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الاِِْيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ: فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَالصِّيَامِ فِي آيامِ حَيْضِهِنَّ، وَأَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ مِنْهُنّ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَأَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الاََْنْصَافِ مِنْ مَوارِيثِ الرِّجَالِ؛ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَكُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَلاَتُطِيعُوهُنَّ فِي المَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي المُنكَرِ»؛
قسمتي از كلام حضرت علي(ع) بعد از پايان جنگ جمل: اى مردم، بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهره‏منديهايشان ناقص است و عقلهايشان ناقص است. اما ناقص بودن ايمانشان از آنروست كه در ايام حيض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان،بدان دليل است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهره‏منديشان در اين است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است. از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذركنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد، تا به كارهاى زشت طمع نكنند.
لطف كنيد و در مورد این کلام توضيح دهيد. آيا درست است كه حضرت علي بعد از شهادت حضرت زهرا(ع) قبل از چهل روز ازدواج كرده؟ دليل این کار ایشان چه بوده است؟ آيا درست است حضرت فاطمه زهرا(س) دوران ماهانه زنانه نداشته؟ چرا؟ خواهشا جواب قاطع و محكمي به اين سوالات بدهيد.

ادامه مطلب

۱۰,۰۸۷ بازدید

چگونه همه چیز مربوط به خداست؟
در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ و ساعت ۱۶:۵۶

آيا خدا دلتنگ مي‌‌شود؟ آيا حوصله خدا سر مي‌رود؟ آيا خدا نياز دارد با کسی حرف بزند؟ آيا خدا نياز دارد يک چيزي رو ببيند؟ آيا خدا نياز دارد با چيزي بازي کند؟ آيا خدا نياز به عبادت بنده‌‌اش دارد؟
آيا خدا نياز دارد که موجوداتي را خلق کند، تا آن موجودات خدا را بپرستند؟ آيا خدا با خلق فرشته و انس و جن می‌‌خواهد برای خودش ارتش جمع کند تا با يکی ديگر بجنگد؟ آيا خدا نياز به مهربانی دارد؟ آيا خدا مهربان است؟ آيا خدا عادل است؟ آيا خدا عدل را رعايت مي‌‌کند؟
جواب شما را می‌‌دانم. اگر جواب شما درست است، پس چرا خدا انسان را آفريد؟ اگر خدا عادل است، پس چرا يک بچه‌‌اي وقتي به دنيا مي‌‌آید می‌شود بچه‌‌ي پادشاه، و بچه‌‌ي ديگری مي‌‌شود بچه‌‌ي فقیر؟ بچه اول در ناز و نعمت بزرگ مي‌‌شود، اما بچه‌ي دوم حتّی ممکن است به شام شبش هم محتاج باشد؟ مگر به دنيا آمدن بچه‌‌ها دست خودشان است که انتخاب کنند در چه خانواده‌‌اي زندگي کنند؟ اگر خدا انسان را خلق نمي‌‌کرد، کدام بنده‌‌اي بود که بخواهد به بهشت برود يا کدام بنده‌‌اي بود که حقش ضايع شود؟ کدام بنده‌‌اي بود که اعمال ناشايستي انجام دهد که بعد مستحق جهنم باشد؟ اگر خدا مهربان است و از اول مي‌‌دانست که اينگونه مي‌‌شود، آیا نمي‌‌توانست که هيچ انساني را خلق نکنه تا آن انسان هم گناه نکند و به جهنم نرود؟ به من در مدرسه مي‌‌گویند که چون درخت هست، کوه هست، دنيا و زمين و زمان هست، پس خدا هم هست. آخه وجود زمين و زمان چه ربطي به بودن خدا دارد؟

ادامه مطلب

۶,۲۷۴ بازدید